میان سردی و تاریکیِ گناه بودیم.
قلبمان مثل سنگ بود.
آمدی با خودت نور آوردی، رحمت آوردی.
رحمتی نه فقط محدود به ما بلکه به وسعت تمام جهان، زمانیکه روح الامین ندا آورد؛ وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ، آغاز ماموریتِ مهربانیِ تو بود.
“امین” و “امن” و “مومن” آنقَدَر دنیا خطابت کرد
خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد
تو مهربان ترین بودی، منذر و مُبَّشِر برای ما
و مارا بشارت دادند که أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ شمایید و از آنروز سختی برای شما آغاز شد...
بنی بشرِ محتاجِ محبت که شما مأمنش بودید، آزارتان داد.
انذار دادنمان :
بىگمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مىرسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفتآور آماده ساخته است.
نفهمیدیم.
برای شما ندا آمد صبر کن محمد...
جانت به سختی افتاد تا سر به راهمان کنید.
زخم برداشتید تا هدایتمان کنید.
درد کشیدید، اهانت شنیدید، شاید ما مسیر هدایت را ببینیم و امان از بنی بشرِ همیشه نابینا.
خشکسالی و قحطی حجاز را، برکت و سبزی بخشیدید.
نمک به سفره ها آوردید و جاهلیتِ نمک نشناس، باز هم مثل همیشه نمکدان شکست.
باز شما را صبر بخشیدند و برایتان آیه فرستادند؛ که مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، اما تو آرام باش حال آنكه خدا، گر چه كافران را ناخوش افتد، نمیگذارد. نور خود را كامل خواهد گردانید.
تو تنها نیستی محمد...
صبر پیشه کن، نورِ اَلله خاموش شدنی نیست و مسیرِ هدایتت بن بست نیست،نتیجه خواهی دید...
گذشت زمان و نسل ما رسید.
نسلی که میانِ عطر و بوی انقلابِ سیدروح الله، دردِ فقدان دین را بهتر چشید.
غمِ نداشتنِ هوایی از جنس فریادِ اعتقادش...
روزگاری که همه ی جهان یک دست شده بودند برای خفه کردنِ نورِ الهی و نتوانستند.
چهل سال گذشت، ظاهر اعتراض ها اسم پویش به خود گرفت، تجمع ها در فضای نمایه کاربری صورت گرفت
نوشتار های تابلو ها را هشتگ ها به دوش میکشیدند، اما بازهم دست دشمن آنجا بود.
درست زمانی که همه دنیا لباس حاج قاسم را به تن کرده بودند.
با همان دست های خونی و شعار های آزادی بیان، قصد سفید کردن شهر سیاه پوش را داشتند اما مگر میشود، که نمی شود!
جهالت، همه ی دنیا را گرفت و سیدعلی جاهلیت مدرن خواندش.
دنیا ویرانه شده بود، تاریخ ها به میلادی میگشتند، قطبنماها سمت غرب را نشان میدادند، غرب زدگی همه عالم را گرفته بود، به جهان اول و دوم و سوم تقسیممان کرده بودند که از حوالی میدان شان دو مارس، همان جایی که ناپلئون را به خاک سپردند، هول و حوش برجی که به نام سازنده اش ایفل خوانده شد از فرانسه صدایی شما را به سخره گرفت.
همه جهان قد علم کرد که پا قلم کند، که به چه جراتی؟
به چه حقی؟
به چه عقیده ای؟
محمد را ؟ او که بهترین عالم بود و بهتر از اون نیامد و نام خاتم جز او به کسی تعلق نگرفت.
باز ادعای آزادی بیان؟
آخر چرا مگر کسی مانع مسیحیت بود؟ مانع یهود ؟ مانع ادیان بود؟
گفتید آزادی بیان وَ زنان را به جرم حجاب محروم از شغل و تحصیل کردید.
گفتید یا پیشرفت یا حجاب؟ معلوم است عقبی را به دنیا نمی دهند.
این سالها، همه درگیر بودند و حق ها ناحق میشدند.
تازگی برایتان نوشتیم و چند سال است با خود از عشق به شما به تمام زبان های جهان میگوییم.
اما محمدا، علی (ع) تو را اجوَدالمُستَمطرین خواند، که کرمت مثل بارش باران است.
حال باز شما را کوچک شمردند...
باز ما را شرمنده ی رحمت و مهربانیت کردند.
باز خاکروبه از بام خانه ها ریختند و اینبار نه بر سر شما که بر سر ما
اما ما صبر شما را نداریم!
این قوم اهل هدایت نیستند.
هزینه ها کردند تا جهنم را برای خودشان بخرند، بهای بهشت که پیشکششان
از غضب خداوند نترسیدند و باز به عزیزترین بنده اش اهانت کردند.
کورخواندند، ساکت نمی نشینیم.
پرچم اسلام را، بر کوچه ها مان
بر شهرمان
بر کشورمان
نقش محمدٌ رسول الله و علیٌ ولی الله را، بر فراز بلند ترین ارتفاعاتشان علم میکنیم.
بقیع را پس میگیریم
بلاد کفر را مدینه فاضله میکنیم به رهبری اسلام، وَ روزی قدم به قدمِ صاحب الزمان، دنیای فانی را گلستانِ عصر ظهور و خواستگاه تمدن نوین اسلامی خواهیم کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا
محمد [ص] پيامبر خداست؛ و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربانند. آنان را در ركوع و سجود مىبينى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصّه] آنان بر اثر سجود در چهرههايشان است. اين صفت ايشان است در تورات، و مثَل آنها در انجيل چون كشتهاى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهى] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد. خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده دادهاست.