سرزنده و شاداب و بهرغم حدود هفتاد سال سن، هنوز انقلابی است. کارکشته است و تجربهی حدود 35 سال نمایندگی مجلس را دارد. الکل نمینوشد؛ خیلی اوقات کراوات نمیزند؛ با دوچرخه و اتوبوس و کیف روی دوشش به مجلس میآید. علیرغم خیلی از سیاستمداران غربی، تهریش میگذارد. پیرمرد متینی که حتی میان رقبایش هم قابل احترام است. برخی کارهای غیراخلاقی «جانسون» را انجام نمیدهد. عکس معروفش با چفیه را چند روز بعد از اینکه به ضیافت شام انگلیس - رژیم صهیونیستی دست رد زد، در حال سخنرانی در راهپیمایی در اعتراض به بیانیهی بالفور در لندن گرفته است. خلاصه، ظاهرش خیلی حزباللهی است؛ امّا «جرمی کوربین» چگونه به رهبری حزب کارگر انگلستان رسید؟
بعد از سقوط «هارولد ویلسون» در 1976 با توطئهی راستها، بیش از دو دهه قدرت در انگلیس به دست حزب محافظهکار و «جیمز کالاهان» افتاد. سیاست کاملاً سودمحور و بورژوازی آمریکا یی در این دوره حاکم بود. حزب کارگر در انتخاباتهای پیاپی شکست میخورد تا جایی که تغییری تاریخی در استراتژی کلّی حزب بین سالهای92 تا 97 رقم خورد. آنها تصمیم گرفتند به جای مقابله با تباهی راستگرایان (به زعم خودشان) تبدیل به رقیب تباهی راستگرایان شوند. در این دوران «جان اسمیت» و بعد از او معاون جوانش «تونی بلر» به تعدیل و تغییر سیاستهای کلّی حزب پرداختند. سپس تونی بلر و بعد از او «جیمز براون» به قدرت رسید. در این فاصله، تفکّر سنّتی حزب، چه میان تودهها و چه در سپهر پارلمانی منکوب شد. حالا حزب کارگر کاملاً محافظهکار شده بود؛ به ویژه در مسائلی مثل دولت رفاه، از مواضع پیشین کوتاه آمد و بیچونوچرا با بوش پسر در حمله به عراق و افغانستان همراهی کرد.
درسال 2010 این سیاست برخلاف داشتن دولت در حزب شکست خورد؛ یعنی قدرت بدون اکثریت. درسال 2015 یکی از «backbencher»های مجلس و از اعضای حزب کارگر به پشتوانهی خشم فروخفتهی همحزبیهای سنّتی و تجربهی شکستهای گذشته، بعد از تغییراتی که در سیستم رایگیری حزب به وجود آمد، درعین ناباوری همگان، به رهبری حزب رسید. میگفتند نمیتواند بماند، امّا مانده است.
هزینهی انتخاباتیاش از کمترینها بود. طرفدار سیاستهای رفاهی، مسکن برای همه، آموزش و درمان رایگان، ملّی کردن راهآهن و افزایش مالیات ثروتمندان است. توهّمات چپ قرن بیستمی ندارد. بیش از آن که «اصلاح طلب» باشد، «انقلابی» و «شورشی» بر ضد ساختار است. او سیستم بلر و «تاچر» (به دور از فقرا) را قبول ندارد. ظاهراً به فقرا و قشر آسیبپذیر جامعه توجه دارد؛ سرکشی او به آسیبدیدگان سیل اخیر و انتقادهای تندش دربارهی انفعال دولت به جانسون شاهدی بر این مدعاست.
نظرات منحصر به فردی نسبت به فلسطین داشته و طرفدار به رسمیت شناختن استقلال فلسطین است. به همین دلیل طبقهی حکّام بریتانیا را نقد میکند. لابیهای صهیونیستی سعی دارند به خاطر این دیدگاه از او چهرهی ضددین بسازند. او پا را از این فراتر گذاشته و گفته که در یمن «جنایت جنگی» رخ میدهد و کشورهای غربی در آن سهیماند و باید فروش اسلحه را متوقّف کنند. او یک مبارز ضدسلطه و امپریالیسم است. تمرکز سیاست خارجی انگلیس روی آمریکا و «انگلوساکسون»هاست و او با این تمرکز مخالف است و گفته که جانسون اقتصاد و سلامت را به آمریکا میفروشد. از جنبش ضد«آپارتاید» در آفریقای جنوبی دفاع میکند. با حمله به افغانستان و عراق مخالف است و حتّی با تحریم علیه ایران مقابله میکند. بعد از شهادت حاج قاسم میگوید: «هیچ توجیهی برای اینکه کشوری علیه کشور دیگر، «ترور هدفمند» کند، وجود ندارد. معاملهی قرن را تحکیم استعمار غیرقانونی صهیونیستها میداند. به مقابله با مسلمانستیزی در انگلیس، پولیشدن دانشگاهها و حقوق نابرابر زنان در انگلیس میپردازد. از نظر او رویکرد ناتو « ابتدا بمب، سپس صحبت» است. کوربین برخلاف محافظهکاران وارد جنگ اقتصادی چین و آمریکا نمیشود و به گفتوگوهای سیاسی غیرعلنی تاکید دارد.
او مدّتی کارشناس و مجری «Press TV» بود. مخالفان همین را علم عثمان کردند و گفتند پس از به قدرت رسیدن اطلاعات طبقهبندی شدهی کشور را در اختیار ایران و روسیه قرار خواهد داد. در حالی که این شبکه در سال اول، (زمانی که کوربین در آن بود) از چپهای زیادی دعوت میکرد (که با آنها دشمن مشترک داشت). او با یک جانبهگرایی آمریکا مبارزه میکند. همچنین انتقادهای جدّی به حقوق بشر در ایران دارد. کوربین و نزدیکانش علاقهمند به رابطه با ایران هستند؛ چنان که در سال 92 همراه هیئتی از انگلستان برای مراسم تحلیف آقای روحانی به ایران آمد.
کوربین در حفظ انسجام حزبش مشکل دارد؛ زیرا حرفهای غیرعادی «ترسناک» کم ندارد؛ خیلیها به رویههای گذشته خو کردهاند. برای جوانهای حزب البته جذاب و برای «پدرخوانده»های حزب، ساختارشکن و ترسناک است. به همین دلیل، بدون پشتوانهی قوی «تنها» مانده است. اینگونه است که بلر، نخستوزیر اسبق و از اعضای حزب به بقیه میگوید: «سوسیالیسم انقلابی کوربین را کنار بزنید.» لذا از داخل حزب سعی بر کودتا علیه او شده است.
وقتی این تفاوت نظرها عادی نیست و به بنیانهای سرمایهداری اعتراض میکند، او دیگر «خودی» نیست؛ پس طبیعی است که از اندیشکدههای آمریکایی گرفته تا رئیس سابق «MI6» از نخستوزیر شدنش نگران باشند.
با همهی حرف و حدیثها بالاخره دسامبر 2019 فرا رسید. یک طرف مبارزی با سابقهی 40 سال مبارزهی ضداستعماری که آرمانگرایی و عدالتخواهی باعث گرایش جوانان حومهی انگلیس به او شد و یک طرف فردی به ظاهر ملّیگرا، پوپولیست، حامی منافع بانک و سرمایه داران و اشراف و نمایندهی طبقهی بورژواهای انگلیس (طبقهی طرفدار استعماری که به چرچیل سجده میکند، طبقهای که بیرودربایستی دلتنگ غارت دنیا توسط امپراتوری بریتانیاست).
کوربین در انتخابات به بازی رسانهها تن نداد و خواست سیاستها و اصولش مرکز توجه باشند. تمرکزش در انتخابات روی بهبود معیشت طبقهی متوسط و محرومان و مبارزه با سیاستهای نئولیبرالی در آموزش و درمان بود.عصر ما، عصر سلطنت رسانه و صاحبان آن است. سرمایهداری همه چیز را «طوری چیده که در حالی که فکر میکنی آزادی، درچارچوب و پازل آنها باشی.»
پیرمرد بهرغم بسیج صدها هزار جوان در قالب جنبشی تحت عنوان «momentum» نتوانست از زیر سلطهی امپراتوری رسانهای سرمایهداران درآید. رسانهها سعی کردند از او یک چهرهی ترسناک، یهودیستیز و ... بسازند و تخریبش کنند؛ چرا که میتوانست منفعت طبقهی حکّام را به خطر بیندازند. بازی رسانهای باعث شد مستضعفین و شهروندان درجهی دوی انگلیس، انتخابات را به رسانههای تحت نفوذ سرمایهداری ببازند. سرانجام هم جانسون و حزب محافظهکار، 362 کرسی از 650 کرسی مجلس را تصاحب کند.
مسئله اینجاست که هر قدر در غرب آرمانهایتان را فریاد بزنید و مرگ بر سرمایهداری بگویید، با شما کاری ندارند. امپراتوری شما را (مثل حکومتهای کمونیستی) خفه نمیکند تا حرفی نزنید؛ کاری میکند صدایتان شنیده نشود. با هزار مدل تبلیغاتی، از ایجاد بمبهای خبری تا دوگانههای مسخره و دغدغهسازی بیهوده و سرگرمیهای تخدیرکننده ، تا استفاده از جذابیتهای جنسی و موسیقی و فیلم مخدر برای سرگرمکردن جوانانی که اگر رهایشان کنی، فطرت عدالتخواه انسانیشان، «آرمانهای سرمایهداری» را به صلّابه میکشد.
اینجا بورژواها هستند که صدا دارند. به قول تحلیلگری: «در غرب برای شنیده شدن صدایتان نیازمند بلندگوهایی هستید که هرکدام چند میلیارد دلار هزینهی اولیه دارد. باید به بلندگوی یکی از جناحهای سرمایه وصل باشید. به BBC، به CNN، به فاکس و ... . در واقع در غرب تودهها توسط رسانهها سرکوب میشوند، نه دادگاهها.»
پیرمرد و حزبش 203 کرسی از مجلس را از آن خود کردند. او این انتخابات را غمانگیز نامید و گفت نمیخواهد در انتخابات بعدی رهبر حزب باشد، امّا تا انتخاب رهبر بعدی میماند. باید دید ادامهی کار این پیرمرد پرحاشیه به کجا خواهد کشید؟!
منابع :
مقاله علی علیزاده ، مصاحبه دکتر محید تفرشی ، مقاله هاتف خالدی، yjc.ir