چند روز دیگر درست یکصدمین سالروز میلاد جلال آل احمد نویسنده، مترجم، روشنفکر و اندیشمند بزرگ ایرانی است؛ مردی که اوج و فرودها و به تعبیر بهتر فرودها و اوجهای بسیاری را در زندگی تجربه کرد. او در گردابهای بزرگ سیاسی و اجتماعی بزرگی در عمر کوتاه ۴۶ ساله خود وارد شد و شگفت اینکه از همه آنها سربلند و پیروز بیرون آمد. برای کم کسانی دست میدهد که هم وارد میدانهای خطیر متعدد بشوند و هم از همۀ آنها روسپید بیرون بیایند؛ و جلال یکی از شاخصترین این آدمها بود.
البته هستند بسیاری که از خوف خرابکردن یا خرابشدن اصلاً وارد میدانهای مهم نمیشوند و خطر نمیکنند. فرقی هم نمیکند که روشنفکر باشند یا مذهبی، سلبریتی باشند یا مدیر و مسئول، روحانی باشند یا دانشجو؛ آنها کنج عافیت میگزینند و هیچ دیکتهای نمینویسند و بهتر بگویم هیچ غلطی نمیکنند و در نتیجه هیچ غلطی هم ندارند! اما جلال اینگونه نبود.
صدمیــن سالروز ولادت زندهیاد جلال آلاحمد نیز فرارسید؛ آرام، بیتظاهر، اما پرشکوه، چنان که او خود زیسته بود. آقای نویسنده در حالی ۱۰۰ ساله گشت که او و آثارش همچنان در کانون توجه جامعه هستند، نقض و ابرام وی نیز بازاری گرم دارد و در یک کلام حضورش طی ۵۴ سال فقدان، کمتر از دوره حیاتش احساس نمیشود، با این همه جوانبی از کارکرد او در عرصه فرهنگ و سیاست، همچنان در خور گفتگو است که نسبت آلاحمد با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و کلان آرمانهایش در عداد آنهاست. مقال پیآمده سعی دارد با نگاه استدلالی، تصویر روشنی از این امر به دست دهد. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آیا آلاحمد، نویسنده تراز جمهوری اسلامی است؟
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید بدانیم که هنرمند یا نویسنده تراز جمهوری اسلامی، واجد چه خصوصیاتی است؟ این همان پرسشی است که تمامی آنان که تکریم آلاحمد از سوی جمهوری اسلامی را برنمیتابند، از پاسخ به آن طفره رفته و بر مبنای فهمی مبهم و موهوم، حکم مورد علاقه خویش را صادر کردهاند! برای پاسخ به این سؤال، باید دید که رهبران فکری و سیاسی جمهوری اسلامی، در این باره چه دیدگاهی داشتهاند. آیا آنان هر آن کس که هنر خویش را در راستای تکریم و تقریر سنن دینی- ملی این مرز و بوم به کار گرفته محترم داشتهاند یا معطل نماز شب، ریش و انگشتر عقیق وی ماندهاند؟ اصل عقلی- دینی «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرّه خَیراً یَرَه»، موجب گشته تا چهرههایی چون: امام خمینی، آیتالله خامنهای، آیتالله طالقانی، آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی و الخ، با هر آن کس که در تقویت روح اعتماد به نفس ملی و دینی و ارجاع مردمان این دیار به ثروت فرهنگی خویش، اثری خلق کرده، بر سر مهر بوده باشند، بیآنکه ضرورت داشته باشد تا کلیت کارنامه او را تأیید کنند. اساساً در هیچ جای جهان که اندیشهورزان به دلیل پایهگذاری یک مکتب نظری مورد تجلیل قرار میگیرند، کسی تصور نمیبرد که تمامی گفته و کرده آنان به شکلی گترهای و فلهای مورد ابرام قرار گرفته و فاقد هرگونه خلل قلمداد شده است. جالب این است که اینگونه قضاوتهای صفر و صدی از سوی کسانی ابراز میشود که شعار نفی مطلقگرایی و دوری جستن از تمامیتخواهی را سر دست گرفتهاند! به نظر میرسد سیستم فرهنگی جمهوری اسلامی، به دلیل موضوعاتی مهم چون: تخطئه استیلاجویی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب بر شرق و ایران، مذمت از فروافتادن روشنفکران به ترجمه منفعلانه غرب و نسخهپیچی برای ایرانیان بر اساس آن، لودادن سوسیالیسم باسمهای و قلابی اسرائیل و افشای آن در دورهای که کمتر کسی جرئت این امر را داشت، طرد تاریخنگاری جریان فاتح مشروطه و نمایاندن تحریفات و پنهانکاریهای آن، همدلی با روحانیون انقلابی و قیام ۱۵ خرداد و سرزنش روشنفکران به خاطر شستن دستهای خود در خون کشتگان این رخداد و مواردی از این دست- که در زمره رویکردهای کلان نظام جمهوری اسلامی نیز هست- آلاحمد را ارج مینهد، بیآنکه بخواهد بر تمامی گفته و کرده سیال و متفاوت وی صحه بگذارد. جلال حتی اگر تنها به دلیل یکی از موارد پیشگفته نیز مورد تکریم قرار میگرفت، امری غریب و اعجابآور قلمداد نمیشد، چه رسد به این فهرست مطول از بومگرایی و بیگانهگریزی.