سرمایه گذاری در استارتاپ ها، جزو سرمایه گذاریهای مدرن و نوظهور به حساب می آید و به دلیل ریسک بالای آن هر سرمایه گذاری مایل به این نوع سرمایه گذاری نمی باشد. برای این نوع سرمایه گذاری باید جسارت و ریسک پذیری بالایی داشت، به همین دلیل عده ای آن را سرمایه گذاری جسورانه یا خطرپذیر می نامند. البته سرمایه گذاری روی استارتاپ ها نوع های دیگری نیز دارد که در اینجا مجال توضیح آنها نمی باشد. اما اگر به این موضوع علاقمند هستید می توانید مقاله چگونگی سرمایه گذاری در استارتاپ ها از مجموعه مقالات آموزشی هاوش را مطالعه نمائید. این نوع سرمایه گذاری به سرمایه گذاری اتلاق می شود که استارتاپ موردنظر در مراحل اولیه رشد قرار داشته و مستعد جهش و رشد می باشد اما هنوز به سوددهی نرسیده است بنابراین درصد ریسک بالاست.
کسانی می توانند این نوع سرمایه گذاریها را انجام دهند که بتوانند تحلیل و درک درستی از ایده استارتاپ موردنظر داشته باشند و به پلن درآمدی و چشم انداز آن استارتاپ امیدوار باشند، جلب نظر سرمایه گذار وظیفه استارتاپ می باشد برای آگاهی از روشهای متقاعدسازی سرمایه گذاران مقاله چگونه سرمایهگذارها را مجاب به سرمایهگذاری کنیم؟ | موفقیت در جذب سرمایه می تواند مفید باشد. در ادامه مقاله توضیح کاملی از سرمایه گذاری جسورانه و سرمایه گذاری جسورانه شرکتی و تفاوت این دو مفهوم ارائه می نمائیم. با مجموعه مقالات آموزشی هاوش همراه باشید.
قبل از هرچیز ذکر یک نکته ضروریست، زمانی که حرف از VC می شود دو مفهوم به ذهن می آید، اول VC به (Venture Capital) معنای صنعت سرمایه گذاری خطر پذیر یا سرمایه گذاری جسورانه و دیگری (Venture CApitalist) به معنای سرمایه گذار خطر پذیر یا سرمایه گذار جسورانه که با توجه به مضمون بحث می توان فهمید کدام مورد نظر می باشد. VC به سرمایه گذاری ای گفته میشود که بر روی شرکت های نوآور یا استارتاپی انجام میشود. در این نوع سرمایه گذاری، سرمایه گذار با خرید قسمتی از سهام یک استارتاپ به رشد آن شرکت و در نتیجه افزایش ارزش سهام آن کمک کرده همچنین سرمایه خود را افزایش میدهد. در واقع این کار یک سرمایه گذاری فعال است بدین نحو که سرمایه گذاران علاوه بر منابع مالی، منابع غیر مالی مانند دانش و تجربه را نیز به استارتاپ تزریق میکنند.
سرمایه گذاران خطر پذیر معمولا علاقه مند به شرکت های نوآور و پیشگام در تکنولوژی هستند. این سرمایه گذاران شرکت های نوپایی را انتخاب می نمایند که پس از بررسی موشکافانه آنها به این نتیجه برسند که در ابتدای مسیر رشد قرار دارند و امکان رشد فراوان برای این شرکت و ایده میسر است.
استارتاپ ها و شرکت های نوپا، به دلیل وجود ریسک های زیاد در کسب و کارشان امکان گرفتن وام و تسهیلات از بانک ها و دیگر موسسات مالی را ندارند، علاوه بر این به دلیل نداشتن تجربه و دانش کافی نیازمند منتور یا مشاوری هستند که آن ها را در فرایندهای تصمیم گیری و انتخاب راهبرد در کسب و کارشان یاری کند و از آنجایی که سرمایه گذاری جسورانه دارای نقشی فعال می باشد، بنابراین به نظر میرسد در این نقطه سرمایه گذاری خطر پذیر یک بازی برد_ برد برای سرمایه گذاران و شرکت هاست.
یک استارتاپ در طول مراحل مختلف رشد خود به سرمایه گذاران متفاوتی نیاز پیدا خواهد کرد. این سرمایه گذاران بسته به مرحله ورود، میزان سرمایهای که به استارتاپ وارد میکنند و نوع فعالیتی که در استارتاپ به عهده میگیرند نام های متفاوتی میگیرند.
برای درک بهتر سرمایه گذاران خطرپذیر به بررسی ۵ ویژگی آنها می پردازیم.
منابع سرمایه را از یک طرف دریافت و به متقاضیان سرمایه ارائه می کنند، بطور مثال یک بانک را درنظر بگیرید که منابع مالی را از سپرده گذار دریافت و به متقاضی وام اعطا می کند.
این ویژگی سرمایه گذاران خطرپذیر را از فرشتگان سرمایه گذار متمایز می کند. فرشتگان سرمایه گذار پول خود را سرمایه گذاری می کنند درحالی که vc ها پول دیگران را سرمایه گذاری می کنند. بنابراین بازدهی که فرشتگان سرمایه گذار بازدهی کمتری مدنظر دارند.
به عنوان مثال یک vc در یک شرکت بورسی سرمایه گذاری نمی کند.
این فعال بودن می تواند در قالب ارزیابی، کمک،کنترل، نظارت و … باشد.
به این معنا که در یک استارتاپ سرمایه گذاری می کنند مدتی سهام شرکت را نگه میدارند و با فروش سهام بازده مالی کسب می کنند.
سرمایه گذاری خطرپذیر به دایرهی مجموعههایی که اصل فعالیتشان را بر این عمل بنا نمودهاند و با عنوان Venture Capital شناخته میشوند، محدود نمیشود. منافع سرمایه گذاری خطرپذیر و عملکردی که از خود در دهههای اخیر به نمایش گذاشته است، سبب جذب شرکتهای بزرگی به این حوزه شده است که لزوما هسته اصلی کسب و کارشان سرمایه گذاری نیست.
این شرکتها در ظاهر عملی مشابه شرکتهای سرمایه گذار خطرپذیر یا همان VC ها انجام میدهند اما اهداف، ساختارها و نحوهی تعاملشان با استارتاپ ها تفاوتهایی با VC دارد که باعث شده است آنها را تحت عنوان جدیدی به نام سرمایه گذاری خطر پذیر شرکتی یا CVC بشناسند.
همانطور که «هنری چسبرگ»، استاد دانشکده کسب و کار دانشگاه هواس در برکلی، در مقالهاش به نام «معنای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی» توضیح میدهد، دو تفاوت عمده میان VC و CVC وجود دارد که به بیان آنها می پردازیم.
معمولا شرکتهای که قصد فعالیت به عنوان CVC را دارند بخش یا شرکت مستقلی را برای این امر تاسیس میکنند تا به صورت متمرکز اهداف برنامهی سرمایه گذاری خطرپذیرشان را دنبال کند. در سرمایه گذاری خطرپذیر شرکتی تمرکز تنها بر روی پیشبرد اهداف مالی نیست. CVC در کنار اهداف مالی، اهداف استراتژیک خود را هم دنبال میکند. به عبارت دیگر یکی از مهمترین اهداف تاسیس CVC استفاده از پتانسیلهای موجود در کسب و کارهای نوپا برای رشد بیشتر در شرکت مادر یا موسس CVC است. به عنوان مثال، شرکت ها ممکن است بخواهند دری به روی فناوریهای جدید بگشایند تا وارد بازارهای جدید شوند، اهداف خرید را شناسایی نمایند و به منابع جدید دسترسی پیدا کنند. در این صورت یکی از ابزارهای مناسب و موثر تاسیس یک شرکت سرمایه گذاری خطرپذیر است. بر همین اساس نوع روابط بین CVC با استارتاپ ها نسبت به VC ها متفاوت است. چنانکه ممکن است یک CVC از استارتاپ بخواهد مسیری را طی کند که طولانیتر و سختتر بوده و سود مالی کمتری را در پی دارد، اما دستاوردهای آن برای شرکت مادر بسیار جذابتر خواهد بود.
توجه به اهداف استراتژیک لزوما به معنای این نیست که اهداف مالی به حاشیه بروند. بلکه میتوان به طور همزمان تحقق این اهداف را پیگیری کرد و از آثار مثبتشان بر یکدیگر هم بهرهمند شد. تمام سرمایه گذاری های استراتژیک در بلندمدت به ایجاد ارزش افزوده مالی میانجامند اما گاهی اوقات عدم هماهنگی بین اهداف مالی کوتاه مدت و اهداف استراتژیک میتواند بین سرمایه گذار خطرپذیر شرکتی و استارتاپ اختلاف ایجاد کند. به عنوان مثال، تمرکز شدید در دستیابی به اهداف کوتاهمدت مالی ممکن است دستیابی به اهداف استراتژیکی بلندمدت را با مشکل مواجه کند که نهایتا سبب انتفاع مالی کمتر شرکت در بلند مدت میشود. در مواجهه با این معضل، CVC ها اولین طرحهای پیشنهادی مخاطره آمیز را در راستای اهداف استراتژیک (و نه اهداف مالی) پذیرش میکنند. سپس آن طرح را با توجه به استانداردهای سرمایهگذاری مالی، با استفاده از روشهای مشابه سرمایهگذاران ریسکپذیر مستقل، تجزیه و تحلیل میکنند. این یکی از اشتباهات بزرگ این شرکتها است. چرا که طرحی که پذیرش شده است، طرحی با اهداف استراتژیک و بلندمدت است و نمیتوان آن را با معیارهایی که توسط VC ها به کار گرفته میشود و بیشتر بر اهداف مالی کوتاه مدت تمرکز دارد، سنجید.
اخیرا در یک مطالعه تجربی میزان تاکید شرکت های متصدی اروپایی بر اهداف استراتژیک و مالی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان میدهد که ۵۴ درصد شرکتهای اروپایی عمدتا به دلایل استراتژیک سرمایه گذاری میکنند و اهداف مالی را نیز در نظر دارند، ۳۳ درصد از آنها عمدتاً به دلایل مالی سرمایه گذاری میکنند و اهداف استراتژیک را نیز در نظر دارند و ۱۳ درصد صرفا با اهداف مالی سرمایه گذاری میکنند. هیچ شرکتی صرفا به دلیل استراتژیک سرمایه گذاری نمیکند. در مقایسه با این نتایج، نتایج یک مطالعه آمریکایی تفاوتهای چشمگیر در سبک سرمایه گذاری را نشان میدهد. ۵۰ درصد از شرکتهای آمریکایی عمدتا به دلایل استراتژیکی و با در نظر گرفتن اهداف مالی، ۲۰ درصد عمدتا به دلایل مالی با در نظر گرفتن اهداف استراتژیک، ۱۵ درصد صرفا به دلایل مالی و ۱۵ درصد صرفا به دلایل استراتژیک سرمایه گذاری میکنند. اما به عنوان یک قاعده می توان در نظر گرفت که سرمایه گذارهای خطرپذیر شرکتی -چه اروپایی و چه آمریکایی- عمدتا به دلایل استراتژیک سرمایه گذاری میکنند و منافع مالی خود را نیز مد نظر قرار میدهند. باید توجه داشت که حتی در مواردی که عنوان میشود CVC برای تحقق اهداف استراتژیک اقدام به سرمایهگذاری میکند، باز هم هدف نهایی دستیابی به منافع مالی است که از طریق تبدیل توانمندی استراتژیک به دست برتر در بازار تحقق مییابد که البته این امر در چارچوب یک برنامهی نسبتا بلند مدت اتفاق میافتد.
دومين تفاوت عمدهی CVC با VC، میزان و نوع ارتباطی است که با استارتاپ دارد. برای مثال، یک استارتاپ با ایجاد پیوندهای قوی با شرکت سرمایه گذار شرکتی میتواند از کارخانههای تولید، کانالهای توزیع، فناوری یا نام تجاری آن استفاده کند. یک سرمایه گذاری خطرپذیر شرکتی ممکن است برای یک استارتاپ فرصتی برای ایجاد قابلیتهای جدید و متفاوت ایجاد کند اگرچه گاهی اوقات نیز با اتخاذ تصمیمات اشتباه میتواند قابلیتهای فعلی استارتاپ را تهدید کند.
با توجه به تفاوتهای ذکر شده بین VC و CVC و مواردی مثل مزیتها و روند رو به رشد فعالیت سرمایه گذاران خطرپذیر شرکتی، انتخاب بین این دو دسته از سرمایه گذاران برای صاحبان کسب و کار تا حدودی دشوار است.
میتوانند دیدگاه بلندمدتتری نسبت به سرمایه گذاران سنتی داشته باشند، بنابرین فشار کمتری را برای خروج از سرمایهگذاری وارد میکنند.
اما همکاری با CVC معایبی نیز دارد که موجب میشود بعضی از استارتاپ ها با آنها همکاری نکنند. این معایب را می توان اینگونه بر شمرد:
نکتهای که لازم است صاحبان کسب و کار در رابطه با همکاری با CVC ها بدانند این است که همهی مزایا و معایب فوق برای تمامی CVC ها مصداق ندارد. نکتهی دیگر آنکه شاید مهمترین عامل برای مشارکت با CVC ها درک اولویتهای CVC باشد. در بعضی موارد، منفعت مالی CVC ها برایشان در اولویت است اما برخی CVC ها مایلند عدم بازگشت سرمایه در کوتاه مدت را در عوض منافع استراتژیک بیشتر در آیندهی کسب و کار فدا کنند. به طور معمول CVC ها مأموریت دارند تا هر دوی این اهداف را برآورده کنند. لذا یک استارتاپ باید پیش از شروع همکاری درک روشنی از اولویتها، اهداف و عملکرد CVC داشته باشد و متناسب با آن در خصوص همکاری تصمیمگیری کند.
گردآورنده: تکتم زحمتکش مرجانه