Ahmad Rad
Ahmad Rad
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

ماه

ماه‌ در‌ آسمان بود و من فکر میکردم: از کی و کجا اینقدر تنها شدم، خوشحالی هایم را کجا گم کردم.

امشب بعد از هفت سال شبگردی کردم! تنها.

یادم افتاد که مدتهاست از فکر کردن میترسم، از شب میترسم.امشب اما لذت بردم.

سیاهی شب و نقطه روشن ماه: درون من بود که به وسعت آسمان، روبرویم اکران شده بود.

درون من که احتمالا در سال‌های دور تلالو داشت الان سیاهی مطلق بود که زمان و خودم مسبب آن بودیم.

حالا اما ماه : باقیمانده روشنایی گذشته و آن ستاره کوچک کنارش پاندورای من بود همان پاندورایی که انسان به آن دلخوش است:

عشق

تصمیم گرفتم راهم را عوض کنم،تصمیمی که مدتهاست به آن فکر میکنم.



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید