خدای عزّ و جلّ، خانهٔ کهن را در میان سنگلاخهای بیآبوعلف مکه قرار داد، تا جهانیان بدانند چیزی نیست که مردم در محل زندگی خود بناء کرده باشند، بلکه مکه به فرمان الهی محل زندگی و تجمع مردم شده است.
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ﴿آل عمران : 96﴾
در حقيقت، نخستين خانهاى كه براى مردم قرار دادهشده، همان است كه در بكّه است؛ مبارک، و براى جهانيان، هدايت است.
اطلاعات ما از مردم عرب و سنتها و نسک آنان پیش از ظهور اسلام، بسیار محدود، و محصور به برخوردهای ایشان با مردم بینالنهرین، یونانیان، عبرانیان و رومیان است.
اما همین معلومات نیز محدود به عربهای عراق، شامات و فلسطین بوده، و از عرب مرکز و جنوب شبهجزیره، گزارشات کهن بسیار اندکی وجود دارد.
آنچه مسلم است، اینست که مناسک حج و رجوع به کعبه به عنوان محل تجمع و عبادت، بسیار کهنتر از اسلام بوده و مطابق اعتقادات اسلامی، این سنت منسوب به ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل _علیهماالسلام_ است.
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴿البقرة : 127﴾
و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايههاى خانه را بالا مىبردند، [مىگفتند:] «اى پروردگار ما، از ما بپذير كه در حقيقت، تو شنواى دانايى».
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴿26﴾وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴿الحج : 27﴾
و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم:] «چيزى را با من شريک مگردان و خانهام را براى طوافكنندگان و قيامكنندگان و ركوعكنندگان [و] سجدهكنندگان پاكيزه دار؛(26) و در ميان مردم براى حج، بانگ برآور؛ تا پياده و بر هر شتر لاغرى، از هر راه دور، به سوى تو روى آورند».(27)
دانستههای تاریخنویسان و جغرافیدانان عصر یونانی و پس از آن، عصر رومی از این سرزمین گرمسیر، محدود به سفرنامهٔ نئارخوس (متوفی ~۳۰۰ پیش از میلاد)، دریاسالار اسکندر کبیر، و گزارشات گروه اکتشافگری بود که اسکندر برای شناسایی عربستان فرستاده بود؛ زیرا او قصد لشکرکشی با ناوگانی بزرگ از دهانهٔ دجله، به دورتادور این شبهجزیره را داشت، اما مرگ زودهنگام به وی رخصت نداد.
پس از او نیز بطلمیوس دوم (متوفی ۲۴۶ پیش از میلاد)، از سلسلهٔ بطلمیوسیان که جانشینان اسکندر در مصر بودند، گروهی را برای اکتشاف سواحل غربی دریای سرخ که در آن عصر، خلیج عرب یا دریای عرب نیز خوانده میشد، گسیل داشته بود.
امروزه نوشتههای نئارخوس و گزارشات اکتشافگران اسکندری و بطلمیوسی، هیچیک در دسترس نیست؛ اما ردپای آنها در آثار متأخر یونانی و لاتین، قابلشناسایی است، و ما قصد داریم آنچه در این مکتوبات، اشارهای به خانهٔ کهن ابراهیمی در مکه دارد را به جرگهٔ ذکر بیاوریم.
«کتابخانهٔ تاریخ» (به لاتین: Bibliotheca historica) که در فارسی به «تاریخ جهان» معروف است، مجموعهای نفیس و تنها اثر دیودوروس است؛ که از ۴۰ دفتر آن، ۱۰ دفتر به دست ما رسیده و به زبان یونانی تألیف شده است.
این مؤرخ رومی، در بخش ۴۴ از دفتر سوم کتاب خود، پس از ذکر احوال و آمار نبطیها، و پیش از رسیدن به تمدن سبأ در جنوبغرب شبهجزیره (تصویر-۲)، چنین بر قلم آورده است:
با دریانوردی بیشتر در این کشور فراخ، منظرهٔ شگفتانگیزی در خلیج (= دریای سرخ) آشکار میشود: مسیری سربالایی به سمت سرزمینهای داخلی وجود دارد، با ۵۰۰ فرلانگ (معادل ~۱۰۰ کیلومتر) طول که از دو طرف با صخرههای مرتفع و شیبدار محصور شده است، بطوری که ورود و خروج آن دشوار است. ...
مردمی که در این قسمتها آبادی دارند، بنیزومین خوانده میشوند و با شکار حیوانات وحشی زندگی میکنند. در اینجا معبدی بسیار مقدس برپا شدهاست، که مورد احترام ویژهٔ تمام عربهاست.
آنچه دیودوروس تشریح میکند، همانطور که در تصویر-۱ نشان داده شده، با مشخصات جغرافیایی مکه منطبق میشود.
نامی که او از ساکنان این سرزمین آورده، یعنی «بنیزومین» (در متن اصلی: Βανιζομενεῖς - بَنیزُمِنِس)، برای ما مجهول است.
جرجی زیدان (متوفی ۱۹۱۴ میلادی)، میگوید ممکن است «زومین»، اشاره به «جُرهُم» باشد، قبیلهای که طبق تاریخنگاریها و روایات اسلامی، مهاجرانی یمنی بودند که پیش از بنیکنانه در حجاز میزیسته و متولی کعبه بودهاند.
حتی هجرت این قبیله را به عصر هجرت هاجر و اسماعیل _علیهماالسلام_ به حجاز نیز میرسانند.
طبری (متوفی ۳۱۰ ه.قمری) و ابندرید (متوفی ۳۲۱ ه.قمری)، قبیلهٔ جرهم را با نامهایی مانند «زرعم» و «ذرهم» نیز آوردهاند؛ فلذا از حیث شباهت لفظ، قابل تطبیق میباشد، اما از حیث تاریخی، اخبار ایشان قابل اتکاء نیست.
کلاودیوس بطلمیوس (به یونانی: Κλαύδιος Πτολεμαῖος)، مشهورترین جغرافیدان یونانی است. وی در قرن اول و دوم میلادی، در اسکندریهٔ مصر متولد شده، عمر خود را در کتابخانهٔ بزرگ اسکندریه گذرانده و در آنجا از دنیا رفته است.
در تصویر وی از شبهجزیرهٔ عربستان، که موسوم به نام لاتین TABVLA VI ASIAE میباشد، , و ایضا در رسالهٔ جغرافیای وی، همچون تشریح دیودوروس، در بین دو کوهستان، در نزدیکی دریای سرخ، قریهای به نام Macoraba با مختصات 73° 20′ 22° وجود دارد. (تصویر-۳)
«ماکورابا» چنان که مینماید، از واژهٔ «مکرب» یا «مکراب» در زبان عربی جنوبی کهن، به معنی معبد یا محراب آمده است، که در کتیبههای باستانی سبأ نیز بکار رفته.
این موضوع، گفتار جرجی زیدان در باب همسانی «بنیزومین» در متن دیودوروس، با قبیلهٔ «بنیجرهم» که مهاجرانی از جنوب (یمن) بودهاند را تقویت میکند.
بنابراین به احتمال زیاد، ماکورابا در نزد بطلمیوس، به معنی «محل معبد» بوده است؛ چنانچه گفتیم مکه توجیه دیگری برای سکونت تاریخی جمعیتهای بشری ندارد، بجز همجواری با حرم؛ و ارتزاق مردم آن از نذورات حجاج، تجارت، نگهداری دام در مناطق اطراف، یا آنطور که دیودوروس نیز میگوید، از شکار حیوانات وحشی بوده است.
واژهٔ «مکرب» نیز خود مشتق از ریشههای «مک» و «رب»، به معنی «خانهٔ پروردگار» است، که در زبان گعز در همسایگی غربی شبهجزیره هم استفاده میشدهاست.
مارسلینوس از تاریخنگاران و جغرافیدانان پراشتباه رومی (با اصالت یونانی) است. وی در کتاب خود، «تاریخ رومی»، در بخش ۶ از دفتر بیست و سوم، چنین روایت میکند:
(دقت شود که جهات جغرافیایی، معکوس جهات استاندارد هستند)
در جنوب و شرق این منطقه، اعراب «شاد» قرار دارند؛ به این دلیل چنین نامیده میشوند که محصولات و نعمتهایی نظیر میوهجات، گاو، انگور و هر نوع ادویه در آنجا فراوان است. بخش بزرگی از آن کشور از سمت راست تا دریای سرخ می رسد و در سمت چپ آن تا خلیج فارس امتداد دارد. به طوری که ساکنان از مزایای هر دو بهره می برند.
در آن کشور پناهگاههای فراوان و بندرهای امن، و بازارهای پررفتوآمد وجود دارد. بسیاری مکانهای وسیع و باشکوه برای شاهانشان، و چشمههای طبیعی آبگرم. ...
شهرهای زیادی، هم در سواحل و هم در داخل این منطقه وجود دارند؛ با وجود شهرهای حاصلخیز و پربرکت، اما شهرهای رهبر، جیاپولیس، ناسکوس و... هستند.
آنچه مارسلینوس شرح داده، با مناطق نبط و حجاز منطبق است، اما شهرهایی که نام برده، مجهول هستند.
گلن بورساک، مؤرخ معاصر خاورنزدیک و روم، معتقد است جیاپولیس، که در لغت به معنی «شهر قدسی» است، باید از حیث وجود کعبه، همان شهر مکه باشد.
ذکر این شهر توسط مارسلینوس در ابتدای «شهرهای رهبر»، در حالی که آن را از شهرهای «حاصلخیز» جدا کرده است، این گمان را تقویت میکند، زیرا میدانیم متولیان کعبه در میان عربهای پیش از اسلام، همچون خادمان و نمایندگان خدایان بودهاند و از خواستههایشان سرپیچی نمیشدهاست. والله اعلم.
این سه گزارش، روزنهٔ کوچک و مکدری برای تصور تغییرات مکه در طی زمان هستند.
ابتدا گزارش دیودوروس از قرون پیش از میلاد، آن را سرزمینی بکر با مردمی شکارچی توصیف میکند و حتی نامی نیز به آن اطلاق نمیکند. پس از او بطلمیوس در قرن دوم، آن را بهعنوان جایگاه معبد میشناسد؛ احتمالا با آبادی کوچکی در اطراف حرم که تمام ساکنان آن، خادمان کعبه بودهاند. اما طبق گزارش مارسلینوس در قرن چهارم، مکه تبدیل به یک Polis شده است؛ یعنی سکونتگاه دائمی یک جمعیت مدنی، با قانون، ثروت، تجارت و حتی نیروهای نظامی؛ چنانچه در عصر نبوی (قرن هفتم میلادی) بوده است.
طبق روایات و اخبار مؤرخان مسلمان، کمی پس از دورهٔ مارسلینوس، یعنی اواسط قرن پنجم، باید زمان آغاز سکونت و قدرتگرفتن قبلیهٔ قریش در این سرزمین بوده باشد.
هرودوت (متوفی ۴۲۵ پیش از میلاد) ملقب به «پدر تاریخ»، با اینکه در اثر ارزشمند خود یعنی «تواریخ»، اشارهای به کعبه و مکه ندارد، اما به سنت عربی تراشیدن مو، یا حلق و تقصیر در حین زیارت، که از واجبات حج اسلامی نیز به شمار میرود، در بخش ۸ از دفتر سوم کتاب خود اشاره کرده است.
او گزارش کرده که عربها فقط دو خدای زوج را باور دارند که آنها را «اروتالت - Ὀροτάλτ» و «الیلات - Ἀλιλάτ» میگویند. از بین این دو، نام الیلات یا لات، برای مسلمانان و شناسندگان اسلام، آشناست. هرودوت آنها را برابر با خدایان یونانی، دیونیسوس و آفرودیته میداند.
آریان نیکومدیایی (متوفی ۱۶۰ پس از میلاد) نیز در کتاب خود، «آناباسیس اسکندر»، به این دوگانهپرستی عربها در عصر اسکندر کبیر اشاره کرده است.
بنظر میرسد در فاصلهٔ بیش از هزارسالهٔ پیامبر اعظم ﷺ با عصر مصادر این تواریخ، تغییرات زیادی در باورهای مذهبی مردم عرب پدید آمده باشد، زیرا لات در کنار منات و عزی، سه الههای هستند که در عصر بعثت پیامبر، «بناتالله» یا دختران خدا شمرده میشدند و قرآن کریم نیز در سورهٔ نجم، از این باور یاد کرده است.
أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى﴿19﴾ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴿20﴾ أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى﴿النجم : 21﴾
به من خبر دهيد از لات و عزّى،(19) و منات، آن سومينِ ديگر؛(20) آيا شما را فرزندان پسر است، و او را دختر؟(21)
محصور بودن این سرزمین مقدس ابراهیمی و حرم امن الهی در سرزمینهای گرمسیر و صعبالعبور، دورماندن آن از دست قدرتها در اعصار مختلف، همانطور که قرآن فرموده: لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ﴿قريش : 1﴾، زمینهٔ حفظ نظام قبیلهای و تابیدن آفتاب اسلام از این قطعهٔ مبارکهٔ زمین، با بعثت پیامبر اکرم شد؛ صلواتالله علیه و علی آله و صحبه.