در این نوشته سعی میکنیم تا قواعد حکومت دمکراتیک را در بیانات و اخبار امام علی علیهالسلام بر چهار محور ذکر کنیم؛
درود خدا بر او، در روزی که مردم با او بیعت کردند فرمود:«ای مردم، این [حکومت] امر شماست؛ هیچکس را در آن حقی نیست، جز آنکس که شما امارتش دهید» (بحار، ج۳۲، ص۸)؛
و گویند در همان روز فرمود:«اگر مرا ترک کنید، شخصی مانند شما هستم؛ و چه بسا بیشتر از شما شنوا و مطیع حاکمی باشم که برای خود برمیگزینید؛ و من در مقام مشاور و یاور برای شما بهترم، تا در مقام امیر» (نهج، خطبه۹۲).
پیداست که امام علیهالسلام، امر امامت را که انتصاب آن از سوی خداست، از امر حکومت جدا کرده و حکومت را مطلقاً حق مردم برشمرده است، حتی اگر خطا روند؛
چنانچه در روز بیعت با عثمان فرمود:«شما دانستهايد که من به اين امر از همه شایستهترم، و[لی] سوگند به خدا، من به تصميم شما تسليم خواهم بود» (نهج، خطبه۷۴).
مسعودی در کتاب مروجالذهب ج۲ ص۳۲۲ اینچنین مینویسد که پس از ضربت خوردن آن حضرت، مردم بر او وارد شدند و پرسیدند:«ای امير مؤمنان، به ما خبر ده كه اگر تو را از دست داديم، و خدا كند كه از دستت ندهيم، آيا با فرزندت حسن بيعت كنيم؟»، امام فرمود:«من نه به شما امر میكنم و نه نهی مینمايم، که شما [به كار خود] بيناتر هستید»؛
این در حالیست که امام معصوم، منصوب خداست در بین مردم برای امر و نهی و هدایت، و مسلماً امام حسن علیهالسلام بعد از ایشان بهترین انسان بر روی زمین میباشند، اما آن حضرت نمیخواهد در موضوع انتخاب حاکم، کوچکترین چیزی را بر مردم تحمیل کند.
در خطبهٔ ۱۷۳ نهجالبلاغه چنین نقل کردهاند که امام فرمود:«اگر شرط انتخاب پیشوا، حضور همهٔ مردم باشد، راهی برای تحقق آن نیست، پس حاضران بر غایبان حکم میکنند، سپس کسی که حاضر بوده نمیتواند از آن عدول کند، و کسی که غایب بوده نمیتواند شخص دیگری را برگزیند».
چنانکه معلوم است، امام علیهالسلام حضور همهٔ مردم (عامة الناس) و انتخاب مستقیم را مقدم برشمرده، اما از این جهت که وقوع چنین امری در آن عصر ناممکن بوده است، حاضران را شایستهٔ انتخاب حاکم به نیابت از غایبان دانسته؛ و با توجه به محدودیت شدید ابزار انتخاب در آن زمان، حق اختیارِ غیر را برای غایبان قائل نشده تا باعث تشنج و تشتت نگردد.
البته عدهای واژهٔ «أهلها» را در این خطبه نه به معنی «حاضران»، که به معنی افراد آگاه و خبره درنظر گرفتهاند؛ والله اعلم.
مشابه مضمون فوق را در نامهٔ آن حضرت به معاویه میخوانیم که میفرماید:«همان مردمی که با ابابکر و عمر و عثمان بیعت کردند، بر همان طریق با من بیعت کردند؛ پس کسی که حاضر بوده نمیتواند چیز دیگری اختیار کند، و کسی که غایب بوده نمیتواند بیعت مردم را رد نماید؛ و جز این نیست که شورا از آن مهاجرین و انصار است، پس هرکس را برگزیدند و او را پیشوا نامیدند، مایهٔ رضای خداست؛ حال اگر کسی از انتخاب آنان با طعن و بدعت خارج شود، او را برمیگردانند، و اگر امتناء بورزد، با او میجنگند که راهی غیر از راه مؤمنان را در پیش گرفته است» (نهج، نامه۶).
«راه مؤمنان» در این گفتار، دلالت بر «انتخاب اکثریت جامعه» دارد.
ابن ابیالحدید در صفحهٔ ۳۶ جلد هفتم شرح خود بر نهجالبلاغه، خطبهای را نقل کرده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در روز بعد از بیعت مردم با ایشان، بر روی منبر فرمودند:«خدا میداند که من میلی نسبت به ولایت بر امت محمد نداشتم، تا اینکه آراء شما بر من متفق شد... و چون آرائتان متفق گشت، نمیتوانستم شما را واگذارم».
«آگاه باشید، حقی که شما بر من دارید این است که هیچچیز را از شما پنهان نکنم مگر در مسائل جنگ، و جز در حکم [الهی] کاری را بدون [مشورت] شما انجام ندهم، و ایفای حقوق شما را به تأخیر نیندازم و آن را نیمهکاره رها نکنم، و همهٔ شما نزد من در حق مساوی باشید؛ پس اگر چنین کردم، نعمت الهی برای شما تثبیت شده و اطاعت من بر شما واجب است» (نهج، نامه۵۰).
در همان خطبهای که بالاتر از ابن ابیالحدید نقل کردیم، آوردهاند که امام علیهالسلام فرمود:«ای مردم، جز این نیست که من مردی هستم مانند شما، به نفع من است آنچه به نفع شماست، و علیه من است آنچه علیه شماست، و من شما را بر منهج پیامبرتان میبرم و بر شیوهای که امر شدهام عمل میکنم؛ بدانید هر دارایی یا زمینی که عثمان از اموال خداوند بخشیده را چون بیابم به بیتالمال بازمیگردانم، ولو که جهاز زنان شده باشد».
تعبیر امام از حاکمیت دمکراتیک به «نعمت الهی» در روایت اول، و تعبیر اموال عمومی به «اموال خداوند» در روایت دوم، بسیار قابل توجه است و نشان از حرمت عظیم حقوق مردم در اسلام دارد.
و نیز امام در روز صفین فرمود:«بزرگترين حقوقی که خداوند واجب فرمود، حق حاکم است بر مردم، و حق مردم است بر حاکم، و آن را به نفع دو طرف مقرر ساخته و مايۀ نظام الفت آنان، و وسيلۀ عزت دينشان و پايدارى سنتهاى حق در ميان آنها قرار داده؛ پس مردم اصلاح نشوند مگر به صلاحیت حاکمان، و کار حکومت صلاح نیابد مگر به پشتیبانی مردم» (نهج، خطبه ۲۱۶).
و هنگامی که لشکریان از جنگ کنارهگیری کردند فرمود:«مرا نسزد که شما را به چیزی که میل ندارید وادار کنم» (نهج، خطبه۱۹۹).
«آنگونه كه با جباران سخن مىگوييد با من سخن مگوييد، و بدانگونه كه از مردم تندخو و غضبناک مىترسید، با من چنين نكنيد، و متظاهرانه با من اختلاط نکنید، و مپنداريد كه اگر سخن حقى به من گفته شود بر من دشوار آيد... پس گفتن کلامی حق، یا مشورتی منصفانه را از من دریغ مدارید» (کافی، ج۸، ص۳۵۶)؛
و روایت شده که روزی امام در جمع اصحاب، سخنی ایراد فرمود، سپس مردی از خوارج گفت:«خدا بکشد این کافر را، چقدر دانشمند است!»، پس اصحاب به خروش آمدند که او را بکشند، امام فرمود:«آرام گیرید؛ که جزای دشنام، فقط دشنام است یا بخشیدن» (نهج، حکمت۴۲۰)؛
و نیز آوردهاند که امام در مسجد کوفه خطبه میخواند، که چندتن از خوارج برخاسته و شعاری سر دادند؛ امام فرمود:«[آن شعار] سخن حقی است که باطلی را بوسیلهٔ آن میجویند؛ اما شما نزد ما سه حق دارید، که از حضور در مسجد منعتان نکنیم، و مادامی که با ما هستید، سهمتان را از بیتالمال بدهیم، و تا شروع به جنگ نکردهاید با شما نجنگیم» (مستدرکالوسائل، ج۱۱، ص۶۵).
در باب آزادی خوارج در حکومت آن حضرت و شیوهٔ برخورد ایشان با آنها، بسیار نوشتهاند، که این حد از تحمل مخالفانی که حتی امام را تکفیر میکردند و آشکارا ضد او تبلیغ مینمودند بسیار ارزشمند و حتی اعجابانگیز است، اما این سخن را از ذکر موارد بیشتر، کوتاه میکنیم.
گویند پیرمردی ناتوان و نابینا در حال گدایی میگذشت، امام پرسید:«این کیست؟»، گفتند:«مسیحی است.»، امام فرمود:«تا وقتی قدرت داشت از وی کار کشیدید، و حالا که ناتوان شده روزی را از وی دریغ میکنید؟ خرج او را از بیتالمال بپردازید» (وسائل، ج۱۵، ص۶۶).
این مکانیزم، یعنی انتقال پول از نسل کارگر فعلی به نسل کارگر سابق (بازنشستگان) در قالب مستمری، هماکنون شیوهٔ کار سازمانهای تأمین اجتماعی است.
داستان گمشدن زره آن حضرت و پیدا شدن آن در دست مرد اهلکتاب (یهودی یا مسیحی) و شکایت امام به دادگاه (در زمان خلافت ایشان) نیز به قدری مشهور است که بنظر نیازی به ذکر آن نیست.
اما ارزش رفتار امام علیهالسلام و نیز خلفای پیش از او در حکومت، از این جهت مضاعف است و پیشرو به حساب میآید که در اعصار تاریکی و ستمگری واقع شده است، که جان انسانها ارزشی نداشت و مردم در نزد حاکمان جز خراجگزار یا برده نبودند و ثروت و احترام و سلطنت منحصر در اشرافزادگان بود؛ در این زمان اصحاب پیامبر آموزههای اسلامی را مانند خورشیدی بر صفحهٔ جهان تاباندند، اگرچه بعداً به دست ستمگران آلامیه و آلمروان ضایع شد.
/الحمدلله والسلام علی رسولالله و آلهالاطهار.
پایان.