قانون درخواست کردن
شاید این سوال برای شما پیش آمده باشد که قانون درخواست کردن چیست؟
اطرافیان شما منتظر هستند تا از آنها درخواست کنید.
بله درست متوجه شدهاید، اگر قبول ندارید به خودتان رجوع کنید
و ببینید اگر اشخاص بیایند و از شما درخواست کاری داشته باشند
آیا شما در تلاش برای برآورده کردن درخواست آنها نیستید.
کاری که از دست شما بربیاید حتمی برایشان انجام میدهید.
بیاید به امروزتان نگاهی بی اندازید، چند نفر از شما درخواست کردند.
شما چه درخواستهای را میتوانستید جواب مثبت بدید
ولی شخص و اطرافیان شما نتوانستد آن را از شما بخواهند؛
و شما پیش خودتان گفتهاید او که چیزی از من نخواست.
پس همه ما یاد نگرفتهایم که درخواست کنیم.
قبل از درخواست کردن قضاوت میکنیم؛ که شاید به من جواب منفی بدهد.
ما از افراد نزدیک خودمان هم درخواست نمیکنیم؛ و فقط آنها را قضاوت میکنم؛
و میگوییم من میدانم آن به جواب من گوش نمیدهد.
هیچوقت از من درخواستی نمیکرد؛ و من هم هر موقع از او نیازهایش را میپرسیم.
میگفت که نیازی ندارد. مواقعی که بیرون میرفتیم میگفتم که به چیزی نیاز نداری میگفت که نه.
بعد از مدتی که خودم این قانون را متوجه شدم
به این درک رسیدم که او نمیتواند از قانون درخواست کردن سود ببرد؛
و متوجه شد که اگر درخواستهایش را میگفت جواب مثبت میگرفت.
اگر هم شما تجربهای از گذشته دارید که به شما جواب منفی داده است شما باید از قانون پی گیری استفاده کنید.
قانون پی گیری میگوید شما نباید با یکبار درخواست کردن و جواب منفی شدن، به عقب بروید.
ما این قانون را درفروش خیلی به آن اشاره میکنیم.
اگر مشتریان شما امروز به شما گفتند که ما نیازی به کالا و خدمات شما نداریم.
امروز را به شما گفته اند نه.
ولی فردا آن شخص موقعیت بهتری و تصمیمات بهتری میتواند بگیرد.
شاید آن موقع در شرایطی نبوده که به شما جواب مثبت بدهد.
شاید آن موقع نیازی به خدمات و کالای شما نداشته ولی هیچ کس خبر از فردا ندارد.
شما باید بتوانید نیاز را در آن شخص به وجود بیاورید؛
و دست از درخواست کردن و پیگری کردن برندارید.
قانون درخواست کردن و قانون پیگیری کردن دستی در دستان هم دارند؛ و آن دو مکمل همدیگر هستند.
نمیتوانید بهتنهایی از آنها استفاده کنید.
شما باید اول درخواست بدهید و بعد پیگیری کنید تا به نتیجه مطلوب و جواب درست برسید.
بله جواب درست.
پیگیری به معنی مزاحمشدن نیست،
به معنای این است که شما بتوانید جواب درست را از اشخاص که از آنها درخواست کردهاید. بگیرید.
فرض کنید شما به یکی از دوستانتان تماس گرفتهاید و از آن درخواست پول میکنید؛
و دوست شما میگوید؛ که بگذار ببینم میتوانم برائت کاری کنم؛
و شما منتظر میمانید که آن دوست با شما تماس بگیرد؛
و مدتی که می گذرد، ذهن شما به سمت قضاوت کردن میرود؛
و باعث میشود دید شما به آن شخص بد شود
و برای خودتان خیالبافیهای منفی کنید و دورانی را به خاطر بیاورید که من برای آن فلان کار را کردهام
ولی حالا که از او درخواست داشتم جواب درستی به من نداد.
بله جواب درستی به شما نداد. چون شما نحوه درخواست کردنتان واضح نبوده.
برای اینکه به این خیالبافیها نرسید و منتظر نمانید،
موقع که از کسی درخواست میکنید و آن شخص از شما زمان میخواهد.
شما باید از فن سؤال پرسیدن به جواب درست برسید.
مثلاً: آن شخص از شما فرجهٔ میخواهد. درسته!
شما باید خیلی واضح و روشن بگوید که من این پول و یا هر درخواستی که دارید را دقیقاً برای کی میخواهید؛
و همچنین از او بخواهید که دقیقاً چه زمانی جواب صحیح را میدهد،
و همانطور که با آن شخص صحبت میکنید، مرتب زمان دقیق را یادآوری کنید.
در چنین مواقع ذهن شما میداند که یکزمان خاصی برایش تعریفشده؛
و حسن خوب دیگری برای شما دارد
دوست شما یا شخصی که مخاطب درخواست شما قرارگرفته سریع به شما جواب درست را می دهد
و یا اینکه طبق همان تایم پیغامی به شما میدهد اگر جواب منفی باشد،
شما منتظر نمیمانید و درخواست را از شخصی دیگر میخواهید.
در این قسمت یادتان نرود که اگر شما جواب رد شنیدهاید.
با خونسردی و آرامش بپرسید که میتوانم دلیل جواب نه شمارا بدانم.
چون خیلی وقتها آنان دلیل را به ما نمی گویند و این امکان به وجود میآید
که دوباره ذهن ما به سمت منفیها برود و خیالبافی که استاد آن هستم.
پدرم من همیشه میگوید که از افرادی که در کنار شما هستند درخواست مبلغ پولی را داشته باش.
دو تا اتفاق میافتد:
یک: اینکه شما دوستان واقعی خود را میشناسید
و میتوانید به کسانی اعتماد کنید که در زمانهای که در بحران هستید به شما کمک کنند؛
و پشت شما به آنها گرم میشود.
دو: اینکه اگر درخواست شمارا نپذیرفتن بعد از آگاه شدن از دلیل متوجه میشوید
که نتوانستهاید اعتباری بین آنها ایجاد کنید؛
و باید فکری برای قوی کردن اعتبار خودتان کنید
و یا اینکه به دنبال کسانی بگردید که شما برای آنها اعتباردارید.
یک اتفاق دیگری که میتوان در این فرمول تعریف کرد این است
که شما موقعی که درخواست میکنید و جواب نه میشنوید،
اگر شخص در آینده از شما درخواستی داشت و شما نمی دانستد که آیا آن شخص قابلاعتماد است و یا نه.
دستش برای شما باز میشود و حتی امکان دارد خودش با شما قطع رابطه کند.
چند بار برای شما پیشآمده است که با افرادی که برای اولین بار برخورد میکنید،
رفتاری میبیند که آنها را قضاوت میکنید: یا اینکه چه شخصیت خوبی دارد و یا برعکس.
اما در روز دیگر چیز متفاوت از این رفتارها می بینید؛
و شما یکه میخورید و میگوید آنطور هم که فکر میکردم نبود.
درگذشته به ما میگفتند اگر میخواهید حسن و اخلاق واقعی شخصی را بشناسید
با آن یک مسافرت بروید؛ اما امروزه نمیتوان این ریسک را کرد.
چون خیلی برای افراد گران تمام میشود.
و بهترین روش استفاده از قانون درخواست کردن است.
اگر ما اهدافی را برای خودمان مشخص کنیم یکی از راههایی که ما را میتواند به آن هدف برساند
کمک گرفتن از دیگران است. اگر ما نیاز داریم از کسانی که قبلاً به آن هدف رسیدند مشاوره بگیریم،
باید از آنها درخواست مشاوره کنیم.
اگر شخصی هست که میتواند مسیر درست را به ما نشان بدهد باید آدرس را از آن درخواست کنیم.
خیلی از افراد را دیدهام که وقتی به دنبال آدرس هستند،
نمیتوانند از قانون درخواست کردن استفاده کنند و کلی زمان را از دست میدهند
و امکان دارد سر موقع به قرار شأن نرسند فقط به خاطر اینکه نمیتوانند درخواست کنند؛
و آنهم به خاطر قضاوتهای ذهنی که دارند
و میگویند شاید شخص جواب درستی ندهد و یا آدرس را بلد نباشد.
ما از ظاهر افراد آنها را قضاوت میکنیم. اخمو باشد سعی میکنیم به سمتش نرویم.
پوشش مناسب نداشته باشد از آنها دوری میکنیم؛
و جوان باشد میگوییم: بیتجربه است و پیر باشد میگویم حوصله ما را ندارد.
خلاصه ما ظاهر را میبینم و همین باعث میشود که آنها را قضاوت خوب و یا بد کنیم.
با درخواست کردن میتوانید به درون آنها بروید
و واقعیت را ببینید و دیگر بابت قضاوت کردنتان خودخوری نکنید.
نکتهٔ که میتوانم برای افراد فروشنده بگویم این است که مراقب باشید که مردم از روی ظاهر شما،
شمارا قضاوت میکنند؛
که از شما خرید کنند و یا نه. یا آن فروشنده خوبی و خوشاخلاق است و یا اینکه بداخلاق.
اگر شخصی هستید به زور جواب سلام میدهید پس انتظار نداشته باشید
که بتوانید در کسبوکارتان و حتی زندگیتان به موفقیت برسید؛
مانند کسی نباشید که وقتی با آنها روبرو میشویم، نگویم که او با خودش هم دعوا دارد...
این موضوع برای فروشندگانی که با مردم در ارتباط مستقیم هستند وجه حیاطی دارد؛
و این را بدانید اگر مشتری شما یک خاطره بد در ذهنش حک کند نمیشود بهراحتی آن را delete کرد.
ما از کسانی خرید میکنیم که از آنها خوشمان بیاید.
احمد افشار نویسنده کتاب کارمندان خود را دوست داشته باشید.
شما باید این توانایی را در خودتان به وجود بیاورید
که درهرصورت بتوانید به مشتریان درخواست بدهید.
برای خرید و یا حتی خرید بیشتر.
مشتری که یکبار از شما خرید کند این را بدانید
که اگر درفروش از مهارتهای مشتری مداری استفاده کرده باشید خرید بعدی سریعتر اتفاق میافتد؛
و شما میتوانید درخواست بدی را برای فروش بیشتر بدهید.
فقط در صورت رعایت نکاتی که گفته شد. این اتفاق میافتد. مشتری مداری.
در غیره این صورت، مشتری خرید اول و آخرش میشود.
در این قسمت شما خودتان میتوانید متوجه بشوید
که اگر مشتری بنده خدا یکبار در دام شما افتاده
و دیگربار حتی جرئت نگاه کردن به مغازه شمارا نمیکند
درصورتیکه اگر کلاهش در آن اطراف بیافتد دیگر به سراغش نمیآید،
اینجاست که باید کمی تأمل کنید و به دنبال مقصر اصلی بگردید؛
و در جمعهای همکاران و غیره نشینید از خرابی بازار بگویید از نبود مشتری.
مشتری بوده آیا شما توانستید آن را راضی نگهدارید.
آیا اجناسی را که میفروشید این حق را به مشتری میدهید
که میتواند آن را در صورت مشکل و یا هر دلیل دیگر مرجوع کنید
و پول را به بدونِ هیچ دلخوری به آنها پس بدهید.
یا اینکه شما میگویید جنس ما بههیچعنوان پس گرفته نمیشود.
میخواهم یکچیز را به شما گوش زد کنم که هر کالایی که فروخته میشود
این حق را مشتری دارد که در صورت نامرغوب بودن
و یا به هر دلیلی تا 24 ساعت و حتی بعضی کالاها تا 72 ساعت پس برگردانده شود.
تنها دلیلی که مردم محصولی را میخرند و از آن رضایت ندارند و آن را برگشت نمیدهند،
نداشتن آگاهی از این قانون است؛
و متأسفانه مردم ما این را پذیرفتهاند که هر ظلمی در حقشان شود به بیخیالی سر کنند؛
و اگر از آنها بپرسید، نمیدانند که چنین قانونی وجود دارد. البته خودشان مقصر هستند! چرا؟
چون کمی وقت نمیگذارند که ببینند که ما بهعنوان یک انسان چه حقوقی داریم؛
و اجازه میدهیم که سودجوها از ما استفاده کنند.
ما حتی میتوانیم هندوانهای که دربسته است را در صورت خرابی به فروشنده پس برگردانیم.
ما یک کار را انجام نمیدهیم. درخواست کردن.
یادم چند سال پیش که برای خرید هندوانه رفته بودم و آن را در خانه قارچ کردم،
با صحنی دلخراش مواجه شدم، دیدم که داخل آن گندیده بود.
همسرم به من گفت که برو و هندوانه را پس بده.
اولش برام خیلی سخت بود و گفتم آخر میوه را کسی پس نمی گیره.
ولی همسر دستبردار من نبود.
من نه اینکه از قانون پس دادن آشنا نبودم
بلکه مشکل اصلی من خجالتی بود که در من بیداد میکرد و خیلی هم برایم سخت بود.
تا اینکه قبول کردم و آن را به فروشگاهی که خریداری کردم پس بردم.
اولش آن شخص قبول نمیکرد ولی من پیگیر شدم
چون همسرم گفت تا آن را پس ندهی حق برگشت به خانه را نداری.
پس من مجبور بودم. میفهمید مجبور نه به خاطر اینکه فکر کنید زنذلیل بودم
بلکه به خاطر این بود که این اتفاق خودش یک تمرین بزرگ بود
برای اینکه بتوانم درخواست خودم را بکنم و از رفتار خجول بودن نجات پیدا کنم.
خلاصه داستان را ببندم دوستان. من موفق شدم و هندوانه را پس دادم؛
و با موفقیت و سربلندی به آغوش خانواده برگشتم. خدا خیلی به من رحم کرد. قبول دارید.
اگر این قانون در مردم ما شکل بگیرد
که هر چیزی را که میخواهید بگیرد و آن پولی که بابتش زحمت کشیدید،
بهشرط سالم بودن و حق برگرداندن آن کالا و یا محصول کنید،
مشکلات فروش محصولات سالم حل میشود.
حالا چرا این اتفاق میافتد که مردم اعتراضی نمیکنند به فروشندگانی که کالای نامرغوب میفروشند.
یکی از دلیلهای که وجود دارد این است که پول را کالای بیارزشی میدانند.
وقتی شما چیزی را بیارزش کنید، نگران هم نمیشوید که برای چیز بیارزشتری خرجش کنید؛
اما اگر به آن ارزش بدهید و پول را یکی از نعمتهای خوب خداوند بدانید
و آن را چرک کف دست ندانید. آن را برای کالاهای باارزش خرج میکنید.
مراقب پول خود باشید که در کجا دارید خرج میکنید.
اگر میبینید که پول در دستان شما نمیماند و بهسرعت برف وباد از کف شما میرود،
کمی تأملکنید و ببیند که کجا آن را بیارزش کردهاید.
پول هم مانند خیلی از چیزها در جای قرار میگیرد که به آن ارزش بدهند ( دستان ثروتمندان ).
شما اگر این رفتار را از ثروتمندان واقعی الگو بگیرید پول به سمت شما جذب میشود.
یکی از راههایی که میتواند شمارا موفق و ثروتمند کند الگو گرفتن از انسانهای ثروتمند است.
سؤال خوبی است که شما باید به آن فکر کنید؛
و من اگر بخواهم به این سؤال جواب بدهم میگویم که خیلی واضح و روشن است
به خاطر اینکه آدمهای ثروتمند کارهایی را انجام میدهند که آدمهای فقیر حاضر به انجام آن کارها نیستند.
انسانهای فقیر به دنبال لذتهای آنی هستند؛ و به دنبال کارهای هستند که زحمت زیادی نداشته باشد.
منظورم از زحمت زیاد این نیست که شما بگوید
من قبول ندارم انسانهای فقیر بیشتر کار میکنند کارگری میکنند و تمامکارهای سخت برای آنهاست.
بلکه منظورم استفاده نکردن از مغزشان است. فکر کردن برای آنها خیلی سخت و گران است.
آنها یاد گرفتهاند که به دنبال چیزهای نوع نباشند
و به فرزندان خود میگویند که چیزهای نوع خطرناک است؛
و همیشه در تلاشاند که در منطقه امن خود بمانند و هیچ ریسکی نکنند.
حتی جرأت اینکه درخواست کنند تا حقوقشان اضافه شود. را ندارند.
درخواست سمت جدید نمیکنند.
حتی آنها از خداوند هم درخواست نمیکنند که جایگاهشان را تغییر دهد.
بلکه به همان جایگاه خود را راضی نگهداشتهاند؛ و میگویند هرچه خواست خدا باشد همان میشود.
دریغ از اینکه این خواسته خودشان است.
وبِه این خاطر میترسند که تغییر کنند که نکند جایگاه کنونی که دارند را از دست بدهند.
به نظر شما آیا خواست خداوند است که شرایط زندگی آنها چنین است.
آیا خداوند باکسی خصومت شخصی دارد که مشکلاتی در زندگیاش به وجود بیاورد.
آنها خود پذیرفتهاند که در آن مکانها قرار بگیرند.
من خودم همیشه این سؤال را میپرسیدم که چرا یکی باید در اوج زندگی کند
و تفریحات شاد و سالم و گرانی را تجربه کند و خانوادهای هم با خالی کردن باد معده پدرشان شاد باشند.
بالاخره توانستم بخندانمتان. آرِ بخندید و شادباشید چون همهٔ ما این دوران را گذراندیم.
بگذارید یک جک برای شما تعریف کنم و نوشته بالا به خاطر همین جک بود.
گروهی برای اینکه ببینند که تفریحات مردم در چه دسته قرار میگیرند عازم سؤال و پاسخ شدند.
خانوادهها را به سه قسمت: ثروتمندان، متوسط جامعه و فقیر دستهبندی کردند.
و رفتن سراغ بچههای خانواده ثروتمندان: از آنها پرسیدن که شما چه تفریحاتی دارید.
جواب: خب ما می رویم لواسان، شمال لب دریا، کیش و آنتالانیا و غیره....
بعد از خانواده ثروتمندان رفتند به گروه دوم: و سؤال را از آنها پرسیدند که شما چه تفریحاتی دارید.
جواب آنها این بود که ما میرویم شهربازی، پارک و هرچند سال یکبار به مشهد مقدس.
گزارشگران رسیدن به خانواده سوم، بله همان نخبگان که با خلاقیت خودشان تفریحاتی را ایجاد میکنند.
از آنها پرسیدن که تفریح شما چیست؟
جواب: گفته شد که هیچی ما به شمال، کیش، پارک نمیرویم؛
اما تفریح ما این است که پدرمان عصر که از کار میآید و خسته است
میرود دست و صورتش را میشوید و شلوار کردیاش را به پا میکند
و در کنار پنجره می نشیند و دوتا بالشت زیر یکی از پاهایش میگذارد
و هر باری بدنش را منعطف میکند و بادی خارج میکند؛
و ما از صدای آن به خنده میافتیم؛ و این میشود تفریح ما.
همیشه شاد و خندان باشید چقدر خوب است
که انسان باکارهای خلاق خودش بتواند دیگران را به خنده بی اندازد؛
اما دل کسی را نشکنید.
این نکته را داشته باشید که مواظب باشید که برای خندیدن هم قانونی وجود دارد،
قانون اینکه باهم بخندیم ولی به هم نخندیم.
کلاً دور شدیم از موضوع اصلی خودمان.
دیدم که اینجوری هم خیلی خشک و بیروح میشود و خواستم خندهای بر لبانتان نقاشی کنم.
اگر هم باعث ناراحتیتان شدم به بزرگواری خودتان ببخشید.
حالا از کجا متوجه بشوم که شما شاد شدید و یا ناراحت.
اگر خندیدید که یک صورتک خنده و اگر هم ناراحت صورتک ناراحت را به تلگرام این شماره بفرستید:
09131057833 منتظر نظرات شما دوستان هستم.
همیشه هم در جواب سؤالم میگفتند که قرار نیست هر پنجانگشت یکی باشد.
میگفتم پس چرا ما نباید آن انگشت خوشبختِ باشم. من این خدا را دوست ندارم.
چرا آخربین ما این تفاوت را ایجاد کرده.
ودرجواب میگفتند که یکی باید مهندس باشد و یکی هم باید کارگر. من که این تعاریف را قبول نداشتم؛
و به خاطر همین همیشه با پدرم به خاطره رفتن به سرکار ساختمانی مخالف بودم.
تا اینکه خودم انتخاب کردم که در چه زمینهای میخواهم فعالیت کنم.
خودم از قانون درخواست استفاده کردم؛ و درخواست منبعد از کلی پیگیری به جواب رسید.
من وارد شغل آزاد شدم. شغلی که حدود 15 سال در آن فعالیت کردم.
شغل من طراحی و اجرای دکوراسیون داخلی بود؛ و اینجا از قانون انتخاب استفاده کردم.
والان هم دوباره از همین قانون بعد از 15 سال مسیر مربی و مشاور کسبوکار را انتخاب کردم.
والان دیگر از خداوند شاکی نیستم.
چون متوجه شدم که من میتوانم خودم انتخاب کنم که چطور زندگی کنم،
کجا باشم و در چه شغلی، خودم را محدود نکردم.
من انسان هستم و انسان هم میتواند از انعطافپذیری خودش استفاده کند؛
و از منطقه امن خودش خارج شود؛
و اگر امروزه به من بگویند که هرکسی را بهر کاری میگویم این ما هستیم که انتخاب میکنیم.
به ما همیشه میگفتند که شما یا باید اعتقاد داشته باشید، یا باور و یا ایمان.
اگر شما ایمان داشته باشید میتوانید به هر چیزی برسی، هر مقام و ثروتی و هر موفقیتی.
اینجا یک سؤال برای من پیش میآید که پس اینهمه که ادعا میکنند که ایمان قوی دارند،
پس چرا 97 درصد مردمی که ایمان، باور، اعتقاددارند نتوانستهاند
به درجه واقعی که انسان است برسند. درجهٔ که خداوند آن را برای ما انتخاب کرد. اشرف مخلوقات.
یکم به این موضوع فکر کنید، ما اشرف مخلوقات هستیم
یا آن سگی که در خانه انسان در ناز و نعمت و فراوانی زندگی میکند.
ما یک حقیقتی را گمکردهایم؛ که ما اشرف مخلوقات هستیم؛
و باید با انتخابهای که میکنیم در ناز و نعمت زندگی کنیم. بله ما نباید فقیر باشیم.
اشرف مخلوقات ثروتمند و شاداب است. ما انسان هستیم نه وسیله ای برای حمل نقل.
اگر شما بهجای اینکه بیل تان کار کند از مغزتان کار بکشید شما هم میتوانید به آنچه درواقع هستید برسید.
مغز ما میتواند اختراعاتی کند که نیازی به نیروی انسانی نباشد. ما باید متفکر باشیم.
همچنین که اگر به اطراف نگاه کنیم فنّاوری حرف من را ثابت میکند.
البته شما میتوانید این قسمت را قبول نکنید و نظر شما هم قابلاحترام است.
بستگی به درک ما از دنیا است.
اگر ما شناخت کافی از جهان و خداوند و خودمان داشته باشیم میتوانیم،
بگوییم این سه محل را گذراندیم وبه مرحله آخر رسیدهایم؛ یعنی شناخت.
(اعتقاد+باور+ایمان= شناخت) شما در مرحله آگاهی می توانید به شناخت برسید،
شناخت از تجربه، اطلاعات و درک شما میآید. درکی که دنیا را چگونه میبینید.
آیا دنیا، دنیای فانی است و یا اینکه دنیای تجربه و رسیدن به تکامل.
دنیا بیهدف ساخته نشده که بخواهد همینجوری و بی جهت ویران شود.
دنیا طبق نظم خاصی آفریدهشده است.
اگر ما به مرحله شناخت برسیم میتوانیم دنیایمان را جای بهتری برای زندگی کردن کنیم؛
و به دنبال صلح و آرامش هستیم. در غیره این صورت ما جنگجو ستیز میشویم؛
و این جمله را در ذهنمان جاری میکنیم
که من ایماندارم که پیروزی از آنمن است درصورتیکه اگر شناخت داشته باشید،
میگویید پیروزی و آزادی برای همهٔ جهان است.
شناخت شمارا از جنگ دور میکند کسی که خود و خدای خود را بشناسد
همیشه به دنبال دادن درخواست صلح است.
https://www.ahmadafshar.ir/%d8%b7%d8%b1%d8%ad-%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%9f/