Damahi
Based on what we have received from the local fictions and the verbal culture of Hormozgan region, Damahi is the name of a huge fish which showed up to help the local people at times of difficulty. We, as the members of Honar Nou Hormoz Group, used four stories to describe this mystical creature which are based on the four elements (classical elements): water, wind, soil and fire. These form the foundation of the 5th Hormuz Soil Carpet design.
The first story is based on the fire archetype: the love of a poor boy named “Aali” to the King's daughter known as “Faati”. The two lovers decide to escape from the king's soldiers together after the King knows about it.
During the chase, “Damahi” comes to help the two lovers. It puts them into its stomach and takes them to Hormuz Island.
The second story is based on the soil archetype: the story of the poverty of the local people by the sea and appearance of Damahi on the coast. Damahi has collected pearls from the sea and grants them to the poor people.
In the third story, which is based on water archetype, it is told that at when a wind, known as Koush, disturbs the sea and makes huge waves, Damahi comes to help the sailors and seamen who are stranded in the storm to safety take them to the land.
In the fourth story, which is based on the wind archetype, it is told that the Hormuz Gate was built with Damahi's skull. The skull was so large that was used as the entrance gate of the people of the colorful island. The sunrise was seen from one eye and the sunset from the other eye.
As mentioned, four stories have been used to describe the mystical creature that can be seen in the four corners of the design. The four corners are then connected to each other to make the whole story of Damahi, which forms the story of the 5th Hormuz Soil Carpet. It is a spiral with four entrance ways toward the center, or Damahi's stomach. In this way, intuition and cognition are to be achieved regarding a utopia which we have read and heard of many times in the fictions of nations. It is a spiral toward the self. However, there have been people who spent their whole life on seeking this utopia, passing seas and mountains, and came back hopelessly.
It is believed that Damahi is full of fertility, happiness and joy. There is no trace of killing, torture and war in Damahi's heart and existence, and the only persistent voice is peace. Our design includes four ways towards piece which completes its integrity as soon as you, as the audience, step onto it. We hope that this year's carpet, inspired by the identity of Damahi, will split the seas and oceans, go ahead continent by continent and express the message of “piece” from Iranian people to all other humans regardless of race, religion, and nationality.
بر اساس آنچه از افسانههای محلی هرمزگان و فرهنگ شفاهی این مردم به ما رسیده است، چنین بر میآید که «داماهی» نام ماهی عظیمالجثهای بوده که در هنگامهی گرفتاریها به یاری مردمان بومی جنوب میشتافته و ما اعضای «گروه هنر نو هرمز» برای توصیف این موجود اساطیری از چهار روایت که مبتنی بر عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک و آتش) بهره بردهایم که بنمایهی طرح پنجمین فرش خاکی هرمز قرار گرفته است.
روایت اول مبتنی بر کهنالگوی آتش، داستان عشق پسر فقیری به نام عالی به فاطی دختر پادشاه و دلدادگی آن دو به یکدیگر است که با مخالفت پادشاه همراه و منجر به فرار این دو دلدادهی هرمزگانی از دست مأموران پادشاه میگردد. در این تعقیب و گریز است که «داماهی» به مدد این دو عاشق آمده، آنها را در دل خود جای میدهد و به جزیرهی هرمز میرساند.
روایت دوم مبتنی بر کهنالگوی خاک، داستان فقر ساحلنشینان و ظاهرشدن «داماهی» در کنارهی ساحل است. در این داستان، داماهی مرواریدهایی را که از دل دریا جمعآوری کرده است به ساحلنشینان فقیر میبخشد.
در روایت سوم مبتنی بر کهنالگوی آب، نقل میشود که در هنگام بادِ کوش (Koush) بادی که دریا را متلاطم میکند و با امواجی خروشان همراه است - «داماهی» به کمک ناخدایان و جاشوهایی میآید که لنجشان گرفتار طوفان شده است تا آنها را بهسلامت به ساحل امن برساند.
در روایت چهارم مبتنی بر کهنالگوی باد، نقل میشود که دروازهی هرموز از جمجمهی «داماهی» ساخته شده بود؛ جمجمهای آنقدر بزرگ که دهانش محل ورود و خروج مردمان به جزیرهی رنگها بوده. از حفرهی یکچشم، خورشید طلوع و در حفرهی خالی چشم دیگر، غروب میکرده است.
همانگونه که اشاره شد برای توصیف این موجود اساطیری از چهار روایت مذکور استفاده و در چهارگوشهی طرح، تصویرسازی شده است تا داستانی بر پایهی اتصال آنها به هم با عنوان «داماهی» شکلگرفته و بهواقع، داستانِ طرح پنجمین فرش خاکی هرمز باشد. اسپیرالی با چهار درگاه ورودی به مرکزِ طرح یا همان دل داماهی؛ در این میانه، شهود و شناخت به آرمانشهری میرود که از آن در افسانههای ملل مختلف بارها خوانده و شنیدهایم. اسپیرالی به درون، حال آن که غافل مردمانی عمر خود را بر سر جُستار این اتوپیا وقف کرده، از دریاها و کوهها گذشته و ناکام بازگشتهاند.
اعتقاد بر این بوده و هست که دل داماهی سرشار از حاصلخیزی و نشاط و شادمانی است؛ در دل داماهی خبری از کشتار، شکنجه و جنگ نیست و تنها صدای ماندگار، صدای صلح است. طرح ما، چهار درگاه بهسوی صلح است که با ورود شما به طرح بهعنوان مخاطب تمامیت خود را باز مییابد تا فرشِ امسال، سوار بر پیکر داماهی، پهنهی اقیانوسها و دریاها را شکافته، قاره به قاره بگذرد و در شهرهای مختلف دنیا، پیام و سرود صلح مردمان ایرانزمین را بهتمامی انسانها، فارغ از هرگونه نژاد، مذهب و ملیتی برساند.