شروع سخنرانی به حدی مهمه و حساسه که بعضی از افراد از ترس همین شروع سخنرانی هیچگاه به سمت سخنرانی و صحبت در جمع نمیرن. چون تا به فکر سخنرانی و صحبت برای عده ای از مردم میافتن اولین چیزی که باعث نگرانی اونها میشه اینه که چطور سخنرانی رو شروع کنم؟
حتی برای سخنرانهای حرفه ای هم شروع سخنرانی یک دغدغه است. یا لااقل برای سخنرانهایی که دغدغه به روز بودن و جلب توجه مخاطب وجود داره همیشه اینکه چطور سخنرانی خودشون رو شروع کنن یه مساله ی جدیه!
شروع سخنرانی یکی از جاهاییه که شما میتونید مخاطب رو برای شنیدن ادامه صحبت با خودتون همراه کنید و یا اینکه مخاطب رو از صحبتهای خودتون منصرف کنید.
ضمیرناخودآگاه ما جاییه که اکثر اوقات برای توجه کردن به اتفاقات تصمیم گیری میکنه و اگر ما به عنوان سخنران قلق این ضمیرناخودآگاه رو نشناسیم و بلد نباشیم ممکنه که وقتی توسط ضمیرناخودآگاه قضاوت میشیم , سربلند بیرون نیاییم.
در این مقاله سعی دارم که کمک کنم شما با طراحی خوب شروع سخنرانی و پاسخ به چهار سوال اساسی ضمیر ناخودآکاه بتونیم مخاطبین خودتون رو 4 میخ و یا همون میخکوب کنید.
این 4 سوال سوالاتیه که اگر در حین شروع سخنرانی به اونها پاسخ بدید مطمئنا مخاطب بسیار راغب و علاقه مند پیگیری صحبتهای شما خواهد بود و در غیر اینصورت ممکنه هر لحظه تصمیم بگیره که از ادامه شنیدن صحبتهای شما انصراف بده.
?
این سوالیه که لاجرم مخاطب حتی بدون اینکه بدونه در ذهن خودش از شما میپرسه.
معنی و مفهوم این سوال اینه که چرا تو باید این مطالب رو به من یاد بدی؟ مگه تو کی هستی؟ یا کی گفته که باید از تو یاد بگیرم؟
مخاطب ما دوست داره بدونه چرا ما صلاحیت آموزش دادن و یا حتی صحبت کردن برای اون رو داریم؟ چه کسی این صلاحیت رو به ما داده؟
و در واقع مخاطب حق داره که حرفهای کسی رو قبول کنه که به اون شخص اعتماد داشته باشه. پس ما باید یا به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم صلاحیت خودمون رو برای صحبت در مورد اون موضوع خاص به مخاطب نشون بدیم.
روش معمول و عرف اینه که یا یک مجری سخنران و سوابق و تحصیلات و دستاوردهاش رو به مخاطبین اعلام میکنه و یا اینکه خود سخنران در ابتدای کار یک رزومه یا بیوپرافی و زندگینامه ای از خودش رو بیان میکنه. که البته باید خیلی دقت کرد که این معرفی غلو شده و طولانی و حوصله سر بر نباشه. ضمنا باید دقت بشه که فقط قسمتهایی از بیوگرافی که مربوط به بحث هست بیان بشه نه کل زندگینامه.
و نکته مهم دیگه حالت معرفی خودتون به عنوان سخنرانه که در عین حال که با اعتماد بنفس این کار انجام میشه نباید مخاطب شما احساس کنه شما مغرور و از خود راضی هستید.
به همین علت بهترین روش معرفی سخنران به صورت غیر مستقیم و از طریق داستانگویی و خاطره گوییه. در این روش شما بعد از سلام و احوالپرسی سخنرانی خودتون رو با یک داستانک یا داستان و خاطره شخصی کوتاه شروع میکنید و در اون داستان به قسمتی از رزومه و یا زندگینامه خودتون هم اشاره میکنید.
?
حتما دقت کنید که داستان شما به موضوع سخنرانی مربوط باشه. مثلا موضوع سخنرانی شما در مورد “کنترل بحران در کسب و کارهاست” شما میتونید با یه همچین داستانی شروع کنید که: چند ماه پیش وقتی در دفتر کارم در دانشگاه فلان با تعدادی از اساتید داشتیم در مورد پروژه فلان که حاصل همکاری اساتید دانشگاه ما و دانشگاه فلان فرانسه هست در مورد یکی از نظریه های فلان صحبت می کردیم اتفاق جالبی افتاد که در نوع خودش یه بحران کوچولو بود ولی برای ما درسهای بزرگی داشت.
البته من یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم که دقیقا بدونید کجاها میشه زیرپوستی و غیر مستقیم خودتون رو معرفی کنید. این روش معرفی در شروع سخنرانی علاوه بر اینکه بسیار سرگرم کننده و جذابه و مخاطب رو برای شنیدن ادامه صحبت و سخنرانی شما ترغیب میکنه ضمنا هیچ نشانه ای از تکبر و غرور هم در اون دیده نمیشه.
البته باید تمرین کنید و شروع سخنرانی جذاب و دلنشین به سبک خودتون رو پیدا کنید. نکته مهم اینه که در یکی دو جمله بتونید حقانیت و صلاحیت خودتون رو برای ارائه اون مبحث مشخص کنید تا مخاطب در ادامه با خیال راحت و با اعتماد کامل حرفهای شما رو بپذیره.
پیشنهاد میکنم این مطلب رو هم مطالعه کنید : موضوع سخنرانی- خشت اول در سخنرانی
سوال مهم دیگری که برای مخاطب در شروع سخنرانی پیش میاد اینه که : چرا باید به این موضوع گوش بدم یا توجه کنم؟ و یا اینکه چرا این موضوع انقدر مهمه که باید برای شنیدن و دونستن این موضوع وقت بزارم؟ یا این موضوع به چه درد من میخوره؟
هرچند که ممکنه مخاطب با نظر و تمایل شخصی خودش به جلسه سخنرانی شما اومده باشه و حتی موضوع سخنرانی رو بدونه و تا حدودی در جریان محتوای سخنرانی شما هم باشه ولی هیچگاه فراموش نکنید که هیچکس مثل شما که مسلط به اون مبحث هستید نمیتونه در مورد فواید و اثرات موضوع مورد نظر توضیح بده.
شاید قسمتهایی از مطالبی که میتونه اهمیت موضوع رو توضیح بده از نظر مخاطب مغفول مونده باشه. شاید مخاطب موضوع رو میدونه ولی اهمیت واقعیش رو نمیدونه. شاید شخص دیگری موضوع رو بد توضیح داده باشه. و خیلی شایدهای دیگه.
پس ریسک نکنید و درک اهمیت موضوع رو به عهده خود مخاطب نگذارید و بدون توضیح اهمیت موضوع شیرجه نزنید وسط سخنرانی.
?
بسیار دیده شده که مخاطب تازه در اواسط و یا اواخر سخنرانی متوجه موضوع و اهمیت اون مطلب شده و با خودش گفته کاش از اول توجه میکردم و یا یادداشت برداری میکردم!
اهمیت موضوع رو میتونید با بیان کردن یک تحقیق یا یک جمله قصار یا جمله ای از یکی از بزرگان و باز هم بایک ضرب المثل و یا داستان و یا حتی با یک تجربه ی شخصی خودتون بیان کنید.
مثلا این جمله از استیو جابز برای اهمیت فراگیری مهارت سخنرانی و ارائه چطوره؟
“نحوه ارائه هرچیز اهمیت اون چیز رو مشخص میکنه!”
یا در اهمیت یادگرفتن هوش مالی این جمله از ؟؟؟
“اگر فقیر بدنیا آمده اید تقصیر شما نیست ولی اگر فقیر از دنیا بروید صددرصد تقصیر شماست!”
به هر حال از هر روشی که استفاده میکنید باید در شروع سخنرانی اهمیت دونستن موضوع برای مخاطب شما مشخص بشه تا با دل و جان صحبتهای شما رو دنبال کنه. در حقیقت با این کار شما به مخاطب خودتون در باغ سبز نشون میدید!
و شاید بهتر این باشه که بگم به مخاطب انگیزه ادامه شنیدن صحبتهای خودتون رو میدید.
میخ سوم: چرا من؟
بعد از اینکه مشخص شد مخاطب چرا باید به حرف و موضوعی که شما انتخاب کردید گوش کته سوال دیگری که ممکنه در شروع سخنرانی برای مخاطب پیش بیاد اینه که چرا من باید به این سخنرانی گوش بدم ؟ مگه من چمه؟! مگه من اینا رو نمیدونم؟ مگه من آدم ناموفقی هستم و یا موفق نیستم؟ من چی دارم یا چی ندارم که باید به این موضوع توجه کنم؟ یا اگر گوش نکنم چی میشه؟
در این سوال ممکنه مخاطب اهمیت موضوع رو متوجه شده باشه و حتی شما رو به عنوان یک شخص اصلح برای توضیح اون مطلب بپذیره اما پیش خودش بگه خب این مطلب رو چرا من باید گوش کنم؟
اتفاقا شاید این سوال رایجی بین ما ایرانیها باشه چون به قول بزرگان ما همه خودمون رو علامه دهر میدونیم و فکر میکنیم در هر زمینه ای متخصص و صاحب نظر هستیم! کافیه شما در یک مراسم یا مهمونی و یا هر جمع دیگری بگی که سرت درد میکنه و یا ماشینت فلان مشکل رو داره و یا در مورد یکی از مسائل اقتصادی روز صحبت کنید, خواهی دید که در کسری از ثانیه دهها نظریه و تکنیک و راهکار و سیل عظیمی از باید ها و نبایدها سمت شما روان خواهد شد. اما به ندرت یک “نمیدونم” و یا “نظری ندارم” خواهید شنید.
اینجاست که در شروع سخنرانی لازمه که موضوع بحث رو شخصی سازی کنیم و بگیم اتفاقا این موضوع دقیقا برای شرایط شماست و اگر حواست نباشه ضرر میکنی.
?
برای طراحی این قسمت از شروع سخنرانی میشه از فرمول ” تامر ” استفاده کرد که بزودی مطلبی در این رابطه در سایت قرار خواهم داد. اما قبل از اون با یک مثال این قسمت رو برای شما روشن تر خواهم کرد.
” طبق آمار گوگل تا 5 سال آینده 50 شغلی که الان به صورت سنتی وجود داره دیگر وجود نخواهد داشت و بسیاری از شغلها در معرض نابودی قرار خواهند گرفت. آیا شغل شما هم یکی از شغلهای این لیسته؟”
این شروع برای یک کارگاه و یا همایش دیجیتال مارکتینگ و یا آموزش کسب و کارهای آنلاین خیلی خوب و جذابه.
مخاطب متوجه میشه که این موضوع فقط برای دیگران نیست و ممکنه هرلحظه برای اون هم اتفاق بیافته پس حواسش رو بیشتر جمع میکنه.
ضمنا این قسمت از شروع سخنرانی رو میشه با حسن جویی در سخنرانی هم پیش برد.
مثلا بگیم که ” تبریک میگم به شما عزیزانی که جزو 3 درصد شاخص جامعه هستید و این موضوع رو درک کردید که اگر مهارتهای خودتون رو توسعه ندید در این میدان رقابت عقب خواهید موند و یا اینکه متوجه شدید چیزی که برای پیشرفت و توسعه لازم دارید سرمایه گذاری روی خودتونه”
به هر حال اینکه مخاطب اهمیت موضوع رو برای خودش درک کنه هم یکی دیگه از میخ هاست که مخاطب رو به بحث متصل میکنه.
میخ چهارم: چرا الان؟
خب رسیدیم به آخرین میخ و یا آخرین سوال ضمیر ناخودآگاه مخاطبین در شروع سخنرانی
اگر تمام مراحل بالا رو اصولی انجام داده باشید تقریبا کار مهم رو انجام دادید و مخاطب الان باید واقعا راغب شده باشه تا سخنرانی شما رو تا انتها گوش بده. اما ممنکه حتی با توجه به مطالب بالا مخاطب پیش خودش فکر کنه که چرا الان باید به این مطلب گوش بدم؟ نمیشه یه وقت دیگه؟ حالا چه عجله ایه؟ یا مثلا با خودش میگه حالا از شنبه یا سر ماه یا سر سال شروع میکنم و یا میام به سخنرانی این سخنران توجه میکنم.
در اینجا مهمه که شما دوتا مطلب رو به مخاطب یادآوری کنید:
یکی اینکه این موضوع رو الان یاد بگیرید بهتره تا بعدا
و دوم اینکه ممکنه من همیشه در دسترس نباشم
?
اگر مخاطب پذیرفته که موضوع خوبه و گوش دادن به این موضوع از طریق سخنرانی شما برای خودش بسیار مفیده , باید به این نتیجه هم برسه که همیشه برای شنیدن این مطالب فرصت نداره!
من معتقدم که فرصتها مثل داستان قیر و قیف میمونن یعنی هر فرصتی کاملا فرصت نیست و به هر حال یه چیزیش کمه و اتفاقا اینجاست که مشخص میشه آدمها میتونن از فرصت استفاده کنن یا نه؟ و تفاوت انسانهای موفق و غیر موفق اینجاست که افراد موفق اون قسمت از فرصت که وجود داره رو میبینن یا نیمه پر و افراد غیر موفق اون قسمتی که وجود نداره یا همون نیمه خالی رو میبینن!
بگذریم چون این بحث مفصله و در یک مطلب دیگه مفصلا به اون خواهم پرداخت اما منظورم از ذکر این مطلب اینجا این بود که در این میخ یا سوال باید به مخاطب این مطلب رو برسونیم که این سخنرانی برای تو یک فرصته و ممکنه دیگه به هر علتی وجود نداشته باشه پس مثل بقیه کارهای زندگی گوش دادن به این سخنرانی رو به بعدا موکول نکن!
جملاتی مثل: این همایش فقط یکبار در سال برگزار میشه و یا این مطالب رو هیچ جای دیگه به این کاملی و اینطور دسته بندی شده پیدا نخواهید کرد و یا این آخرین سخنرانی من در مورد این موضوعه و یا سال دیگه سال بحران کسب و کارهاست و این آخرین فرصت دونستن نکاتی برای مقابله و مدیریت بحران برای شماست و …
پاسخ به این سوال ” چرا الان؟” در شروع سخنرانی هم مثل 3 میخ یا سوال بالا باعث میشه مخاطب تمام توجهش رو جلب کنه تا همین الان به حرفها و صحبتهای شما در سخنرانی گوش کنه.
البته ممکنه شما به این 4 سوال قبل از جلسه سخنرانی از طریق پوسترها بروشورها تیزرها و سایر روشهای اطلاع رسانی پاسخ داده باشید و در شروع سخنرانی لازم باشه که یک یادآوری بکنید تا مطمئن بشید که همه در جریان هستند.
من توصیه میکنم هر وقت محتوا و مطلبی برای مخاطبین ارائه میکنید سعی کنید با پاسخ دادن به این 4 سوال اساسی ذهن مخاطب رو به 4 میخ بکشید و مخاطبتون رو برای شنیدن صحبتهاتون میخکوب کنید.