نوشته: احمد بهزادی
کودکانی در سراسر جهان وجود دارند که میگویند زندگی گذشتهی خود را به یاد میآورند. این کودکان به صورت خودبهخود و بدون هیپنوتیزم یا شرایط خاص دیگری, این خاطرات را به یاد میآورند. منظور ما از تحقیقات تناسخ در این مقاله, تحقیقاتی هستند که به بررسی این کودکان میپردازند. در این مقاله, ابتدا تاریخچهای از تحقیقات تناسخ را ذکر میکنیم و سپس دربارهی میزان اعتبار علمی-آکادمیک این تحقیقات توضیح میدهیم.
(در این مقاله صرفا به اعتبار علمی تحقیقات تناسخ و نظر برخی از شخصیتهای علمی برجسته در رابطه با این تحقیقات میپردازیم. در مقالات بعدی به معرفی این کیسها, بررسی انتقادات و توجیهات مادی و غیرمادی این کیسها, معرفی محققان برجستهی این حوزه و موضوعات مرتبط دیگر خواهیم پرداخت.)
بین سالهای 1900 تا 1960 تعدادی از افرادی که زندگی قبل خود را به یاد میآوردند و اکثرا از هندوستان بودند, در روزنامهها, مجلات و کتابها گزارش میشدند. این گزارشها غالبا از سوژههای منفرد بودند و به این ترتیب خیلی راحت به عنوان افسانههایی خیالی نادیده گرفته میشدند. اما در دههی 1950 میلادی, دکتر ایان استیونسون (Ian Stevenson) استاد و رئیس دپارتمان روانپزشکی در دانشگاه ویرجینیا شروع به جمعآوری و بررسی سیستماتیک و دقیق این گزارشها کرد. استیونسون پس از یافتن چهل و چهار کیس دقیق و مستدل که به راحتی نمیشد به عنوان کلاهبرداری ردشان کرد, مقالهای را در سال 1960 منتشر کرد که نشان میداد شواهد قدرتمندی در تایید تناسخ وجود دارد و این پدیده شایستهی تحقیقات بیشتری با کیسهای مشابه است. عنوان انگلیسی این مقاله:
The Evidence for Survival from Claimed Memories of Former Incarnations
(دانلود قسمت اول این مقاله و قسمت دوم آن از سایت دانشگاه ویرجینیا)
این مقاله باعث شد بسیاری از خوانندگان شگفتزده شوند. او مدت زیادی منتظر نماند؛ یک سال بعد یعنی در سال 1961 دربارهی کیس جدیدی در هندوستان اطلاعات کسب کرد, سپس با کمک هزینهی اندکی به آنجا رفت و تحقیقات میدانی خود را آغاز کرد. وقتی استیونسون وارد هندوستان شد هرگز انتظار نداشت که با این تعداد فراوان از سوژههایی که زندگی گذشتهی خود را به یاد میآوردند برخورد کند, به طوری که در پنج هفتهی اول حضورش در هند حداقل با 25 سوژه مواجه شد. از آن زمان دکتر ایان استیونسون و همکارانش هزاران کیس تناسخ را مورد بررسی قرار دادند. استیونسون در سال 1966 کتاب برجستهی خود را با عنوان «بیست کیس نمایانگر تناسخ» (Twenty Cases Suggestive of Reincarnation) منتشر کرد و پس از این کتاب, چندین کتاب دیگر در این زمینه نوشت. (منبع اصلی این تاریخچه, فصل اول کتاب کریس کارتر با عنوان «Science and the Afterlife Experiences» است)
استیونسون از روشهای تحقیقاتیای استفاده میکرد که قرنها توسط حقوقدانان و تاریخدانان مورد استفاده قرار گرفته است. قدم اول او مصاحبه با خود سوژه و تمام شاهدان دست اول بود. معمولا با شاهدان مهم مصاحبههای مکرر انجام میشد تا صحت گزارش آنها بررسی شود و جزئیاتی که قبلا از قلم افتادهاند مطالعه شود. علاوه بر این, استیونسون برای اثبات جزئیاتِ گزارشها گواهی تولد, سوابق بیمارستان و گزارش کالبدشکافی را پیدا و کپی میکرد. او حتی سوژهها را به محل زندگی گذشتهشان میبرد و مشاهده میکرد که چگونه بدون نیاز به راهنمایی میان کوچه پس کوچهها میگردند و خانهی قبلی و بستگان خود در زندگی گذشته را شناسایی میکنند.
یک سوژهی معمول در تحقیقات استیونسون, کودک دو تا پنج سالهای است که دربارهی زندگی قبلیاش صحبت میکند. در بعضی از موارد این اتفاق به محض اینکه کودک توانایی صحبت کردن پیدا میکند رخ میدهد, هرچند اغلب یک حادثه یا یک صحنه که به خاطرات زندگی گذشته کودک مربوط باشد, باعث میشود تا او راجع به زندگی گذشتهاش صحبت کند. اغلب این کودکان موقع صحبت کردن از عبارات بزرگسالان استفاده میکنند و رفتارهایی دارند که برای یک کودک عجیب است اما با شخصیت زندگی قبلی آنها مطابقت دارد. خاطرات زندگی گذشته معمولا از پنج یا شش سالگی کمرنگ شده و اغلب تا هشت سالگی کاملا محو میشوند. هرچند استثنائاتی نیز برای این قاعده وجود دارد. منش و رفتارهای غیرمعمول کودک عموما حتی مدتی بعد از ناپدید شدن خاطرات ادامه پیدا میکند, گرچه به نظر میرسد این موارد هم با گذشت زمان و بزرگ شدن کودک, کمرنگ میشوند.
بعد از درگذشت استیونسون, دکتر جیم تاکر (Jim Tucker) تحقیقات او را در این زمینه ادامه میدهد. همچنین محققان و دانشمندان برجستهی دیگری نیز در سراسر جهان به تحقیق دربارهی این موضوع پرداختهاند.
دکتر استیونسون دانشمندی دقیق بود که با رویکردی علمی, کیسهای خود را به صورت همهجانبه و موشکافانه بررسی میکرد و همواره تحقیقاتش را در چهارچوب علمی-آکادمیک پیش میبرد. رویکرد علمی و دقیق او مشهور و مورد توافق موافقان و منتقدانش است. ایان استیونسون در سال 1967 بخش مطالعات ادراکی (Division of Perceptual Studies) را در دانشگاه ویرجینیا تاسیس کرد. (بخش مطالعات ادراکی در ابتدا «بخش پاراسایکولوژی» نام داشت) از همین تاریخ, بخش مطالعات ادراکی زیر نظر دانشگاه ویرجینیا و به عنوان بخشی از جامعهی علمی-آکادمیک, مشغول فعالیت در زمینهی کیسهای تناسخ, تجارب نزدیک به مرگ, مدیومشیپ, ارتباطهای پس از مرگ, ظهور روح و ... است. میتوان گفت بخش مطالعات ادراکی, بزرگترین و معتبرترین مرجع تحقیقات علمی در زمینهی مباحث روحی و زندگی پس از مرگ است.(صفحهی بخش مطالعات ادراکی در سایت دانشگاه ویرجینیا)
تحقیقات و مقالات استیونسون و بخش مطالعات ادراکی در زمینهی تناسخ, در معتبرترین ژورنالهای علمی منتشر و مورد بررسی قرار گرفتهاند. یکی از این موارد, مطلبی در بررسی تحقیقات استیونسون است که در ژورنال انجمن پزشکی آمریکا که به جاما (JAMA) معروف است, منتشر شده است. ژورنال جاما, معتبرترین و معروفترین ژورنال پزشکی در آمریکا است. در این مطلب که در تاریخ اول دسامبر 1975 در بررسی یکی از تحقیقات استیونسون دربارهی کیسهای هندی در ژورنال جاما منتشر شده, چنین جملاتی به عنوان نتیجهگیری بیان شده است:
«استیونسن با زحمت فراوان و به دور از جانبداری, مجموعهای از کیسهای هندی را جمع آوری کرده است که به سختی می توان آنها را با توضیحی به غیر از تناسخ, توجیه کرد... دادههای جمعآوری شده توسط او به قدری زیاد است که نادیده گرفتنشان ممکن نیست.»
"In regard to reincarnation he has painstakingly and unemotionally collected a detailed series of cases from India, cases in which the evidence is difficult to explain on any other grounds... He has placed on record a large amount of data that cannot be ignored"
(رفرنس: لینک این مقاله در سایت ژورنال جاما - لینک دانلود این مقاله به صورت کامل)
احتمالا حتی به خاطر پاندمی کرونا هم شده, اسم ژورنال لنست (Lancet) را شنیدهاید. لنست, قدیمیترین و معتبرترین ژورنال پزشکی در جهان است که در انگلستان تاسیس شده است. در هفدهم آپریل 1999 متنی از استیونسون دربارهی تحقیقاتش در این ژورنال با عنوان «زندگیهای گذشتهی دوقلوها» (Past lives of twins) منتشر میشود و به تعبیر دکتر جیم تاکر در کتاب «Return to Life» حتی یک علامت سوال هم به آخر این عنوان اضافه نشده است. (رفرنس: لینک این مقاله در ژورنال لنست - لینک دانلود این مقاله)
نمونهی دیگر, مقالهای از روانپزشک معروف «هارولد لیف» در یکی از ژورنالهای معتبر و مطرح در حوزه روانشناسی با عنوان «ژورنال بیماریهای ذهنی و عصبی» دربارهی تحقیقات دکتر استیونسون است. دکتر لیف که به خاطر حمایت از آموزش مسائل جنسی در جامعهی علمی شخصیت مشهوری بود, در این مقاله, ضمن تمجید از دکتر استیونسون دربارهی تحقیقات او میگوید «یا او اشتباه فاحشی مرتکب میشود یا اینکه به عنوان گالیلهی قرن بیستم شناخته میشود.» او در ادامه مینویسد:
«من روش استیونسون را حقیقتا باور دارم. تحقیقات و نوشتههای او, کارهای مردی است که پیرو روش و اسلوب علمی است؛ او در جمعآوری دادهها دقیق و در بررسی و ارائه, وضوح و شفافیت دارد». (رفرنس)
او ضمنا از موفقیت و اعتبار استیونسون در زمینههای معمول روانپزشکی و پیشینهی همکاریاش با او میگوید.
چند مقالهی دیگر نیز دربارهی کارهای استیونسون در «ژورنال بیماریهای ذهنی و عصبی» منتشر شده است.
مقالات استیونسون و بخش مطالعات ادراکی که مربوط به تحقیقات تناسخ هستند, در دیگر ژورنالهای معتبر بسیاری منتشر شدهاند که نام برخی از آنها را در اینجا ذکر میکنیم:
• Journal of Asian and African Studies
• American Journal of Clinical Hypnosis
• Medical Hypotheses
• Psychological Reports
• Journal of Psychology & Human Sexuality
• EXPLORE: The Journal of Science and Healing
میتوانید از صفحهی بخش مطالعات ادراکی در سایت دانشگاه ویرجینیا, بسیاری از مقالات این بخش را دانلود و مطالعه کنید. (به این لینک مراجعه کنید.)
در ادامه, نظر برخی از دانشمندان برجسته در مورد تحقیقات تناسخ را ذکر میکنیم.
خانم پروفسور «دوریس کولمن ویلسدروف»(Doris Kuhlmann-Wilsdorf), فیزیکدان و متالورژیست شناخته شدهی آلمانیالاصل بود. او اولین زنی بود که در دانشگاه ویرجینیا, خارج از دانشکدههای پزشکی و پرستاری, عنوان «استاد تمام» را اخذ کرده بود. پروفسور ویلسدروف بابت کارهایش در زمینهی تغییر شکل پلاستیک, فیزیک سطح و عیوب کریستالی شهرت جهانی پیدا کرد. او دارای پرستیژ علمی برجسته و افتخارات علمی بیشماری است که برخی از آنها عبارتند از: عضویت در آکادمی ملی مهندسی, عضویت مادام العمر در انجمن بین المللی فلزات آمریکا, عضویت در انجمن فیزیک آمریکا, عضویت در انجمن مهندسان زن, کسب مدال امریکنیزم از دختران انقلاب آمریکا در سال 1966, کسب مدال هاین به دلیل تحقیقاتش در مورد تئوری تغییر شکل فلز از انجمن علم مواد آلمان در سال 1988, کسب جایزهی دستاورد علمی راگنار هولم از موسسهی مهندسان برق و الکترونیک در سال 1991, کسب جایزهی مخترع سال کریستوفر هندرسون از دانشگاه ویرجینیا به پاس تحقیقات و 6 اختراع ثبت شدهی او در رابطه با برسهای الکتریکی در سال 2001 و ... . همچنین برای بزرگداشت ویلسدروف و همسرش(که او نیز دانشمند برجستهای است) ساختمانی در دانشگاه ویرجینیا به اسم آنها نامگذاری شده است. او در روز بیست و پنجم مارس سال 2010 در سن 88 سالگی درگذشت. (رفرنسها: سایت دانشگاه ویرجینیا, ویکیپدیای انگلیسی و سایت آکادمی ملی مهندسی در آمریکا)
پروفسور ویلسدروف, خود در زمینهی پدیدههای روحی فعالیتی نداشته است, اما بعد از درگذشت دکتر استیونسون مقالهای را در تمجید او و تحقیقاتش در ژورنال «ساینتفیک اکسپلوریشن» نوشت که از «این لینک» در سایت این ژورنال قابل دانلود است.
او در این مقاله ضمن تجمید از تحقیقات دکتر استیونسون, میگوید که تنها در یک موضوع با استیونسون اختلاف نظر دارد و آن هم رویکرد محتاطانهی او است. دکتر استیونسون در مورد شواهد تناسخ از تعبیر «پیشنهاد دهنده» (suggestive) استفاده میکرد و هیچگاه تعبیر قاطعتری را برای آنها به کار نبرد. استیونسون هرگز از تعبیر «اثبات» برای تحقیقات خود استفاده نکرد (کما اینکه بسیاری از دانشمندان از به کار بردن این تعبیر ابا دارند.) دکتر ویلسدروف تحقیقات تناسخ را با قوانین نیوتن, نظریهی نسبیت و تکامل داروینی مقایسه میکند و مینویسد که شواهد تناسخ دست کمی از آنچه در سایر علوم اتفاق میافتد ندارند:
«استیونسون بیان میکرد که شواهد جمع آوری شده توسط او و دیگران صرفا "پیشنهاد دهندهی" تناسخ هستند. این تنها موضوعی بود که من از اساس با او مخالف بودم. درست است که به دست آوردن "یقین" طبق تعریفی که از آن در اختیار داریم "همیشه" از انسانها دور است و بنابراین نمیتوانیم نسبت به تناسخ یقین داشته باشیم, اما در مورد قوانین نیوتن, نظریهی نسبیت و نظریهی تکامل داروینی نیز نمیتوانیم یقین داشته باشیم. با این حال, احتمال آماری اینکه تناسخ, حداقل گاهی اوقات, اتفاق میافتد فوقالعاده زیاد است. این ایده با هزاران مورد مستند شدهای که زندگی گذشتهی خود را به یاد میآوردند تایید میشود و همینطور با کیسهایی که علاوه بر به یاد آوردن زندگی گذشته, علائم مادرزادیای(مرتبط با زندگی گذشتهی خود) به همراه داشتند, به شدت تقویت میشود. این شواهد روزافزون در تایید تناسخ, کمتر از چیزی نیست که در اکثر علوم-اگر نگوییم همهی علوم- مانند فیزیک, کیهانشناسی یا تکامل داروینی اتفاق میافتد.»
او ادامه میدهد:
«در واقع, تمام دانش بشری با درجهای از عدم قطعیت یا عدم یقین همراه است. اما در علوم سخت, ما عادت داریم که احتمالات میلیونی یا میلیاردی را بپذیریم- حتی احتمالات نجومی- بدون اینکه بگوییم شواهد, «پیشنهاد دهندهی» این موضوع هستند. مثلا در نظریهی نسبیت یا بیگ بنگ هم چنین کردهایم. بنابراین هیچ دلیل منطقیای وجود ندارد که در مورد شواهد تناسخ به گونهای دیگر عمل کنیم.»
او میگوید بارها با دکتر استیونسون در مورد این رویکرد محتاطانهاش بحث کرده است تا موضع قاطعانهتری از خود ابراز کند:
«من بارها با استیونسون بحث کردم که در نتیجهی سکوت بیرویهی او, خوانندگانش گمان خواهند کرد که خود او در مورد تحقیقاتش تردیدهایی واقعی داشته است؛ و همین مسئله باعث ایجاد شک و مانع پذیرش گستردهی این تحقیقات میشود.»
پروفسور ویلسدروف شواهد تناسخ را به قدری قدرتمند میداند که نهایتا از تعبیر «اثبات» برای آنها استفاده میکند:
«اسناد و شواهدی که استیونسون جمعآوری کرده از نظر آماری, با احتمالات بسیار زیاد و فراتر از هرگونه تردید منطقی, "اثبات کرده است" که حداقل برخی از افراد تناسخ یافتهاند. هرچند خود استیونسون از بیان چنین موضعی خودداری کرده باشد.»
او در پایان مقالهاش مینویسد:
«مهمتر از همه, ایان استیونسون, الهامبخش بسیاری از محققان با استعداد و متعهد در زمینهی تناسخ است تا کار او را ادامه دهند و ساختار علم تناسخ را گسترش دهند تا به تدریج به مقبولیت جهانی دست پیدا کند؛ اتفاقی که وقوع آن به اعتقاد من اجتناب ناپذیر است. به این ترتیب, جایگاه ایان استیونسون به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگ در تاریخ دانشگاه ویرجینیا تضمین شده خواهد بود, و در حالی که (به خاطر درگذشت او) دلیلی داریم که برای استیونسون سوگوار باشیم, دلائل بیشتری داریم که زندگی و دستاوردهای شگفتانگیز او را جشن بگیریم.»
خانم دکتر الیزابت کوبلر راس, روانپزشک آمریکایی و یکی از پیشگامان مطالعات مربوط به سوگواری, مرگ و تجارب نزدیک به مرگ بوده است. نام او به عنوان یک شخصیت تاثیرگذار علمی در تالار ملی مشاهیر زن در آمریکا ثبت شده است. (رفرنس)
دکتر کوبلر راس, در دریباچهی کتاب «Children Who Have Lived Before» از «تراتز هاردو» به تحقیقات استیونسون اشاره میکند و آن را اثباتکنندهی تناسخ میداند:
«در اواخر عمرم متوجه شدم که پروفسور ایان استیونسون اثبات کرده است که تناسخ حقیقت دارد. من بسیار خوشحالم که در پایان هزارهی دوم, نهایتا این حقیقت به صورت علمی اثبات شده است.»
در این بخش, نظرات برخی از دانشمندانی که رویکرد ماتریالیستی دارند یا نسبت به پدیدههای روحی موضع مخالف داشتهاند را دربارهی تحقیقات تناسخ ذکر میکنیم.
مرحوم کارل سیگن, اخترشناس و مروج علم مشهور, معرف حضور بسیاری از دوستداران علم است. او نسبت به پدیدههای پارانرمال رویکردی شکگرایانه داشت و یکی از همکاران «کمیتهی تحقیق شکگرایانه» (CSI) بود. برای مثال, دکتر سیگن در توجیه مادیگرایانهی تجارب نزدیک به مرگ, در یکی از کتابهای خود با عنوان «Broca's brain» فرضیهی «خاطرات تولد» را مطرح میکند. با این حال, در مورد کیسهای تناسخ, کارل سیگن موضع متفاوتی میگیرد و این کیسها را شایستهی مطالعهی جدی میداند. او در کتاب خود با عنوان «The demon-haunted world» مینویسد:
«در زمان نوشتن این کتاب, سه ادعا در زمینهی ادراکات فراحسی وجود دارد که به نظر من شایستهی مطالعهی جدی هستند... مورد سوم, کودکان خردسالی هستند که گاهی جزئیات زندگی قبلی خود را گزارش میدهند که پس از بررسی صحت اطلاعاتی که دادند معلوم میشود و این کودکان نمیتوانستند این اطلاعات را از هیچ راه دیگری به جز تناسخ به دست بیاورند. من این ادعاها را به دلیل معتبر دانستن آنها انتخاب نکردم (من چنین گمانی ندارم), بلکه من آنها را به عنوان نمونهای از ادعاهایی که ممکن است درست باشند مطرح کردم. این سه مورد اگرچه هنوز مورد تردیدند, اما حداقل دارای پشتیبانی تجربی (علمی) هستند. البته ممکن است که اشتباه کنم.»
دکتر سم هریس, نوروساینتیست و فیلسوف آمریکایی, در کنار دکتر ریچارد داوکینز, دنیل دنت و کریستوفر هیچنز, به عنوان یکی از چهار شخصیت پیشتاز «آتئیسم نو» شناخته میشود. او نیز مانند مرحوم کارل سیگن, نسبت به پدیدههای روحی رویکردی شکگرایانه دارد؛ مثلا تجارب نزدیک به مرگ را با توجیهات مادی به راحتی کنار میگذارد و در یکی از پستهای وبلاگ خود تجربهی نزدیک به مرگ ایبن الکساندر را نقد میکند.(«اینجا») اما در مواجهه با تحقیقات تناسخ, در پست دیگری در وبلاگ خود, از تمایلش برای دانستن بیشتر دربارهی تحقیقات استیونسون میگوید. او مینویسد:
«اگرچه فریبکاریهای زیادی در تاریخ پاراسایکولوژی اتفاق افتاده است, اما من معتقدم که این رشتهی مطالعاتی به طور غیرمنصفانهای مورد بدنامی قرار گرفته است. اگر برخی از روانشناسان میخواهند وقت خود را با مطالعهی تلهپاتی یا تاثیرات دعا بگذرانند, برایم جالب خواهد بود که بدانم آنها به چه چیزی پی میبرند. و اگر درست باشد که کودکان خردسال گاهی شروع به صحبت به زبانهای باستانی میکنند -همانطور که ایان استیونسون ادعا کرده است- من دوست دارم در مورد آن بدانم. با این حال, من سعی نکردهام دادههای ارائه شده در کتابهایی مانند «جهان آگاه» از دین رادین یا «۲۰ کیس پیشنهاد دهندهی تناسخ» اثر ایان استیونسون را بررسی کنم. این واقعیت که من هیچ زمانی را برای بررسی این موضوعات صرف نکردهام نشان میدهد که از نظر من این موضوعات چقدر ارزش وقت گذاشتن دارند. با این حال, از نظر من این کتابها جالب هستند و من نمیتوانم به همان شیوهی قاطعانهای که تعصبهای دینی را انکار میکنم, محتوای این کتابها را هم انکار کنم.» (رفرنس)
دکتر هریس همچنین در صحفهی 232 از کتاب خود با عنوان «پایان ایمان» در یادداشت هجدهم ضمن ارجاع دادن به کتابهای استیونسون مینویسد: «حتی ممکن است شواهد معتبری برای تناسخ وجود داشته باشد.»
دکتر جسی برینگ (Jesse Bering) دانشیار دانشگاه اتاگو و نویسندهی کتاب «غریزهی باور» (The Belief Instinct) است. همانطور که از اسم کتاب او برمیآید, رویکردی کاملا آتئیستی-ماتریالیستی دارد. او در فصل چهارم این کتاب صراحتا زندگی پس از مرگ را رد میکند و ذهن را محصول مغز میداند:
«مغز مانند هر عضو دیگری است: بخشی از بدن فیزیکی ما. و ذهن چیزی نیست جز کاری که مغز انجام میدهد؛ یعنی ذهن بیشتر یک فعل است تا یک اسم. پس چرا میپرسیم که هنگام مرگ جسم, ذهنمان به کجا میرود؟ آیا نباید واضح باشد که ذهن نیز مرده است؟»
اما او در سال 2013 مقالهای دربارهی تحقیقات دکتر استیونسون مینویسد و در وبلاگ خود در سایت «ساینتفیک آمریکن» منتشر میکند. (رفرنس) او در پایان این مقاله اذعان میکند که با توجه به شواهد تناسخ, نمیتواند صراحتی را که در کتاب خود داشته است حفظ کند و مینویسد:
«(من در کتابم نوشتهام که "آیا واضح نیست ذهن نیز بعد مرگ جسم میمیرد؟") اما شاید اصلا چندان واضح نباشد. من در حال حاضر کاملا آماده نیستم که بگویم نظرم دربارهی زندگی پس از مرگ تغییر کرده است. اما میتوانم بگویم که ارزیابی منصفانه و مطالعهی دقیق آثار استیونسون, به طرز معجزه آسایی توانسته است که ذهن من را نسبت به ایدهی حیات پس از مرگ باز کند. خب... هرچند, یک ذره.»
او در این مقاله از خود و دانشمندان ماتریالیست دیگر انتقاد میکند که چرا این شواهد تناسخ را نادیده میگیرند:
«اینکه ما حتی از نگاه کردن به یافتههای استیونسون امتناع میکنیم, چه برسد به اینکه دربارهی آن بحث کنیم, آیا ناشی از ترس ما از اشتباه بودن (عقیدهمان) نیست؟»
اگر با رویکرد و مواضع این سه دانشمند در مورد پدیدههای پارانرمال دیگر آشنا باشید, متوجه یک نوع عقبنشینی از موضع میشوید. در واقع, اگر هرکسی منصفانه به کیسهای تناسخ نگاه کند, متوجه میشود که به راحتی نمیتوان آنها رو کنار گذاشت و رد کرد. با این حال, طبیعتا عدهای از شخصیتهای آکادمیک که رویکرد ماتریالیستی دارند, مخالفتها و توجیهات مادیای را مطرح کردهاند؛ اداعاها و توجیهات این افراد را هم در مقالات و ویدئوهای آینده بررسی خواهیم کرد.
مرحوم استیونسون کتابی با عنوان «زبانِ آموخته نشده: مطالعات جدید در زنوگلاسی» نوشته است. زنوگلاسی(Xenoglossy) به پدیدهای اشاره داد که شخص بدون آموختن یک زبان, قادر باشد به آن زبان صحبت کند یا بنویسد. این پدیده معمولا با تناسخ, مدیومشیپ یا مسائل روحی دیگر ارتباط دارد. اگرچه در کیسهای معمول تناسخ مواردی از زنوگلاسی نیز پیدا میشوند اما در این کتاب, دکتر استیونسون به دو موردی پرداخته است که یکی به واسطهی هیپنوتیزم و دیگری بر اثر مدیتیشن یا عوامل دیگر, شروع به صحبت به زبانی کردند که هرگز نیاموخته بودند. هرچند این دو کیس را میتوان با تناسخ توضیح داد, با این حال آنها با کیسهای متداول تناسخ متفاوت هستند؛ اولا هر دو سوژه در سنین بزرگسالی هستند و ثانیا به طور خودبهخود خاطرات زندگی گذشتهی خود را به یاد نیاورند بلکه هیپنوتیزم یا عوامل دیگر سبب این یاداوری شدند؛ ضمن اینکه ویژگیهای خاص و متفاوت دیگری هم دارند.
کیس اول این کتاب, خانمی آمریکایی است که برای تسکین کمردردی که داشته توسط همسرش هیپنوتیزم میشود و ناگهان شروع به آلمانی صحبت کردن میکند و دربارهی زندگی خود در آلمان در یک قرن گذشته میگوید. دکتر استیونسون اتکایی به هیپنوتیزم نداشت و معمولا علاقهای به بررسی کیسهای هیپنوتیزم نشان نمیداد, اما این کیس را مورد بررسی قرار داد. سوژهی ذکر شده در حالت عادی قادر به تکلم به زبان آلمانی نبود, اما وقتی در وضعیت خلسهی هیپنوتیزم قرار میگرفت به آلمانی صحبت میکرد. خود استیونسون آلمانی بلد بود و طی جلساتی در حالت هیپنوتیزمشده با او صحبت کرد و متوجه شد که سوژه بدون تعلل پاسخش را به آلمانی میدهد. او از چند محقق و زبانشناس دیگر که زبان مادریشان آلمانی بود کمک گرفت تا این کیس را بررسی کنند. استیونسون زندگینامهی سوژه را به دست آورد و تحقیقات میدانیاش را شروع کرد؛ خودش به محل زندگی دوران کودکی سوژه رفت و دربارهی گذشتهاش جستجو کرد تا اینکه مطمئن شود هرگز زبان آلمانی را به نحوی نیاموخته است. همچنین برای سنجش ادعای سوژه و همسرش دربارهی نیاموختن زبان آلمانی, آن دو درحالی که به دستگاه دروغسنج(پلیگراف) متصل بودند, توسط متصدی دستگاه مورد بررسی قرار گرفتند. نهایتا پس از بررسیهای متعدد, استیونسون نتیجه گرفت شخصیتی که هنگام هیپنوتیزم ظاهر میشود, در اواخر قرن نوزدهم در آلمان زندگی میکرده و احتمالا در شانزده سالگی فوت شده است.
کیس دوم مربوط به دختر هندی بیست سالهای است که پس از ابتلاء به یک بیماری و بستری شدن در بیمارستان, شروع به بنگلادشی صحبت کردن و نوشتن میکند و خاطرات زندگی شخصیت دیگری را در گذشته به یاد میآورد. ممکن است تمرینهای مدیتیشن او در بیمارستان یکی از عوامل این وضعیت باشد با این حال سوژه قبل از بستری شدن در بیمارستان نیز به مدیتشن مبادرت داشته و همانطور که در شرح حال این کیس آمده احتمال دخالت عوامل دیگر نیز مطرح است. این کیس نیز توسط دکتر استیونسون به همان ترتیب کیس اول بررسی شد و دکتر استیونسون نتیجه گرفت که سوژه هرگز بنگلادشی نیاموخته است.
اما بازخورد جامعهی علمی نسبت به این کتاب بسیار جالب است. سه بررسی را در سه ژورنال معتبر علمی مرور میکنیم؛
در ژورنال انجمن پزشکی آمریکا «جاما»(JAMA) که قبلا دربارهی میزان پرستیژ علمیاش صحبت کردیم, دکتر استوارت فینچ استاد روانپزشکی دانشگاه میشیگان, قبل از پرداختن به موضوع کتاب مینویسد: «وقتی به شواهد حیات پس از مرگ برخورد میکنیم شرایط مبهم به نظر میرسند, اما نویسندهی کتاب(دکتر استیونسون) تلاش قهرمانانهای در این مسیر (رفع ابهام) کرده است.» او ضمن «جذاب» توصیف کردن کتاب, میگوید که استیونسون به ما نشان میدهد که چیزهای زیادی برای یاد گرفتن وجود دارد. او بررسی کیسهای کتاب را مستلزم دقت و زحمت زیاد میداند و تحقیق دکتر استیونسون را به طرز قابل ستایشی واجد این ویژگی میداند. او مینویسد: «هر کدام از کیسها به نوعی به یک داستان کارآگاهی تبدیل میشود که نویسنده از تمام سرنخهای موجود استفاده میکند تا به حل معما برسد. به نظر میرسد که او از صداقت شاهدان خود راضی است و تمایل دارد که تناسخ را به عنوان پاسخ معمای خود انتخاب کند.» (رفرنس: لینک این مقاله در سایت ژورنال جاما؛ لینک دانلود این مقاله)
مقالهی دوم در «ژورنال آمریکایی روانپزشکی» (The American Journal of Psychiatry) ژورنالِ متعلق به انجمن روانپزشکی آمریکا, معتبرترین مرکز روانپزشکی در جهان, منتشر شده است. دکتر آرماندو فاوازا, نویسندهی این مقاله مینویسد: «دکتر استیونسون معتقد است که هیچ مدرکی دال بر دروغگویی در هیچکدام از این دو کیس وجود ندارد و او دلیلی ندارد که در صداقت سوژهها و شاهدان شک کند. او به این نتیجه رسید که هر دو سوژه به وضوح نشانگر "زنوگلاسی" هستند که به معنای توانایی صحبت کردن به زبانی بیگانه بدون آموختن آن است... مطابق با نظر دکتر استیونسون، که استاد روانپزشکی و رئیس بخش پاراسایکولوژی (بخش مطالعات ادراکی) در دانشگاه ویرجینیا است، این دو نفر باید "در زندگی گذشتهی خود" به زبان آلمانی و بنگالی صحبت کرده باشند. من شخصا با دکتر استیونسون در تماس بودهام و بر اساس این تماسها و همچنین خواندن این کتاب و کتابهای دیگر او، به وضوح میتوان دریافت که او در تحقیقات خود رویکردی جدی دارد و در ضمن او نه یک احمق است و نه یک شارلاتان.» (رفرنس: لینک این مقاله در سایت ژورنال آمریکایی روانپزشکی؛ لینک دانلود این مقاله)
مقالهی سوم در ژورنال معتبر دیگری با عنوان «ژورنال بیماریهای عصبی و ذهنی» منتشر شده است. نویسندهی این مقاله «ریموند پرینس», نحوهی بررسی کیسهای این کتاب را «دقیق و متین» توصیف میکند و میگوید «چه این دو کیس را به عنوان مدرک حیات پس از مرگ بپذیریم و چه نپذیریم» از حیث علمی و روانپزشکی اهمیت دارند. او در ادامه میگوید تنها اشکالی که در روش بررسی این دو کیس میبیند, رویکرد نویسنده در کشف فریبکاری است. (رفرنس: لینک این مقاله در سایت ژورنال؛ لینک دانلود این مقاله)
اکثر محققان برجسته و شخصیتهای فعال در حوزهی تحقیقات روحی و پاراسایکولوژی به اعتبار تحقیقات تناسخ و کیسهای آن معترفند. با این حال, در این قسمت فقط چند نمونه از اظهارات قابل توجه برخی از این شخصیتها را ذکر میکنیم.
دکتر استیو تیلور, مدرس ارشد روانشناسی در دانشگاه لیدزبکت انگلستان, یکی از شخصیتهایی است که دربارهی موضوعات مرتبط با پاراسایکولوژی هم فعالیت میکند.(قبلا مطالبی از دکتر تیلور را به فارسی برگرداندهام.) همیشه برایم سوال بود که چرا دکتر تیلور مطلبی دربارهی کیسهای تناسخ نمینویسد, تا اینکه در تاریخ بیستم دسامبر سال 2021 مقالهای را در وبلاگ خود در سایت «سایکولوژیتودی» دربارهی این مسئله منتشر کرد. (از «این لینک» میتوانید به اصل این مقاله دسترسی داشته باشید.) او در ابتدای مقالهی خود مینویسد:
«من هیچوقت میانهی خوبی با ایدهی تناسخ نداشتم. قبلا فکر میکردم این ایده زیادی شسته و رفته و ساده است؛ فکر میکردم این ایده, گونهی دیگری از اعتقاد زندگی پس از مرگ در مسیحیت است که بر مبنای پاداش و مجازات بنا شده است. ایدهای که میگوید اعمال خوب باعث تناسخ بهتر در زندگی بعد میشود و اعمال بد ممکن است باعث شود که در زندگی بعد به عنوان قورباغه یا کرم تناسخ پیدا کنید!»
او ادامه میدهد:
«با این حال, در سالهای اخیر با کیسهایی آشنا شدم که به خوبی مستند شده بودند, این کیسها شامل کودکانی میشوند که جزئیات بسیار ویژهای از زندگی گذشتهی خود را به یاد میآورند و بعدا این جزئیات توسط محققان تایید میشوند.»
او سپس به معرفی تحقیقات دکتر استیونسون و جانشنیش دکتر جیم تاکر میپردازد و بعد یکی از کیسهای معروف تناسخ یعنی «رایان هامونز» را به صورت خلاصه معرفی میکند. (در آینده این کیس را به طور مفصل معرفی خواهیم کرد.) او نهایتا به قدرتمندی شواهد تناسخ اذعان میکند و چارهای به جز قبول آنها نمییابد. او مینویسد:
«در مجموع, با توجه به این شواهد احساس میکنم چارهای ندارم به جز اینکه واقعیت داشتنِ تناسخ را بپذیرم. من به عنوان یک دانشمند, خود را موظف میدانم که با توجه به شواهد, در نظراتم تجدید نظر کنم.»
احتمالا ایبن الکساندر, جراح مغز و تجربهگر نزدیک به مرگ معروف, نیاز به معرفی ندارد. او داستان تجربهی نزدیک به مرگ خود را در کتابش که به فارسی با عنوان «بهشت برین حقیقت دارد» توسط محمود دانایی ترجمه شده, آورده است. او بارها در موقعیتهای مختلف به باور خود به تناسخ و اعتبار تحقیقات تناسخ اشاره کرده است. برای مثال, در «این ویدئو» او میگوید که در تجربهاش متوجه شده که تناسخ حقیقت دارد و ادامه میدهد:
«من قبل از تجربهام به دلیلِ جریان تقلیلگرای ماتریالیستیای که در علم وجود دارد, هیچ توجهی به کتابهای علمی در زمینهی تناسخ نکرده بودم. اما واقعیت این است که «خاطرات زندگی گذشته در کودکان» دادههای قدرتمندی هستند که «اثبات میکنند» ذهن بسیار فراتر از مغز است. گروهی تحقیقاتی در دانشگاه ویرجینیا که «ایان استیونسون» آن را شروع کرد و الان زیر نظر «جیم تاکر» به فعالیت خود ادامه میدهد, بیش از 4000 کیسِ مستند از کودکانی که زندگی گذشتهشان را به یاد میآورند, جمعآوری کرده است. و هیچ راه دیگری به غیر از تناسخ برای توضیح این موارد نیست... و این واقعیت است! این یک علم سخت و محکم در این زمینه هست.»
ریموند مودی نیز شخصیت معروفی در حوزهی تجارب نزدیک به مرگ است. او از پیشگامان تحقیقات اندیئی و کسی است که برای اولین اصطلاح «تجربه نزدیک به مرگ» را ابداع کرد. دکتر مودی دو فرزندخوانده دارد و نکتهی جالب اینجاست که هر دوی آنها زندگی گذشته و تناسخ را به یاد میآورند. او در موقعیتهای مختلف این ماجرا را تعریف کرده است. منبع آنچه در ادامه میخوانید «این ویدئو» است که ریموند دربارهی فرزندخواندگانش صحبت میکند.
پسرخواندهی دکتر مودی «کارتر» نام دارد, دکتر موردی ماجرای به خاطر آوردن زندگی گذشتهی او را اینگونه تعریف میکند:
«وقتی پسرم «کارتر» پنج ساله بود... من و او درحالی که دراز کشیده بودیم داشتیم تلویزیون میدیدیم. من داشتم کانالها را رد میکردم که «کارتر» با ذوقزدگی گفت: «بابا! بابا! این روستای من است!» وقتی برگشتم تا آن برنامه را نگاه کنم, متوجه شدم که یک مستند دربارهی «زندگی روستایی در چین» است. «کارتر» گفت که «این روستای من است» و خودش متوجه شد که من گیج شدم... برای همین توضیح داد: «آره... قبل از اینکه من پیش تو و مامان بیایم, در چین با مامان, بابا و خواهر و برادرهای دیگری بودم.» کارتر باز متوجه شد که من گیج شدم, برای همین ادامه داد: «و بعد من بالای درختها بودم... و به تو و مامان نگاه میکردم که روی سبزهها دراز کشیده بودید.» و من دقیقا فهمیدم که کارتر دربارهی چه چیزی صحبت میکند. چون پنج سال قبل از اینکه او به دنیا بیاید, من و همسرم به یونان رفته بودیم...ما به یک محل باستانشناختی رفته بودیم و سرپرستمان که متوجه شد ما بخاطر سفر خسته شدیم به ما گفت: «روی سبزهها دراز بکشید و کمی چُرت بزنید.» آنجا دور و برمان همه جا درخت بود و من و همسرم هم دربارهی به فرزندخواندگی گرفتن یک بچه صحبت میکردیم.»
دخترخواندهی دکتر مودی هم که «کارولین» نام دارد, تناسخ خود را به یاد میآورد:
«هشت یا 9 سال پیش, یک روز وقتی با کارولین یک پیادهروی طولانی داشتیم... به یک پُل چوبی قدیمی رسیدیم... و «کارولین» دوست داشت که آنجا بنشیند و صحبت کند. او یکدفعه گفت: «من از اینجا خوشم نمیاید!» و واضح بود که منظورش «این دنیا» است. من شوکه شدم. کارولین ادامه داد: «وقتی که میمیری میروی بالا پیش خدا... و خدا تو را آنجا نگه میدارد تا اینکه همهی کسانی که موقع زندگی میشناختی بمیرند...» «...و سپس تو را به عنوان یک آدم دیگر برمیگرداند.» من پرسیدم: «چی شد که به این نتیجه رسیدی؟» او گفت: «من میدانم... این در ذهن من است.» او ادامه داد: «من با خدا بودم و خدا به تو اشاره کرد. خدا به من گفت که باید به اینجا بیایم تا دختر تو باشم.» من پرسیدم: «تو از این بابت چه احساسی داشتی؟» کارولین جواب داد: «من نمیخواستم بیایم. من میخواستم با خدا جونم بمانم. اما او من را هُل داد تا دختر تو باشم.» بعد من پرسیدم: «حالا الان خوشحالی که آمدی؟» او گفت: «اوهوم آره.»»
دکتر مودی نهایتا نتیجه میگیرد:
«من فکر میکنم که تناسخ واقعیت دارد, چون این چیزی است که بچههایم به من گفتهاند و من به بچههایم باور دارم.»
دکتر پیتر فنویک, نوروسایکتریست و نورولوژیست انگلیسی, یکی از محققان برجسته در زمینهی تجارب نزدیک به مرگ است. او همچنین به همراه همسرش کتابی با عنوان «Past Lives: An Investigation Into Reincarnation Memories» نوشته که دربارهی تناسخ و زندگیهای گذشته است؛ در این کتاب به تحقیقات تناسخ و دکتر استیونسون اشاره میشود.