احمد خلیلی جعفرآباد
احمد خلیلی جعفرآباد
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

دنیا را مفاهیم پایه و پیش فرضها میسازند

تا کنون مقالات و نوشتارهای بسیار زیادی در مورد تغییرات جهان و روند آن نوشته شده است. برخی از نویسندگان دنیا را کاملا تصادفی دانسته‌اند و نظم کنونی جهان را تقریبا اتفاقی میدانند و آن را حاصل تعامل بازیگران مختلف میدانند. در مقابل گروه دیگری هستند که دنیا را کاملا کنترل شده می‌دانند و تصویرشان از جهان را بر اساس یک کمنترل بیرونی شکل می‌دهند. برای تقریب پیدا کردن به ذهن می‌توان این گروه را معتقدان رمان‌های 1984 و یا دنیای قشنگ نو دانست.


به نظر نگارنده این رقوم دنیا نه کاملا به صورت تصادفی به پیش می‌رود و نه به صورت کاملا نظام‌مند در لایه جزییات. بلکه ساختارهای کلانی در جهان وجود دارد که نظم کلی دنیای امروزی را شکل می‌دهد و البته باید توجه داشت که این ساختارها چندان هم مزاحم و دست و پا گیر نیستند. در ادامه قصد دارم به یکی از این موضوعات بپردازم و شاید در آینده نیز به موضوعات دیگری از این دست پرداختم.

به نظر می‌رسد یکی از مواردی که باعث شکل گیری دنیای امروز شده است ایجاد و شکل دهی برخی پیش فرض‌ها است. مقالات زیادی به نقش پیش فرض‌ها در کسب و کار و خلاقیت پرداخته است اما به نظر می‌رسد نقش آن‌ها در زندگی بسیار فراتر است.

پیش فرضها معمولا از دو جهت حایز اهمیت هستند. اول اینکه این پیش فرض‌ها مبنای تفکر هستند. به عبارت دیگر پیش فرض‌ها باعث میشوند افراد تفکر خود را بر پایه این پیش فرضها ارائه کنند. افراد برای تفکر در مورد هر موضوعی نیازمند برخی پیش فرض‌های اولیه هستند. به عبارت دیگر پیش فرض‌ها سنگ بنایی هستند که تمام تفکرات آتی نشات گرفته از همین پیش فرضها خواهند بود و مسیر آتی تمام افراد را تحت تاثیر قرار خواهد داد. دومین نکته این است که معمولا پیش فرضها مورد واکاوی و باز اندیشی قرار نخواهند گرفت و همین باعث استحکام بیشتر آنها خواهد شد. تعداد افرادی که به واکاوی بنیان‌های فکری خود می‌پردازند بسیار کم است. همچنین باید توجه داشت که هر چه از پیش فرض‌ها به صورت عمومی‌تر و بیشتری استفاده شود و بناهای فکری بیشتری با استفاده از پیش فرض‌ها ایجاد شود، تشکیک در مورد پیش فرضها بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر خواهد شد.

شکستن پیش فرض‌های مرسوم البته کاری بسیار سخت است که در حوزه موضوعات اجتماعی نیاز به تلاش بسیاری دارد. اما برای آشنایی با اهمیت پیش فرض‌ها و خاصت بازاندایشی و واکاوی آن‌ها شاید بد نباشد به مثال‌های از حوزه علم توجه نمایید. به عنوان مثال تعداد زیادی از جوایز نوبل حوزه اقتصاد به پژوهشگرانی که به تئوری‌های مرسوم عرضه و تقاضا و یا اقتصاد کلاسیک تشکیک کرده‌اند و پیش فرض‌های آن را نقض کرده‌اند اختصاص یافته است.

اما برای روشن شدن بحث به ذکر یک نمونه اجتماعی دیگر خواهیم پرداخت. در حال حاضر تقریبا همه افراد این طور فکر می‌کنند که افراد موفق حتما بایستی افراد ثروتمندی باشند و مفروض بسیاری از افردا این است که موفقیت مقارن با ثروتمندی و فائق آمدن بر بسیاری از مصائب زندگی است. به نظر می‌آید این فرض کاملا منطقی است. بالاخره این افراد توانسته‌اند ارزشی را ارائه دهند که برای جامعه مفید باشد و حتما طبق اقتصاد آزاد هم افراد زیادی هستند که این ارزش را پسندیده‌اند و برای آن پولی خرج کرده‌اند که به جیب فرد تولید کننده خدمت رفته است.

اما تا به حال فکر کرده‌اید که این پیش فرض ارزشی( حداکثر کردن منفعت) خود یکی از دستاوردهای نظام سرمایه‌داری است. به جمله زیر به نقل از آدام اسمیت بنیانگذار نظام سرمایه داری توجه کنید:

گرایش به تحسین و شاید پرستش افراد ثروتمند و قدرتمند و تنفر و یا دست کم گرفتن افراد فقیر و تهی دست برای ایجاد و حفظ سلسله مراتب و نظم جامعه ضروری است

به عبارت دیگر در نظام سرمایه‌داری افراد ثروتمندتر باید پرستیده شوند و افراد فقیر باید به عنوان افراد ناموفق و زائد معرفی شوند و همین الگو نگهدارنده و قوام دهنده به سرمایه‌داری است. شاید حالا بهتر بتوانید به این فکر کنید که چرا فیلم‌ها، مصاحبه‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، همیشه بر روی افراد موفق به عنوان افراد پولدار تمرکز می‌کنند و حتی بخش زیادی از مکالمات روزمره ما را مباحث مالی پر کرده است. معیار سنجش بسیاری از افراد از موفقیت دیگران میزان پول دریافت شده است و اصولا این پیش فرضی ناگفته است که اگر فردی فقیر است حتما دستاورد ارزشمندی نداشته است!

دانشگاه UCLA تحقیقی را بر روی نگش دانشجویان به زندگی انجام داده است. نکته بسیار جالب توجه در مورد این پرسشنامه این است که در سال 1967 بیش از 85 درصد دانشجویان ایجاد فلسفه‌ای معنادار برای زندگیشان را به عنوان هدفی حیاتی خودشان معرفی کرده‌اند و داشتن وضعیت مالی بسیار خوب در جایگاه هفتم لیست و با 41 درصد اقبال مواجه بوده است. این نظر سنجی در سال 2016 نشان داده است که جایگاه این دو ارزش تقریبا برعکس شده است. به به عبارت دیگر در حال حاضر 82 درصد وضعیت مالی بسیار خوب را اولویت حیاتی خود می دانند و 46 درصد ایجاد فلسفه معنا دار برای زندگی را با اهمیت می دانند و این مورد در جایگاه 8 قرار گرفته است. به عبارت دیگر همه معنای زندگی را پیدا کرده‌اند و احتمالا آدام اسمیت این کمک را کرده است!

حال این نظام ارزشی را با نظام اسلامی مقایسه کنید که در آن حداکثر کردن ثروت و درآمد به عنوان یک ارزش ارائه نشده است. اگر چه در نظام اسلامی ثروت مذموم نیست اما به عنوان یگانه منشا ارزش معرفی نشده است. در نظام اسلامی شما می‌توانید فرد موفقی باشید بدون این‌که ثروت زیادی را ذخیره کرده باشید. اتفاقا در نظام اسلامی میزان موفقیت هر فرد در نظام ارزشی انسان و خدا در وهله نخست و در وهله دوم بر اساس میزان منفعت اجتماعی خلق شده توسط فرد اندازه‌گیری خواهد شد.

حال تلاش کنید با پیش فرض سرمایه‌داری مجددا به این موضوع بپردازید. نکته جالب توجه این است که وقتی این پیش فرض در ذهن ایجاد شد، دیگر تمامی پدیده‌ها با همین نظام ارزشی سنجیده خواهد شد. به عنوان مثال برخی افراد به دنبال یافتن نشانه‌هایی هستند که نشان دهند حتما ائمه علیهم السلام نیز افراد ثروتمندی بوده‌اند. یعنی حتما ارزشی جذاب برای جامعه خلق می‌کرده‌اند و در نظام فردی خود مدیریت مصرف این اموال را کنترل می‌کرده‌اند. به عبارت دیگر با پیش فرض آدام اسمیت اگر نتوانیم ائمه را ثروتمند نشان دهیم جایگاهشان مخدوش خواهد شد! در صورتی که وقتی ثروتمند بودن در یک نظام ارزشی جایگاهی نداشته باشد، فضیلتی هم برای ثروتمند بودن و یا نبودن ائمه علیهم السلام نخواهد بود.

پیش فرض‌های متعدد دیگری در ذهن ما وجود دارد که با اندیشیدن و واکاوی بسیار می‌توان به آن‌ها دست یافت و برای اصلاح آن‌ها اقدام کرد.

سرمایه داریپیش فرضتفکراسلام
دکتری مدیریت فناوری اطلاعات از دانشگاه تهران و موسس-مدیرعامل استارتاپ www.sahmeto.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید