استراتژی دانش یا استراتژی مدیریت دانش؟
امروزه سازمانها، دانش را مهمترین منبع ارزشمند و استراتژیک میدانند و یقین دارند برای رقابتی ماندن باید منابع و قابلیتهای فکری خود را مدیریت کنند. با این وجود سازمانها در صورتی میتوانند از دانش بهعنوان یک سرمایه و دارایی ارزشمند در جهت دستیابی به مزیت رقابتی پایدار استفاده کنند که بتوانند دانش استراتژیک خود را بهخوبی شناسایی کنند و از عهده اهرمسازی آن برای پشتیبانی استراتژیهای رقابتی سازمان برآیند. ازاینرو، سؤالات اساسی زیادی مطرح گردید که یافتن پاسخ برای آنها ضرورتی اجتنابناپذیر است:
آقای زک، پژوهشگر حوزه مدیریت دانش بر این باور است که هر سازمانی با توجه به شرایط خاص خود، رویکردی برای توصیف و طبقهبندی دانش استراتژیک یا رقابتیاش دارد. بهطور مشخص، دانش استراتژیک هر سازمان با توجه به توانمندی و قابلیت آن در پشتیبانی و حمایت از جایگاه رقابتی سازمان میتواند به سه گروه تقسیمبندی شود. در این صورت، رفتار سازمان در برابر رقبا میتواند نوآور، رهبر، رقیب ماندگار، عقب افتاده و یا ریسک باشد.
حداقل میزان و سطح دانش موردنیاز برای فعالیت در عرصه یک کسبوکار است. به دلیل اینکه دانش پایه عموماً در اختیار اعضاء و رقبای یک کسبوکار است، این میزان از قابلیت دانشی، باقی ماندن در عرصه رقابت را در طولانیمدت تضمین نمیکند.
دانشی که سازمانها میتوانند به پشتوانه آن در عرصه رقابت باقی بمانند. سازمانهای پایدار در عرصه رقابت، علاوه بر برخورداری از دانشپایه، دارای محتوای دانش تخصصی نیز میباشند که اغلب در میان رقبا تفاوت میکند و تمایز دانش را موجب میشود.
دانشی است که سازمان را قادر میسازد تا رهبری و هدایت صنعت و رقبایش را به دست گیرد و بهطور قابلملاحظهای خود را از رقبایش متمایز نماید. دانش نوآورانه، اغلب یک سازمان را توانمند میسازد که بتواند بر قواعد موجود کسبوکار تأثیرگذار بوده و گاهی این قواعد را تغییر دهند.
«استراتژی دانش» به دنبال تبيين اين موضوع است كه خلاءهای دانشی كدامند، چگونه قابل تأمین هستند و چگونه میتواند به يك منبع استراتژیک در جهت دستيابی به مزيت رقابتی پايدار برای سازمان تبديل شود. از نظر بارتر، استراتژی دانش بيان میكند كه سازمانها برای انجام مأموریتها و اجرای استراتژیهای خود چه دانشی را، با چه عمقی، از چه منبعی و ازچه طريقی بايستی كسب نمايند. استراتژی دانش مجموعهای از خطوط راهنما است كه تصميمات يک سازمان را در خصوص تشخيص، كسب، توسعه، ذخيره سازی، مديريت، بازيابی و بكارگيری دانش خود شكل میدهد.
استراتژی مدیریت دانش در بیان ساده، توضیح میدهد چگونه یک سازمان، دانش خود را بهتر به نفع خود و ذینفعانش مدیریت میکند؛ استراتژی مدیریت دانش تعیین میکند چگونه آنچه را که استراتژی دانش تبیین و مشخص نموده در مکان مناسب، زمان مناسب و توسط شخص مناسب به انجام میرسد. در تعریفی دیگر، استراتژی مدیریت دانش مجموعهای از تکتیکها و اقدامات عملیاتی برای پیادهسازی استراتژی دانش است.
در مطالعات مرتبط با دانش، دو مفهوم «استراتژی مدیریت دانش» و «استراتژی دانش» رایج است. بـه عقيـده برخـي از پژوهشگران، «استراتژی دانش و استراتژی مديريت دانش» كاملاً وابسته به يكديگر بوده و نبايد مرزی ميان آنها قائل شد؛ زيرا در عمل، مراحـل شناسـايی دانـش اسـتراتژيک سازمان و پيادهسازی فرآيندهای اجرايی مديريت دانش، به طور همزمان انجام میشـود.
در ادبیات مدیریت دانش، پیشفرض اصلی این است که سازمانهایی که برنامههای مدیریت دانش را اجرا میکنند، بهطور خودکار یک استراتژی دانش را اتخاذ میکنند. برعکس، برخی از نویسندگان استدلال میکنند که سازمانها، از اهمیت پایگاه دانش خود و نیاز به بهبود آن آگاهی دارند. یعنی آنها میدانند که نیاز به استراتژی دانش دارند، لذا بهطور ضمنی و بدون اعلام صریح، استراتژی مدیریت دانش را اتخاذ میکنند.
استراتژی مدیریت دانش در بیان ساده، توضیح میدهد چگونه یک سازمان دانش خود را بهتر به نفع خود و ذینفعانش مدیریت میکند.حال آنکه استراتژی دانش مشخص میکند چه دانشی، استراتژیک است و چرا؟ ضمن آنکه استراتژی مدیریت دانش به دنبال نشان دادن فرآیندهای اساسی برای پر کردن شکاف بین استراتژی دانش و منطقی کردن اندوختههای دانشی است. از این منظر، استراتژی دانش بایستی بر تدوین استراتژی مدیریت دانش نظارت داشته باشد.
در پژوهش دیگری که توسط آسوه انجام شده، استراتژی دانش و استراتژی مدیریت دانش مکمل یکدیگرند. استراتژی مدیریت دانش بهمثابه قطب نمایی است که تعیین میکند چگونه آنچه را که استراتژی دانش تبیین و مشخص نموده در مکان مناسب، زمان مناسب و توسط شخص مناسب به انجام میرسد. بنابراین استراتژی مدیریت دانش درواقع بهعنوان مجموعهای از تکنیک ها و اقدامات عملیاتی برای پیادهسازی استراتژی دانش به شمار میرود.
با این حال، به نظر میرسد میتوان از ادبیات رایج مدیریت دانش، پنج حالت زیر را در ارتباط بین استراتژی دانش و استراتژی مدیریت دانش برداشت نمود:
در این صورت، استراتژی دانش مقدم بوده و منظور از مدیریت دانش نیز، مدیریت کردن بر دانشی است که استراتژی دانش آن را مشخص کرده است. در این معنا، استراتژی مدیریت دانش نیز، همان استراتژی مدیریت پیادهسازی دانشی است که قبلاً و توسط استراتژی دانش، جایگاه آن برای سازمان و در ارتباط با استراتژی کسبوکار کلان مشخص شده است. برخی تعاریف، ناظر بر همین دیدگاه هستند. استراتژی مدیریت دانش تعیین میکند چگونه آنچه را که استراتژی دانش تبیین و مشخص نموده در مکان مناسب، زمان مناسب و توسط شخص مناسب به انجام میرسد. و یا اینکه، استراتژی مدیریت دانش بهعنوان مجموعهای از تکنیکها و اقدامات عملیاتی برای پیادهسازی استراتژی دانش است.
در این معنا، مراد از مدیریت دانش، محدود به مدیریت کردن بر دانش نیست. بلکه همه آنچه که مرتبط با دانش سازمان، از جمله استراتژی دانش است را دربر میگیرد. لذا استراتژی مدیریت دانش مقدم، راهنما و ناظر است. از آنجایی که ایده کانونی و زیربنای یک استراتژی این است که سازمان توانمندیهای خود یعنی منابع و مهارت را با محیط خارجی در حال تغییر، تطبیق دهد، لذا مدیریت دانش، همان مدیریت سرمایه معنوی در مرکز آنچه سازمان انجام میدهد، قرار میگیرد. در این صورت همهچیز در استخدام مدیریت دانش خواهد بود.
تعریف قابل اشاره از استراتژی مدیریت دانش با این معنا، توضیح میدهد چگونه یک سازمان، دانش خود در قالب چرخه مدیریت دانش را بهتر به نفع خود و ذینفعانش مدیریت میکند.
ضمن آنکه، استراتژی دانش بر تحقق هر یک از گامها یا فرآیندهای چرخه مدیریت دانش معطوف بوده و میتواند بهصورت استراتژی کسب دانش، استراتژی انتقال دانش، استراتژی اشتراکگذاری دانش، استراتژی اجتماعی سازی دانش و نظایر آن تعریف گردد.
در این دیدگاه، استراتژی مدیریت دانش بهمثابه استراتژی دانش است. از این رو، دو مفهوم، استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش، مترادف در نظر گرفته میشوند. پیشفرض اصلی این است که سازمانهایی که برنامههای مدیریت دانش را اجرا میکنند، بهطور خودکار یک استراتژی دانش را اتخاذ میکنند. به عبارتی، سازمانها، از اهمیت پایگاه دانش خود و نیاز به بهبود آن آگاهی دارند. یعنی آنها میدانند که نیاز به استراتژی دانش دارند، بنابراین بهطور ضمنی و بدون اعلام صریح، استراتژی مدیریت دانش را اتخاذ میکنند.
مطابق با برخی تعاریف، استراتژی دانش و استراتژی مدیریت دانش به عنوان دو مفهوم متمایز در ذیل استراتژی کلان سازمان هستند. از نگاه سازمان برحسب ضرورت و نیاز میتوان یکی یا هر دو را در برنامه قرار داد. لیکن عملکرد آنها متفاوت و مستقل از یکدیگر است. صرفنظر از اینکه چه دانشی استراتژیک است و اساساً برای سازمان مفید است، سازمان میخواهد تجارب، درس آموختهها و دانش درون یا برون سازمانی را مدیریت کند. برای این منظور، نیازی به تدوین استراتژی دانش نیست. بلکه این استراتژی مدیریت دانش یا مدیریت بر دانش است که تدوین میگردد. از سوی دیگر، ممکن است صرف نظر از اینکه بخواهد تجارب، درس آموختهها و دانش را مدیریت کند، بهصورت موردی نسبت به استخدام دانش موردنیاز از داخل یا خارج سازمان برای یک مدت معین موقت اقدام میکند.
این مهم، نیازمند تعریف استراتژی دانش است که میتواند مستقل از استراتژی مدیریت دانش باشد. ضمن آنکه بر اساس استراتژی دانش، سازمان دانشهای استراتژیک موردنیاز فعلی و آینده خود را میتواند مشخص کند؛ اما بنا به دلایلی فعلاً برنامهای برای مدیریت کردن بر آن نداشته و آن را بهوقت دیگری موکول میکند. و این به معنای جدا بودن استراتژی مدیریت دانش از استراتژی دانش است.
در شرایطی که سازمانها با دنیای متلاطم، عدم قطعیتها و شگفتی سازها مواجه هستند و یا در شرایطی که سازمانها باید بهینه اداره شوند، در این صورت تعادل و توازن بین کارکرد استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش ضرورت دارد. در این معنا استراتژی دانش به دنبال رصد مناسبترین دانش در داخل و یا خارج از سازمان بوده و مدیریت دانش، به دنبال استخدام آن است.
برای مطالعه مطالب تخصصی مدیریت دانش گروه مشاوره مدیریت داش دانا را دنبال کنید.
صفحه گروه مشاور مدیریت دانش دانا در لینکدین
کشتکار، مهران (1399)، مدیریت استراتژیک دانش، انتشارات دانشگاه عالی دفاع ملی، چاپ اول
# مهران_کشتکار #مدیریت_دانش #گروه_مشاوره_مدریت_دانش_دانا #مشاوره_مدیریت_دانش #مشاور_مدیریت_دانش #شرکت_مشاور_مدیریت_دانش #شرکت_مشاوره_مدیریت_دانش #پیاده_سازی_مدیریت_دانش #استقرار_مدیریت_دانش #آموزش_مدیریت_دانش # نرم_ افزار _مدیریت _دانش #گروه_ مشاور_ مدیریت_ دانش_ دانا # انجمن_خبرگی_ در_ مدیریت_ دانش # شرکت_ مدیریت_دانش # شرکت_ مدیریت_دانش_ دانا # استراتژی_ مدیریت_ دانش