تأثیر ساختار استراتژیک سازمان در مدیریت دانش
امروزه اکثر مدیران اجرایی با چالشهای اقتصادی بسیاری رو به رو هستند. رهبری دانش محور، مزیت جدید رقابتی سازمانها محسوب میشود و شرکتهایی که از آن استفاده می کنند با مزیتهای آن نیز آشنا هستند. اگرچه مدیریت دانش بهعنوان نقطه عطفی در وظایف رهبری محسوب می شود ، اما هنوز بهعنوان بخش اساسی موفقیت کسبوکار موردتوجه واقع نشده است. مدیریت دانش، ابزاری برای کاهش فاصله شکستها و پیروزیهای پیاپی توسط مدیران اجرایی، فرصتی هوشمندانه برای در دست گرفتن رهبری و ارتقای جایگاه رهبری سازمانی است. بدین ترتیب، مدیران باید متوجه امر مهم رهبری و تغییرات سازنده آن بهعنوان عامل موفقیت در پروژههای مدیریت دانش باشند.
با توجه به بررسیهای انجامشده میتوان نتیجه گرفت که برای بهبود اثربخشی مدیریت دانش در سازمان، رهبران عامل تغییرات مثبت و ایجاد مزیت رقابتی در راستای استقرار استراتژی بهینه در سازمان هستند. در صورت سیاستگذاری و تعیین استراتژی مناسب، در روابط رهبری و مدیریت دانش نیز بهبود حاصل میشود. بهطورکلی استراتژی سازمان شامل 4 بُعد است: تحلیلگری، کنشگرایی، تدافعی و آیندهنگری.
استراتژی تحلیلگری: برای شناسایی بهترین روشهای حل مسئله طراحیشده است. رهبران از تحلیلگری برای ارائه راهحلهای خلاقانه در مشکلات سازمانی بهره میبرند.
استراتژی کنشگرایی: بر تأثیر تصمیمات بلندمدت تمرکز دارد. رهبران با کمک این استراتژی در تدوین چشمانداز و ایجاد بهبود اطلاعات جامعتری را اتخاذ میکنند.
استراتژی تدافعی: با در نظر گرفتن پیامدهای اهداف استراتژیک به دنبال حداقلسازی هزینههای سازمانی و تعدیل نیرو (در صورت لزوم) میباشد. باید در نظر داشت درحالیکه رهبران بر اجرای تغییرات سازمانی تمرکز دارند، میتوان از استراتژی تدافعی در جهت اصلاح فرایندهای موجود سازمانی و به دنبال آن برای افزایش کارایی استفاده کرد.
استراتژی آیندهنگری: آیندهنگری با مشارکت استراتژی کنشگرایی میتواند بهراحتی فرصتهای طلایی کسبوکار را شناسایی کند. باید خاطرنشان کرد که در شرایط فعلی کسبوکار، محیط جهانی و تغییرات سیاسی در نظر گرفته نشده است. جایگاه این استراتژی میتواند با تشخیص رهبران ارتقا یابد بهگونهای که کارکنان تشویق به شناسایی فرصتهای بهینه در محیط داخلی و خارجی کسبوکار شوند.
استراتژی سازمان میتواند توسط رهبران برای مدیریت مؤثر دانش نیز به کار گرفته شود، بهعنوانمثال استراتژی تحلیلگری میتواند فرایند ایجاد دانش را از طریق شناسایی فرصتهای جدید بهمنظور فراهم آوری گزینههای بهتر برای تصمیمگیری مؤثر مدیران افزایش دهد.
در بررسیهای مایکل کوهن و لی اسپرول[1] نشان دادهشده است که استراتژی تحلیلگری بهطور فزایندهای با ظرفیت سازمان برای ایجاد دانش جدید در ارتباط است؛ اما از بسیاری جهات اتخاذ یک استراتژی کنشگرانه میتواند باعث ارتقای رویکرد انتقال دانش از طریق توسعه تعاملات با واحدهای بخشی در محیط کسبوکار شود. همچنین با اتخاذ استراتژی آیندهنگرانه رهبران میتوانند فرایند بهرهبرداری دانش را افزایش دهند و در راستای توسعه مسیر آینده نیز قدم بردارند. همچنین سازمانها با پیشبینی روند آینده در محیط خارج از کسبوکار خود، منابع موردنیاز در حوزه پیشرفت سازمان را تهیه نموده و از قبل تخصیص دهند؛ بنابراین رهبران با اعمال 4 استراتژی مذکور میتوانند دانش سازمانی را استخراج کنند و از آن بهرهمند شوند.
درنتیجه مدیران باید از تأثیر رهبری در انتخاب استراتژی قوی سازمانی و عملکرد آن در فرایندهای مدیریت دانش آگاه باشند؛ و درصورتیکه رهبری به شکل سنتی و فقط بهعنوان راهبری در سطح مدیریت افراد، منابع و سودآوری اعمال شود تأثیر به سزایی نخواهد داشت .رهبری باید بهعنوان عامل سازنده ماموریت و طراحی استراتژی سازمان در جهت توسعه کسبوکار شناسایی شود.
برای مطالعه مطالب تخصصی مدیریت دانش گروه مشاوره مدیریت داش دانا را دنبال کنید.
صفحه گروه مشاور مدیریت دانش دانا در لینکدین
[1] Michael Cohen and Lee Sproull
# کیمیا_ سکاکی #مدیریت_دانش #گروه_مشاوره_مدریت_دانش_دانا #مشاوره_مدیریت_دانش #مشاور_مدیریت_دانش #شرکت_مشاور_مدیریت_دانش #شرکت_مشاوره_مدیریت_دانش #پیاده_سازی_مدیریت_دانش #استقرار_مدیریت_دانش #آموزش_مدیریت_دانش # نرم_ افزار _مدیریت _دانش #گروه_ مشاور_ مدیریت_ دانش_ دانا # تأثیر_ ساختار_ استراتژیک_ سازمان_ در_ مدیریت_ دانش