اگر قرار بود دین خود را داشته باشم، دینم با تمام ادیان دنیا متفاوت می بود. یعنی دقیقا متضاد تمام ادیان موجود دنیا.
اگر پیامبر بودم سقفی برای تعداد زنها تعیین نمی کردم و می گفتم هرچقدر میخواهید زن بگیرید. از آن طرف می گفتم زن ها هرچقدر می خواهند مرد اختیار کنند. اصلا چرا ازدواج؟ اگر پیامبر بودم ازدواج را چیز بی خودی تلقی می کردم و می گفتم هرکس توانست از هرکس دیگر استفاده کند و او را همچون ابزاری در دستان خود ببیند.
اگر پیامبر بودم خوردن همه چیز را حلال اعلام می کردم. از گوشت خوک و سگ و گربه تا سوسک بالدار و مورچه ی خالدار. همچنین خوردن مشروب را واجب اعلام می کردم. می گذاشتم مردم چند صباح دنیا را در عیش و عشرت خوش باشند.
اگر پیامبر بودم اجازه نمی دادم هیچ کتابی چاپ شود. هیچگاه مردم را به دانایی دعوت نمی کردم و اتفاقا آنها را از دانش دور می کردم. دانش زیاد مانع عیش و عشرت و خوشی و سرمستی است.
اگر پیامبر بودم ربا را حلال اعلام می کردم و خودم نیز اولین بانک را احداث می کردم و آنقدر به مردم ربا می دادم تا ثروتمندترین انسان تاریخ شوم.
اگر پیامبر بودم نیکی به یکدیگر را حرام اعلام می کردم و میگفتم اگر خواستید به کسی کمک کنید قبل از آن هزینه ی این کمک را از او بگیرید چرا که وقتی کسی خرش از پل گذشت یاد شما هم نمی کند.
اگر پیامبر بودم همه را به بردگی میگرفتم و برای آزادی هیچکس تلاش نمی کردم. اصلا می گفتم همه باید برده ی من باشند.
اگر پیامبر بودم حتما میشدم مانند پیامبران عصر مدرنیته. آری یک پیامبر دروغین با وعده های وسوسه آمیز.
اگر پیامبر بودم خبری از موعظه های اخلاقی و گفتن از نیکی نبود. تماما از زشتی و پلیدی می گفتم تا دنیا را جای زشتی کنم تا کسی روی زشت مرا بین این همه پلیدی نبیند.
اگر پیامبر بودم، مدرنیته میشدم.
اگر مایل بودید ماجراهای طنز آقای میمنت و مبارکی رو هم دنبال کنید.