شاید بتوان گفت اولین کسانی که از علم به صورت ایدئولوژیک و گسترده برای کسب قدرت استفاده کردند فاشیست ها بودند. هیتلر به دانشمندان خود بسیار احترام میگذاشت و میدانست تنها راه استیلا بر تمام دنیا علم است.
بعد از نابودی هیتلر و آغاز عصر انفجار ارتباطات و پس از آن اطلاعات، صاحبان قدرت روشی دیگر برای استفاده از علم پیدا کردند که من آن را فاشیسم علمی مینامم.
فاشیسم علمی را اینطور تعریف میکنم: سرکوب و تحقیر هر عقیده ای مخالف نظر فردی که ما آن را دانشمند، فیلسوف، نظریه پرداز و... معرفی کردیم فارغ از اینکه آن فرد صلاحیت این عنوان را داشته باشد یا خیر با این ایده که چون فردی در زمینه ای در رسانه ها مطرح است حرفش سند و حجت است.
از آنجایی که نه فاشیسم و نه علم تعاریف امروزی نیستند، قطعا فاشیسم علمی هم متعلق به امروز نیست. درقرون وسطی نیز کلیسا تفکرات ارسطو را مبنی بر مرکزیت زمین قبول کرده بود و هر عقیده ای مخالف این نظر را به شدت سرکوب میکرد. حتی چندسال بعد دانشمندان نیز دچار همین فاشیسم علمی شدند، زمانی که یک یهودی اعلام کرد نظرات نیوتن در مورد فضا و زمان اشتباست و نظریه نسبیت را مطرح کرد، اینبار همان دانشمندان که کرسی های مهم دانشگاهی اروپا را در اختیار داشتند با این نظریه مخالفت کردند.
قبلا در مطلب کتاب ما را دانشمند نمیکند گفتم که یکی از نشانه های دانشمندان عدم قطعیت است و همینطور گفتم که درست است دانشمندان سرشار از عدم قطعیت هستند اما کسانی که صرفا با مطالعه ی چند کتاب تصور میکنند دانشمند شده اند، ادعا میکنند از همه چیز اطلاع و اطمینان دارند. متاسفانه در جامعه ای زندگی میکنیم که دانشمند کم اما دانشمندنما بسیار زیاد است. دانشمند کسی است بتواند یک نظریه ی جدید ابداع کند، دانشمند مبتکر و خلاق است در مقام مقایسه، ارتباط علم و دانشمند مانند ارتباط تجارت و کارآفرین (ارزش آفرین) است. دانشمند باید بتواند علم را بسط دهد باید بتواند الگوی جدید ترسیم کند و باید بتواند ارزشی نو به علم اضافه کند نه اینکه صرفا به مطالعه ی کتاب ها بپردازد و سالها فقط کتاب بخواند که البته آن فرد هم قاعدتا فرد با سوادی خواهد بود اما دانشمند خیر.
حال که فرق سواد و دانش را یکبار دیگر شرح دادیم بیایید به آفتی که رسانه به جان علم انداخته نگاهی بیندازیم.
اولین آفت، ظهور شخصیت های علمی غیرقابل نقد : تصور کنید رسانه ها یک اقتصاددان را درچشمان شما فرو میکنند که این فرد بزرگترین اقتصاددان و تئوریسین اقتصادی کشور شماست. عوام فردی را میبینند بسیار خوش سیما، خوش پوش و در فرنگ تحصیل کرده که کلمات قلنبه سلنبه تحویل مردم میدهد. مردم نیز از تکرار این کلمات در جمع های عمومی و خصوصی لذت میبرند چرا که تصور میکنند این جملات صحبت آنها را باور پذیر میکند. تصور میکنند هرچه سخنانی بگویند که افراد بیشتری متوجه نشوند داناتر و عالم ترند حال تصور کنید که فردی بگوید فلان نکته از حرفت اشتباست. اولین واکنش این افراد این است که فلان کارشناس چنین حرفی زده است یا فلان کارشناس چنین حرفی را تایید کرده است. زمانی که جایگاه یک کارشناس را در حد یک فرد معصوم و خطا ناپذیر بالا بردیم دریچه های نقد را با دستان خود بسته ایم و هرگونه خطا و گزاره ی غلطی را که وی بگوید به ناچار باور میکنیم.
دومین آفت، به حاشیه رانده شدن جوانان خوش فکر: قاعدتا در هیچ جامعه ای نمیتوان فقط به یک نسل از تئوریسین ها متکی بود و این نسل مدام باید جایگزین شود. زمانی که یک فرد آنقدر با اعتماد به نفس بگوید هیچکس دانش لازم برای مدیریت چنین پستی را ندارد یا لیاقت جایگاهی که من هستم را ندارد نتیجه وضعیتی میشود که میبینیم. مدیران چاق، بی مصرف و پیر که حتی توانایی اداره ی خانواده ی خود را ندارند چه برسد به اداره مملکت.
این دو آفت اهرم قدرت در جامعه ی امروز است. زمانی که شما توانستید دانشمندان خود را در رسانه ها مطرح کنید که حرف های شما را تکرار کنند، درب های انتقاد را به روی این دانشمندان بستید و به بهانه های مختلف جوان هایی که میخواهند مستقلا وارد این حیطه شوند را به بیراهه کشاندید میتوانید هرگونه که خواستید از مردم بهره کشی کنید بدون اینکه کسی دم بزند. در چنین فضایی هرگونه انتقاد با برچسب های بی سواد، انتی اریستو، ضد دانش و امثالهم بدرقه خواهد شد. در چنین فضاییست که به معنای واقعی کلمه دانش بی مفهوم میشود و سیاستمداران بر دانش سوار میشوند. در چنین فضاییست که فاشیسم علمی مانع پیشرفت کشور میشود و در چنین فضاییست که سیاستمداران میتوانند هرعمل خود را با برچسب یک عمل اریستوکراتیک توجیه کنن.
نظریه پردازان زیادی یکی از دلایل پیشرفت امریکا بعد از جنگ جهانی را دادن اختیار عمل به جنبش های دانشجویی میدانند. بعد از جنگ جهانی، جنبش های دانشجویی زیادی به بهانه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مدنی و... در ایالات متحده ایجاد شد و ارتباط تنگاتنگ قدرت و دانشجویان باعث ایجاد تغییر عمده در بدنه ی اجتماع شد. دانشجو در ایالات متحده تنها کسی نبود که جزوه بنویسد و امتحان بدهد، دانشجو رابط بین طبقه ی نخبه و مردم بود، دانشجو قدرت داشت و میتوانست تغییر ایجاد کند و البته با برگ های برنده ای که در دست داشت میتوانست با قدرتمندان وارد معامله شود. هرچند که تمام این اعمال را در چارچوب قانون انجام میداد (حداقل بیشتر مواقع) پس اینکه به دانشجو گفته شود که جزوه حفظ کن و امتحان بده، مدام درس بخوان و نمره ی خوب کسب کن، در نوع خود فاشیسم علمیست.
در مقام مقایسه در همین زمان در اروپا، مطالبات دانشجویان به مسائل اقتصادی معطوف بوده و هست. بیکاری، شهریه ی بالا و سایر مسائل معیشتی در راس دغدغه های جامعه ی دانشجو در اروپا بوده است.
شاید یکی از دلایل افول امریکا در دهه ی اخیر نیز همین بحث باشد. تضعیف بیش از حد جنبش های دانشجویی و بستن دهان آنها به بهانه های مختلف از جمله آنچه در بالا گفته شد.
در ایران نیز همواره دانشجویانِ دغدغه مند به فکر تغییر بودند. جوانانی گرچه خام و نپخته اما پرانرژی و خلاق که میتوانستند هرکاری که ناممکن به نظر میرسید را انجام دهند. در دورانی که اسلامگرا، کمونیست، لیبرال و ملی گرا در دانشگاه بحث میکردند، کتاب میخواندند، دوباره بحث میکردند و دوباره کتاب میخواندند و این پروسه تا ابد ادامه داشت. پس از انقلاب همین جوان های دانشجو در آن تنگنا که از یک طرف جنگ و از یک طرف ترور و تحریم بود توانستند کشور را نگه دارند. اما بعد این جنبش به بیراهه کشیده شد. چرا؟ چون فاشیست های علمی ظهور کردند به دانشجوها گفتند که بنشینید در خانه و فقط درس بخوانید. گفتند شما تنها 20 ساله اید باید تا 50 سالگی فقط کتاب بخوانید فقط درس بخوانید بعد اگر ما مردیم و فرزندی برای جایگزینی نداشتیم شما میتوانید جایگزین ما شوید. فاشیسم علمی، بستن دهان منتقدان و شکستن قلم مخالفان ممکن است بتواند چند صباحی دولتی را در قدرت نگه دارد اما بالاخره پیدا میشوند افرادی که بدون ترسیدن از برچسب هایی مانند، افراطی، بی سواد و... حقیقت را به مردم بگویند.
نه تنها در زمینه ی علم و دانش بلکه در هر زمینه ی دیگری برای جلوگیری از ایجاد دیکتاتوری آگاهی همگانی لازم است. ابتدا باید سواد رسانه ای عموم مردم را افزایش داد و سپس با منتشر کردن فکت ها و اطلاعات ساده شده آنها را از مسائل آگاه کرد. قشر دانشجو مسلما مسئولیت سنگینی به عهده دارد و باید پرچمدار مبارزه با فاشیست در هر حالت و هر زمینه ی آن باشد.
در پایان، یادتان باشد هیچکس حق ندارد به شما بگوید حق اظهار نظر در زمینه ای را ندارید شما این حق را دارید که در هر زمینه ای اظهار نظر کنید. البته با این قید که همواره آماده ی پذیرفتن نظرات مخالف و همینطور قبول کردن نظرات منطقی باشید. هرکس که به شما گفت به علت نادانی و یا عدم مطالعه ی کافی در زمینه ای نمیتوانید با وی بحث کنید به وی اعتراض کنید که دست از اعمال فاشیستی خود بردارد. قطعا فردی که مطالعات زیادی دارد و به مسائل مختلفی مسلط است، از مجادله نمیترسد و میتواند طرف مقابل خود را قانع کند فاشیسم علمی متعلق به کسانیست که اندوخته های علمی کم و اعتماد به نفس بالا دارند.