دیشب اتفاق غریبی نیفتاد ولی اینبار علنی بود. دموکراسی چیست؟ آیا غیر از شنیدن حرف مخالفان و اجازه دادن به ظهور و بروز چنین بحث هایی در فضایی رسمی است؟ آیا غیر از هم اندیشی و هم افزایی تمام اقشار مخصوصا طبقه ی الیت جامعه؟ و دیکتاتوری چیست؟ مگر غیر از عدم مشارکت تمام اقشار در تصمیم گیری ها و مشورت با طبقه ی الیت جامعه است؟ به تعاریف دقت کنید این تعاریف جدای از نوع انتخاب فرد از طریقه ی دموکراتیک یا غیردموکراتیک است. میشود فردی با دموکراتیک ترین شیوه ممکن انتخاب شود ولی دیکتاتوری کند و میشود فردی حتی با کودتا برسرکار بیاید اما دموکرات ترین فرد باشد.
سخنانی که خانم سحر مهرابی در برابر رهبر جامعه ایراد کرد قسمتی اشتباه و قسمتی اساسا تهمت بود اما رهبر شیعیان جهان، رهبر بزرگترین قدرت خاورمیانه حتی به دانشجویان خودجوش اجازه قطع نطق را نداد و گذاشت تا انتها متن را بخواند. در انتها نه با طعنه نه در آشکار و نه در خفا به وی انگ بی سوادی انگ بی شناسنامه بودن انگ تغذیه شدن از جای معلوم را نزد. درحالیکه متن به شدت تحت تاثیر شبهات اصلاحاتی بود و میشد رد پای افرادی چون زیبا کلام، حسین بشیریه و... را در متن پیدا کرد.
چهل سال پیش اگر یه شما میگفتند که دختری در مقابل پدرش گردن فرازی کرده که نمیخواهم کاری که تو میگویی را انجام بدهم شما دختر را سرزنش میکردید که چطور اینگونه گستاخ شده است چه برسد به اینکه تصور کنید دختری در برابر شاه چنین سرسختانه انتقاد کند. اما بعد از چهل سال دختران ما نه تنها از لحاظ شخصی مستقل شده اند که از لحاظ سیاسی هم حداقل به ظاهر مستقل شده اند و بدون هیچ پشتوانه ای در مقابل بالاترین مقام کشور این چنین متن تند و گاها پراشتباهی را ایراد میکنن. اگر ثمره ی جمهوری اسلامی در این چهل سال فقط و فقط و فقط همین یک متن باشد(که صد البته نیست) مشخص میشود که انقلاب در مسیر درستش حرکت کرده است. همین یک متن به اندازه کل تاریخ پادشاهی ایران ارزشمند بود. جایی که بنیان آزادی بیان و آزادی اندیشه هر دو باهم چیده شود، میتواند سر به تارک آسمان بساید.
پ.ن: به شدت معتقدم چنین متن هایی باید بیش از اینکه احساسی باشند منطقی و مستدل باشند. ولی تجربه ی چهار سال و اندی حضور در سیاسی ترین دانشکده ایران این باور را در من ایجاد کرده است که قشر دانشجو بیشتر از اینکه تفکر محور باشد پیرو است. کمتر کسی را در دانشگاه میتوان پیدا کرد که به دوقطبی قائل نباشد حتی کسی که عملا اعتقادی به این دوقطبی نداشته باشد را به اصرار به یکی از دو قطب می چسبانند. پس صحبت از آزادی اندیشه در چنین فضایی خیالی خام است. دانشجو اگر میخواهد کشور را اصلاح کند باید دانشگاه و نگاه دانشگاه را اصلاح کند تا بازیچه ی دست سیاست بازان نشود. و از آن مهم تر به جای پرداختن به شاخ و برگ در فکر اصلاح و تقویت ریشه باشد. در تجربه ای که از حضور علی مطهری در دانشگاه داشتم به این موضوع پی بردم که بعضی سیاستمداران دانشجو را برای لایک و جواب دادن به کامنت های اینستاگرام و توییتر میخواهند ولاغیر. در چنین فضایی یک انقلابی شرف دارد به هزاران هزار سیاست مداری ماکیاولیس