احمد سبحانی
احمد سبحانی
خواندن ۷۶ دقیقه·۵ سال پیش

آخرش چی شد؟ خواستن توانستنه یا نه؟

حدود دوماه پیش آقای رسول والی متنی را در ویرگول منتشر کردند با این تیتر: "فقط احمق ها باور می کنند خواستن توانستن است" در ذیل این نوشته مباحثه ی جالبی بین بنده و آقای یاسین اسفندیار شکل گرفت که خواستم آن را با شما مخاطبان نیز در میان بگذارم تا اگر خواستید مطلبی به آن اضافه کنید یا انتقادی داشتید مطرح بفرمایید:

پیشاپیش از اشتباهات احتمالی انشایی و یا املایی موجود در متن پوزش می طلبم چرا که برای رعایت امانت متن ها را عینا و بدون تغییر قرار خواهم داد:

[متنی که بنده در زیر پست آقای والی قرار دادم]

سلام
این از اون حرف های پخته ایه که از افراد کمی میشه شنید و خوشحالم که از کسی میشنوم که از نوشته هاش خوشم میاد این یعنی راه رو درست رفتم.
نظر دوستان که کامنت گذاشتن به دیده ی منت اما این جمله محصول دنیای لیبرالیستی و سرتاسر تبعیض هست. اینکه به شما القا می کنن که اگر بخوای اگر تلاش کنی اگر چند سال مثل افرادی زندگی که بقیه نمیخوان میتونی بعدا به موفقیت برسی میتونی طوری زندگی کنی که بقیه نمی تونن اما این حرف از اساس اشتباهه. یه زمانی از زلاتان ابراهیموویچ پرسیدن فکر میکردی به این درجه برسی؟ (فکر کنم توی کتابش نوشته این داستان رو) برمیگرده میگه من وقتی بچه بودم همش خودم رو اینجایی که الان هستم تصور میکردم پس همیشه واسش اماده بودم. اما من میتونم هزاران پسر بچه رو توی ایران بیارم که همه همین ارزو رو داشتن. اما تونستن؟
بعد از جام جهانی من خیلیا رو دیدم که از بیرانوند یک اسطوره ساخته بودن. کسی که دستکش هاشو باباش پاره می کنه اما تسلیم نمیشه و بلند میشه تا جایی برسه که پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار میکنه. من میتونم هزاران نفر دیگه رو هم مثال بزنم که هم با استعدادتر و هم بهتر از بیرانوند بودن و اشتیاقشون اگه بیشتر نبوده کمتر هم نبوده اما چرا موفق نشدن؟ چون خواستن توانستن نیست.
خیلی از بازیگرهای امروز سینمای ما بر حسب یک اتفاق بازیگر شدن (توی برنامه ی دورهمی خیلیا اعتراف میکردن)
خیلی از بازیکن های فوتبال ما اصلا دنبال فوتبال نبود و اکادمیک دنبال نمی کردن.
خیلی از سیاستمدارهای ما اصلا دنبال سیاست نبودن و مهندسی خونده بودن. بر حسب یک اتفاق توی این مسیر افتادن.
میخوام بگم در اکثر موارد اتفاقات هست که اینده ی فرد رو مشخص میکنه نه چیزهایی که میخواد. خود شما هم اگر ببینی احتمالا خیلی از زندگیت بر پایه ی اتفاقات رقم خورده که هیچ دخل و تصرفی توش نداشتی

متنی که آقای اسفندیار در جواب بنده نوشتند:

سلام دوست عزيز
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع)
اشكال اينجاست از بس كه جمله زيبا ديده و شنيده ايم،اين جملات خاصيت مثبت خودشون رو از دست داده اند.
اين جمله زيبا از امير مومنان اختلاف زيادي با صحبت هاي شما در اين متن دارد.
اين جمله شما كه ؛من میتوانم هزاران پسر بچه رو توی ایران بیارم که همه همین ارزو رو داشتن. اما تونستن؟
شما درست مي فرماييد البته در تعداد پسر بچه كمي اشتباه كرديد . هزاران بنظرم تعداد كمي است در همين ايران ميتواني روي ميليون ها پسربچه هم حساب كنيد كه آرزو داشتند و نتوانستند. چرا ؟
چون فقط انتهاي مسير را ديده اند . اكثرما اينچنين هستيم. مسير پرتلاطم زندگي شخص ديده نمي شود. همه ارزو دارند موفق شوند و چرا نمي شوند . چون فقط اخر مسير را مي بينند.
البته نميتوان زياد روي اين موضوع بحث كرد. افرادي كه چنين باوري دارند، شايد خواسته اند عدم تلاش خود را به شانس و اقبال ربط دهند و خود را مُبرا از اشتباه بدانند. ولي اگر افراد زيادي كه از من و شما شرايط بهتري نداشتند . توانسته اند موفقيت هاي بيشتر از من و شما كسب كنند. اتفاقي نيست. انها خواسته اند و توانسته اند. و در اين راه تلاش و پشتكار را چاشني آروز هاي خود كردند .
دو راه پيش رو داريم؛
1)يا بگوييم مسيري كه من انتخاب كرده ام براساس فرموده شما " حتما تا پنجاه شصت درصد احتمال موفقیت رو در بر بگیره" است و من بر اساس اين باور تلاش كنم كه بپذيريم نميتوانيم تمام تلاش خود را بگذاريم . براي اينكه باور داريم كه اگر صددرصد هم تلاش كنيم. احتمال 50درصد موفق نشويم . وجود دارد. پس براي صد درصد تلاش نمي كنيم.
2) تمام تلاش خود را بكنيم و باور داشته باشيم كه صددرصد مي توانيم . شايد موفق نشويم . ولي تمام تلاش خود را مي كنيم.
حال سوالي كه ايجاد ميشود اين است. كدام گزينه احتمال موفق شدنش بيشتر است. يك يا دو ؟
شما باور به گزينه يك داريد. والبته طرفدار گزينه يك خيلي ازافراد هستند.
به قول هنري فورد؛ اگر باور داشته باشيد،كاري را ميتوانيد انجام دهيد درست فكر كرده ايد و اگر باور داشته باشيد كه نميتوانيد باز هم درست فكر كرده ايد!
اين بسته به ذهن شماست. با اين توضيحات شما درست فكر كرده ايد.

بنده:

البته که منظور حضرت امیر چیزی جز حرفی هست که شما از آن استنباط می کنید. حضرت امیر نمی گوید یک سیستم سرتاسر فساد و تبعیض در جهان حکم فرما کنید و بعد کمرها را ببندید بلکه می گوید کمرها را ببندید تا این سیستم سرتاسر فسار و تبعیض را نابود کند و آنجاست که هرکس حتی بدون تلاش می تواند به موفقیت برسد. مشکل اینجاست که در این دنیا موفقیت را با ثروت یکی در نظر می گیرند. موفقیت به معنای ثروت نیست. از نظر من اول شدن در مسابقه ی دو و میدانی یا پیروزی در مسابقه ی فوتبال می تواند موفقیت باشد اما اشکال کار کجاست؟ اشکال آنجاست که منی که استعداد کافی برای دو و میدانی و یا فوتبال بازی کردن دارم هرگز در سطح جهانی دیده نمی شوم و آنهایی هم که دیده می شوند با شانس و اقبال همراه هستند. اینکه کجا به دنیال آمده اند، در چه خانواده ای، در چه محیطی و... همگی در این اتفاق دخیل هستند. در جهانی زندگی می کنیم که هر ثانیه یک بتهوون به دنیا می آید و از دنیا می رود اما نمی تواند استعدادهای خود را کشف کند چرا؟ چون نظام دنیا بدین گونه سازمان دهی شده است که فرد از ابتدای زندگی تا انتهای آن تنها دغدغه ای که دارد پول است و این که آیا می تواند برای شب غذایی سر سفره اش داشته باشد یا خیر. شاید بگویید این وضع مختص ایران است در حالیکه ابدا این گونه نیست اتفاقا ایران وضعش از اکثر کشورهای دیگر دنیا بهتر است.
مشکل این سیستم آن است که انسان بنده ی پول است. اشکال این حرف شما این است که هرگز روی صحیح قضیه را نمی بیند که همانا درگیری دائمی انسان و پول است که اجازه نمی دهد که بخواهد تا بتواند. اکثر افرادی هم که میبینید و می گویید آنها سختی ها را تحمل کرده اند نیز به خاطر پول چنین کرده اند. به خاطر پول متحمل سختی شده اند وگرنه چرا باید فوتبالیست شدن، شناگر شدن، بازیگر شدن و... نیازمند سختی باشد؟ مگر کسی می خواهد جای آنها را بگیرد؟ خیر کسی نمی خواهد اما کسی هم به فکر آن نیست که استعداد دیگری را کشف کند.
در مورد دو موردی که ذکر کردید هم فقط می توانم بگویم هنگامی که کسی دو گزینه جلوی پای شما می گذارد می خواهد گزینه ی سوم را مخفی کند. گزینه ی سوم چیست؟ آن است که در دنیایی زندگی کنم که هیچ دغدغه ی مادی مرا به انجام کاری وادار نکند. مرا به خاطر پول برده ی کارفرما نکند تا بتوانم خود راه زندگی خود را با آزادی انتخاب کنم و در آن راه در جایگاهی که استعدادم اجازه می دهد قرار بگیرم.

اقای اسفندیار:

سلام دوستان عزیز؛
این متن زیبا از امام علی(ع) را چندین بار خواندم
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع)
اولا حضرت امیر اصلا نمی خواهد بگوید که شما این سیستم سرتاسر فساد را جمع کنید تا در آخر به فرموده شما "هر کسی بدون تلاش موفق شود!"
این جمله حضرت رو خیلی پیچیده اش کردیدو یک مقدار سخت به موضوع نگاه میکنید
اگر قرار باشه این متن زیبای حضرت امیر را به شعر بگوییم . شاعر میگه؛ همت بلند دار که مردان روزگار، با همت بلند بجای بلند رسیده اند.... بنظر من این شعر ساده همان ترجمه متن است.
جهان -فساد-ساختنش و ... موفقیت بدون تلاش!
ما نیازی نیست که جهان را بسازیم، خودمون رو اصلاح کنیم، جهان ساخته میشود و این اصلاح بدون تلاش میسر نیست حتی با جهانی آرمانی

خداوند میفرماید؛ ان مع العسره یسرا . البته بعد از هر سختی ، آسایشی است.
شما می‌فرمایید جهانی ساخته شود که برای موفق شدن نیاز به تلاش نیست! سخن خداوند مربوط به زمان نیست. برای همه اعصار هست. شاید روزی برسد که انقدر جهان از عدالت لبریز شود که نیازی به تلاش نباشد!
اتفاقا تلاش کردن عین عدالت است. هر کسی بر اساس زحمت و تلاشی که می کند ، مزد و پاداش می گیرد. شما برای رسیدن به نعمت و یا موفقیت باید هزینه اش را بپردازید. و قرار نیست من بدون تلاش و زحمتی به همان پاداشی برسم که دیگری با زحمت و تلاش و برنامه ریزی و هدفگذاری رسیده است. این کجای عدالت است.

من در مسابقه دومیدانی قرار نیست تنهایی مسیر را بدوم. اگر این بود نیازی به تلاش و کوشش بیشتر نیست . ولی قرار است اتفاق دیگر بیفتد. من باید از هزاران نفری که شرکت میکنند سریعتر و چالاکتر باشم و پیروزی با کسی است که با دو پای خود این مسیر را طی کند . اینجا دیگر پارتی و رابطه و ثروت جایگاهی ندارد. باید تمرین خوب کرده باشی و تلاش زیاد تا نتیجه بگیرید.و مقام اول را از آن خود کنید. مگر اینکه هدف شما فقط شرکت در مسابقه باشد و اخر شدن هم برای شما دستاورد لحاظ شود که حق باشماست.
فرمودید: " اکثر افرادی هم که میبینید و می گویید آنها سختی ها را تحمل کرده اند نیز به خاطر پول چنین کرده اند."
اتفاقا انانی که به درجات عالی میرسند هدف اولشان پول نیست. عشق و علاقه است. قطعا زمانی که مارادونا از کودکی تلاش و زحمت زیاد کشید و درجات عالی فوتبال را پله پله گذراند هیچ وقت فکر نمی کرد که بهترین فوتبالیست دنیا شود. ایشان علاقه وافری به فوتبال داشت و اتفاقا شاید استعداد هم نداشته است. فقط چون بیشتر از همه هم سن و سالهای خودش تلاش و علاقه نشان داد. شد مارادونا و خیلی های دیگه که از زیر خط فقر در فوتبال شروع کردند و ستاره های جهانی شدند.
شاید شما دغذغه پول داشته باشید ولی خیلی ها اینگونه نیستند. لطفا بجای دیگران فکر نکنیم.

''فرمودید: ... و آنهایی هم که دیده می شوند با شانس و اقبال همراه هستند. اینکه کجا به دنیا آمده اند، در چه خانواده ای، در چه محیطی و... همگی در این اتفاق دخیل هستند.''
از بیرانوند گفتید. که یک نفر را اسطوره کردند. بنظر شما اگر بیرانوند میخواست به پول فکر کند . راههای بهتر و آسانتری پیش رو نداشت؟ در همان شهر خودش نزد یک کاسب کار می رفت و کار می کرد قطعا این روش احتمال موفقیت بیشتری داشت تا بیاید تهران و شاید به تیم ملی راه پیدا کند و ..... و پولدار شود.
خیلی ها می گویند اگر علی دایی . ایشان را در کارواش نمی دید این اتفاق های خوب برایش نمی افتاد.
نکته اساسی اینجاست. چرا بیرانوندی که در یکی از شهرهای کوچک زندگی میکرد. در ان موقعیت قرار گرفت که علی دایی را ببیند. شاید اگر من بودم هیچ گاه از شهرم برای علاقه ام بیرون نمی رفتم . اگر من بودم هیچ گاه خودم را راضی نمی کردم که در یک پیتزا فروشی و یا کارواش کار کنم . اگر من بودم سختی هجرت به تهران . و این همه سختی را به خودم تحمیل نمی کردم . یبرانوند حاضر شد برای علاقه و عشقش تلاش کند و سختی را تحمل کند و در شرایطی زندگی کند که خیلی ها حاضر نیستند انگونه زندگی کنند. و این گونه شد که خیلی ها هم اگر بخواهند نمی توانند مانند ایشان زندگی کنند. این جمله از کجا اساسا اشتباهه؟
فرمودید:چرا باید فوتبالیست شدن، شناگر شدن، بازیگر شدن و... نیازمند سختی باشد؟ مگر کسی می خواهد جای آنها را بگیرد؟
برادر عزیز شما در جامعه زندگی می کنید . جامعه ای که از مجموعه از انسانها تشکیل شده . برای تیم ملی . تیم دو و میدانی . برای هر جایی، افراد مشخصی را می خواهند. و اگر می خواهی به انجا راه پیدا کنید باید لیاقت خود را نشان دهید تا بتوانید یکی از اعضای تیم شوید.
بله کاملا درست است،اگر فقط علاقه به فوتبال- شنا و بازیگر شدن برای خود دارید میتوانید به علاقه تان برسید کسی نمی گوید که فوتبال بازی نکنید ولی اگر علاقه و استعداد در دو و میدانی دارید و میخواهید در ایران و جهان دیده شوید باید تلاش کنید و زحمت بکشید و عرق بریزید بیشتر از همه کسانی که در ان مسابقه تلاش کردند آنگاه موفق شوید. و البته جای دیگرانی که قبلا مقام اول را گرفتند خواهید گرفت و اگر تلاشتان را کم کنید . دیگران جای شما را خواهند گرفت.
حرف اخر؛ شما می توانید به استعداد های خود برسید ولی اگر میخواهید در ایران و جهان دیده شوید . خیلی های دیگر هستند که استعداد شما را دارند . باید با انها رقابت کنید. اگر در این رقابت پیروز شدید . دیده میشوید. و اگر فقط به داشتن استعداد اکتفا کنید . همین خواهید بود که هستید.
در جواب دوست عزیزمان، آقای والی باید گفت . همه ما در جهانی به این دنیا امده ایم که دارای چنین شرایطی است . شاید شرایط خوبی نباشد . سخت و بی رحم و خشن و بی عدالتی حکم فرماست.
ولی همین است.
اگر میخواهید بجایی برسید شرایط همین است. اگر هدفتان عوض کردن این جهان است اول باید خودت را عوض کنید. اگر باورت بر این است که بیشتر افراد بر اساس شانس و اقبال در زندگی موفق میشوند . بدان که تمام تلاشت را نخواهی کرد. ولی اگر بپذیرید که من به عنوان یک انسان بیشترین نقش را در زندگی ام دارم . قطعا تلاش بیشتری خواهم کرد.
و در این بین موفقیت از آن کسی است که به اینده امید دارد و قبول دراد که خودش نقش اساسی در سرنوشتش دارد . نه کسی دیگر
و برای آن برادری که استعداد مجسمه سازی دارد بفرمایید میتواند یک مجسمه زیبا بسازد . نه با نقره و طلا . با خشت خام، که نیاز به سرمایه نداشته باشد. و آن را برای گالری ها و هر جایی که فکر می کند نیاز است ببرد. و نشان دهد . قطعا ان کسی که این کاره باشد . قدر این هنر و استعداد را خواهد دانست. ولی به ایشان بفرمایید به یک یا دو جا بسنده نکند . باید جستجو فراوان بکند. ولی اگر بداند که اخر این تلاش، شانس و اقبال نیست و فقط به خودش و تلاش و همت خودش بستگی دارد . به ایشان بفرمایید قطعا موفق میشود.
باورش سخت است ولی خیلی ها این شرایط را طی کرده اند. و موفق شده اند.
برای نمونه آقای ساندرس . سرهنگ بازنشسته ای که در سن 60 سالگی روشی در سرخ کردن مرغ ابداع کرد . به بالای صد رستوران سر زد تا این روش را اجرایی کند و همه مخالفت کردند . ولی یک جا پذیرفت. و مرغ کنتاکی در جهان پراوازه شد. شاید بفرمایید این داستانهای خارجی پایه و اساسی ندارد. میتوانم برای شما نمونه های فراوان ایرانی اش را بیاورم که خواستند و توانستند.
مثلا نمونه ایرانی اش اقایان احد عظیم زاده، سلطانی و بابک بختیای که اگر زندگی و مسیر موفق شدنشان را بخوانید . شانس و اقبال خیلی کمتر از خود شخص در سرنوشت شان نقش داشته
مهم باور شماست . باور به اینکه من نقش اساسی در سرنوشت خود دارم .
اینکه انسان زائیده شرایط نیست بلکه خالق آن است
شما می توانید برای خود هزاران داستان از عدم موفقیت افراد بیاورید و من هم می توانم برای خودم هزاران داستان از موفق شدن افراد بیاورم . در آخر چه کسی احتمال موفقیتش بیشتر است. قطعا کسی که به اینده و خودش امید بیشتری دارد. نه کسی که خود را محکم و بازنده میبیند .
تکرار می کنم شما دو راه دارید . یا بپذیرید که خودتان خالق سرنوشتتان هستید که با این باور همه تلاش و کوشش خود را به خرج می دهید .
یا بپذیرید که محکوم به چنین زندگی هستید و شرایط شما را ، محیط و اجتماع و دیگران و شانس و اقبال می سازد که بعید میدانم همه تلاشتان را بخرج دهید.
شاید در هر دو مسیر به مقصود خود نرسید. ولی احتمال برد با کسی است که باور اول را دارد.
شما در هر دو صورت به نتایجی می رسید و در آخر خواهید گفت که درست فکر می کردید.
حرف آخر:هرکس بخواهد کاری را انجام دهد ، راهش را پیدا می کند و هر کس نخواهد کاری را انجام دهد بهانه اش را .
از اینکه قدری طولانی شد . عذر می خواهم.
امروز باید 1000 کلمه می نوشتم که بخاطر روز تعطیل در نوشتنش کوتاهی کردم. این پاسخ را می گذارم بحساب تمرین روزانه ام. شاد باشید.

بنده:

سلام و ممنون از پاسخ مفصلتان.
به نظر می رسد منظور بنده را اشتباه متوجه شدید. بنده نمی گویم در مواجهه با کاری که می خواهید بکنید سختکوشی نداشته باشید. بلکه می گویم چرا کسی مثل بیرانوند باید آن همه راه را تا تهران بیاید تا دیده شود؟ شاید بگویید این هم جزوی از ساختاری است که می گوید فرد باید برای دیده شدن سختی بکشد. اما چرا بیرانوندها نتوانند در شهر خودشان دیده شوند و باید بیایند تهران؟ چرا باید در کارواش کار کنند در حالی که می توانند آن زمان را روی استعدادشان تمرکز کنند. چرا باید منتظر علی دایی باشند تا آنها را ببیند. چند هزار بیرانوند هست که علی دایی آنها را ندیده است؟ وقتی که من می گویم بیشتر افراد موفق تنها بر اثر یک اتفاق موفق شده اند همین است. بیرانوند در غیاب هزاران بیرانوندی که علی دایی آنها را ندیده بود بیرانوند شد. چرا بیرانوندها نباید با یکدیگر رقابت کنند و در نهایت بهترین بیرانوند پیروز نشود؟ چرا آنها باید در نبرد دائمی با اوضاع نابرابر اجتماعی دست و پا بزنند و در فقر و فساد غوطه ور باشند در حالی که عده ای در تهران به راحتی به بهترین امکانات دسترسی دارند؟
نگاهی به افرادی که در سالهای اخیر در کنکور سراسری موفق شده اند بیندازید.
نگاهی به افرادی که در دانشگاه های بزرگ سراسری قبول می شوند بیندازید.
نگاهی به افرادی که در تیم های مطرح علمی، ورشی و... حاضر هستند بیندازید.
باورتان نمی شود که مردم چه پولهایی برای قبولی در کنکور هزینه می کنند. چهل میلیون بیست میلیون پنجاه میلیون. بنده با سابقه ی پنج سال تحصیل در دانشگاه های سراسری به شما عرض می کنم کم کم دورانی که افراد مستعد و حاشیه نشین می توانستند از امکانات دولتی دانشگاه استفاده کنند به سر رسیده است. در دوران کارشناسی از 60 نفر می توانم به جرات بگویم بیش از 30 نفرشان از قشر مرفه بودند. صاحبان سرمایه، یکی پدرش در رئیس صدا و سیما بود . دیگری پدرش مدیرعامل فلان پتروشیمی دیگری مدیر فلان پروژه ی نفتی. البته بودند کسانی که بدون چنین شرایطی موفق شده بودند اما امروز که میبینم متوجه می شوم هرروز این قشر بیشتر در اقلیت فرو می روند.
اما سخن حضرت امیر: البته که منظور ایشان از ارزش ها. موفقیت های این دنیایی نبوده است. اما اگر امروز از ایشان بپرسی که ایا شما موافق هستی که در دنیایی سرتاسر تبعیض زندگی کنی و به جای تغییر جهان به فکر تغییر زندگی شخصی خودت باشی؟ به نظر شما ایشان چه جوابی می دهد؟
در دنیای پس از مدرنیته که فرد محوریت همه چیز را بر عهده می گیرد. بله خواستن توانستن است چرا؟ چون هیچکس و هیچ چیز به من مربوط نیست. تنها موفقیت من است که مهم است من برای اینکه باقی بیرانوندها نتوانند نمود و ظهور داشته باشند می توانم دست به هرکاری بزنم. به هرحال هرچه بیرانوند کمتری وجود داشته باشد من راحت تر می توانم موفق باشم. اتفاقی کهک در تیم های ورزشی خصوصا فوتبالی شاهدش هستیم. دلالی بازیکن. بازیکن هایی با کیفیت بسیار نازل که به فلان بازیکن یا فلان مربی رشوه داده اند و رشد کرده اند. اما حضرت امیر چنین دنیایی را نمی خواست. همانگونه که چنین حدیثی از حضرت نقل شده است. احادیث دیگری نیز در باب عدالت نیز نقل شده.
گفتم عدالت. ایا از نظر شما عادلانه است که به کودکی روستایی کمترین امکاناتی ندهیم در حالی که کودکی دیگر در پایتخت سرشار از امکانات باشد و به فرد روستایی بگوییم خواستن توانستن است؟ البته که به گفته ی شما کودک روستایی می تواند تلاش کند. از خورد و خوراکش بزند. دیگر به حرف پدرش گوش نکند که او را برای کشاورزی و دامداری نیاز دارد و مشغول درس خواندن شود. اما اگر موفق نشد چه؟ اگر تعداد افرادی که با هزینه های میلیونی توانستند ظرفیت دانشگاه های دولتی را تکمیل کنند چه؟ سر این کودک روستایی چه می آید؟ هرچقدر هم استعداد داشته باشد. وقتی نتواند آنرا شکوفا کند آن هم تنها به خاطر جبر محیط.
صحبت هایی که شما می کنید. از جنس صحبت های اومانیستی است که مدرسان موفقیت می کنند که حتی یک کلمه از آنها حقیقت ندارد. بله باید تلاش کرد. اما نه تلاش برای اینکه پایمان را روی گردن کس دیگر قرار داده و به بالا برویم بلکه تلاش برای کاهش این نابرابری. تلاش برای اینکه پیام هزاران و میلیون کودکی که تنها به خاطر عدم وجود امکانات در اطرافشان محکوم به فراموشی و حتی مرگ بوده اند. این مدرسان موفقیت همیشه از افرادی می گویند که موفق شده اند. اما هرگز از افرادی که موفق نشده اند نمی گویند. از هر صد استارتاپ نود استارتاپ در همان ابتدای کار شکست می خورند و باقی مانده نیز در جریان جذب سرمایه و... نابود می شوند و یا در شرکت های بزرگ حل می شوند. در حالیکه رسانه ها پر است از داستان موفقیت استیو جابز و بیل گیتس. اگر دقیق تر نگاه کنید استیو جابز و بیل گیتس اتفاقا نماد عینی نابرابری و بی عدالتی در دنیا هستند.

یک سرچ ساده در مورد بحران دات کام بفرمایید. ابتدای قرن بیست و یک حوالی سال 2000 تعداد زیادی سایت و وبسایت ایجاد شدند. این وبسایت ها به سرعت توانستند سرمایه ی هنگفت جذب کنند اما چون در زمان نا مناسب شکل گرفته بودند همگی نابود شدند. اوبر، امازون، علی بابا و بسیاری سایت های معروف که امروزه می شناسیم قبلا توسط فردی دیگر ساخته شده بودند و نابود شده بودند. البته گفته می شود که چون این وبسایت ها عموما در اختیار افراد مستقل بود دولت امریکا خود به نابودی آنها کمک کرد. به این تئوری ها کاری ندارم. اما مگر آنها نخواسته بودند؟ پس چرا نتوانستند؟ به خاطر جبر. جبر محیطی. چرا من نمی توانم یک سایت مثل آمازون داشته باشم؟ به خاطر جبر محیطی. چرا من نمی توانم مثل رونالدو موفق باشم؟ به خاطر جبر محیطی. چرا من نمی توانم در MIT تحصیل کنم؟ به خاطر جبر محیطی.
بله من می توانم بگویم که نه این جبر نمی تواند من را متوقف کند. به کائنات انرژی مثبت بفرستم. روزی هزار بار بگویم من می توانم. من می توانم اما در نهایت ببینم فردی با رشوه، با امکانات بیشتر، با زد و بند و... توانسته جای من را بگیرد. افرادی که به عنوان مدرس موفقیت با ظاهری بسیار شیک و اتو کشیده می گویند که چنین کنید و چنان کنید تا موفق شوید همان پیاده نظام این نظام جهانی سرتاسر تبعیض هستند. در دنیای امروز سه گروه وجود دارند. 1-گروهی که از اول موفق بودند2-گروهی که گروه اول می خواستند موفق باشند. 3- گروهی که از ابتدا بازنده اند اما برای عدم شورش لازم است که تصور کنند می توانند مانند گروه دوم موفق شوند.
کار مدرسان موفقیت ساکت کردن گروه سوم است.


آقای اسفندیار:

سلام دوست عزیز
من کاملا متوجه بحث شما شدم و سعی کردم در متن قبلی همه جوانب را در نظر بگیرم.
هميشه همين بوده . اشكال از نظم جهاني نيست. هميشه امكانات در مادريد و پاريس و سن خوزه بيشتر از شهرهاي كوچك هر كشوري است. هر چقدر هم شهر سرابیاسِ بیرانوند پیشرفت کند، نمیتواند امکاناتی که در تهران است را داشته باشد. این به عدالت و بی عدالتی ربطی ندارد.
شما درست می فرمایید این تبعیض ها هست. حال که این تبعیض ها هست من در حق خودم چه وظیفه ای دارم . اینکه دست روی دست بگذارم و کاری نکنم و یا اینکه اقدامی کنم. اگر قرار است اقدامی انجام دهم باید امید داشته باشم. نظریه شما فاقد امید است. من نمیدانم شما چه زمانی به این باور رسیده اید. احتمالا بعد از قبولی در دانشگاه و دیدن اختلاف طبقاتی در تهران . اینکه شاید اگر این اختلاف طبقاتی نبود شما با رتبه بهتر در جایگاهی بهتر بودید. اینکه چرا دیگران که از هر لحاظ از من پایین تر هستند و استعداد و توانایی من را ندارند، چرا فقط بخاطر داشتن پول و رابطه از من بالاتر باشند. و ....
من سعی کردم در پاسخ های داده شده به شما جمله جمله شما را بی جواب نگذارم. خلاف شما که به صورت کلی همه را رد می کنید. خوشحال میشوم در رد مثالهایی که زدم ، دلایل خودتان را بیاورید.
سئوالی از شما دارم که انتظار دارم جوابش را بدهید.
از شما می خواهند در مسابقه ای شرکت کنید . اگر مقام اول و دوم و سوم را بیاورید جایزه ای به شما تعلق می گیرید و اگر مقام چهارم به بعد را بیاورید باید جریمه بدهید و احتمالا کتک هم بخورید.
از طرفی شما میدانید که مقام اول و دوم و سوم بر اساس باور شما به شما نمی رسد. شما در همه جملاتتان این نظریه را القا می کنید و در جمله اخرتان هم فرمودید؛
"در دنیای امروز سه گروه وجود دارند. 1-گروهی که از اول موفق بودند2-گروهی که گروه اول می خواستند موفق باشند. 3- گروهی که از ابتدا بازنده اند اما برای عدم شورش لازم است که تصور کنند می توانند مانند گروه دوم موفق شوند.کار مدرسان موفقیت ساکت کردن گروه سوم است!
پس در این مسایقه رتبه اول و دوم و سوم برای شما نیست. به قول شما "جبر محیطی"
البته به شما می گویند که قبل از مسابقه اگر کسی شما را به کناری کشید و خواست به شما امید پیروزی دهد . بشنو ولی باور نکن. منظورم همان کاسبان موفقیت هستند. آنها می خواهند شما را به آرامش دعوت کنند تا دست به شورش نزنید و مسابقه را خراب نکنید.
حال شما چه می کنید . در مسابقه شرکت می کنید. من که باشم شرکت نمی کنم چرا که می دانم این مسابقه اخرش کتک خوردن است. لطفا نفرمایید منظور شما این نیست. بارها و بارها در جملاتتان تکرار کردید این باور را، که شما کاره ای نیستید.
شما می فرمایید با تلاش و سخت کوشی موافقید! این کلا با نظریه شما در تضاد است.
البته میتوانید کوشش کنید. ولی عقل سلیم می گوید حق ندارید سخت کوش باشید. چرا که فایده ای ندارد. خودتان را به زحمت بیندازید که چه شود؟ دیگری با بی عدالتی و پول و رابطه جای شما را بگیرد!
بيرانوندها به تهران نيامدند كه ديده شوند و منتظر علی دایی بشینند.
امد تهران تا به علاقه اش برسد. متوجه شده بود كه در شهر كوچك خودش، چنين امكاني نيست. اگر قرار باشد شهرش همه امکانات را داشته باشد ولی تیم دسته اول و لیگ برتری ندارد. پس باید بیاید به شهری بزرگتر. خیلی ها به مراکز استان ها می ایند تا زودتر به خواسته خود برسند ولی ایشان امد تهران . چون باور شما را نداشت. و قطعا صحبت های مدرسان موفقیت را هم نشنیده بود.
خداوند می فرماید از تو حرکت از من برکت. بیرانوند حرکت کرد . حاضر شد سختی را تحمل کند و برکت دیدن علی دایی نصیبش شد. مثل بیرانوند ها هزاران نفر هستند که فقط آرزو می کنند که ای کاش کسی جلوی ما سبز شود و استعداد ما را ببیند. و یا اینکه هر روز رویای موفقیت را می بینم تا یک روز در واقعیت اتفاق بیفتد. و ....
شايد اگر به ايشان مي گفتيد بيايد تهران وارد يك تيم دسته چهارم ميشود. خیلی ذو ق می کرد و خوشحال ميشد. البته با آن روحیه بزرگ به اين فكر مي كرد كه دسته خود را به اول و ... و برتر برساند.
ولي اگر به ايشان مي گفتيد به تهران بيايد هيچ خبري نيست . تهران و جهان به سه گروه تقسيم مي شوند . كه شما در اخرفرموديد . واگر ايشان عقلي درسر داشت نبايد مي آمد و هيچ كس ديگر نمي آيد و در نتيجه ، جهان کم کم به همان سه گروه شما تقسيم ميشد.
البته الان هم خيلي ها براي خود، همان سه تقسيم را دارند و باور كرده اند كه چنين است. ولي آيا اين گونه است. نيست . به ضرس قاطع مي گويم كه نيست.
در اين جهان تبعيض و بي عدالتي هست .
در اين جهان رشوه و پول و دزدي هست
در اين جهان همه چيزهاي منفي هست
و در اين جهان من هم هستم. من هستم و اين همه خبرهاي بد. من بايد چه كنم؟ زانوي غم بغل بگيرم كه هيچ نمي توانم بكنم!
من ميدانم كه همه اينها هستند پس من بايد تلاشم را بيشتر كنم ولي هيچگاه به خودم حق نمی دهم که بگويم؛نمي شود . نمي توانم .
ميتوانم . بيشتراز نُرم عادي طول مي كشد ولي مي توانم . اگر برای نمره 100 تلاش کنم. شاید 100 نشوم ولی 80 میشوم. ولی اگر همان ابتدا بگویم نمره 100 که برای گروه اول و دوم است . گروه اول خیلی بخواهند به من بدهند نمره 40 است. بدان که از 100 نمره 20 هم نصیب شما نمی شود. همانطور که نصیب اکثر افراد همین نمره 20 از 100 است. چرا که هیچ گاه برای 100 تلاش نمی کنند. چرا که باور ندارند که میشود در این همه ناملایمات، به 100 فکر کرد و به 100 یا 80 رسید.
چرا شما در دانشگاه دولتي قبول شديد و دوستان شما نشدند؟
شاید شما از همان ابتدا بچه ای درس خوانی بودید. یا طريقه خواندن شما زمان کنکور با بقیه فرق داشت . و .... اگر شما را در آن سه گروه قرار دهيم شما جز كدام دسته ايد؟(لطفا جواب اين سئوال را بدهيد ). قطعا خیلی از گروه اول هستند که در کنکور دولتی قبول نمی شوند.
چرا در دبيرستان شهرتان، همه دانشگاه دولتي شما، قبول نشدند . چرا عده اي به دانشگاه آزاد و عده اي به خدمت رفتند و عده اي ..... . مگر همه دوست نداشتند كه در دانشگاه دولتي قبول شوند. چرا نشدند . مگر همه نخواستند. همه خواستند ولی کسانی قبول شدند که مسیر درست استفاده از زمان و مطالعه و ... را انتخاب کردند .
شما خودتان جواب نقض فرضيه تان هستيد. شما نبايد جايي قبول مي شديد. چرا شديد؟

من اين بي عدالتي را مي بينم. من تبعیض و روش غلط در نظام اموزشی را می بینم .
من رابطه بازی در فوتبال و ادارات دولتی را می بینم.
ولی اینها نباید مانع حرکت من شود.اگر درجا بزنم اتفاقی می افتد؟
من مي دانم براي توانستن به خواستن نياز است ولي اين خواستن چراغ جادو نيست كه بگوييد؛ ظاهر شو و ظاهر شود. به فرموده حضرت علي بايد كمر همت ببنديد. چرا ايشان مي فرمايد: کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید . اگر قرار بود جهاني كه شما انتظارش را داريد باشد. كه اينهمه نبايد شلوغش مي كرد. كمربندها را محكم ببنديد! دليل نداشت. همه باخواسته هاي خود مي رسيدند . ديگه اين همه داغ كردن داستان از منظر حضرت چه معني دارد؟ آن هم در 1400 سال پيش كه اين همه تبعيض وجود نداشت.
فرموديد:صحبت هایی که شما می کنید. از جنس صحبت های اومانیستی است که مدرسان موفقیت می کنند که حتی یک کلمه از آنها حقیقت ندارد! اگر ندارد برای مثالهایم ، مثال نقض بیاورید. و دلیل بیاورید، مثالهایی که زدم پایه و اساسی ندارد.
فرمودید؛چرا من نمی توانم یک سایت مثل آمازون داشته باشم؟
جواب: پس چرا برادران محمدي توانستند سايت دي جي كالا را راه اندازي كنند. مگر قبل از آن در همين ايران، اين چنين سايت هايي نبود؟ بود، ولي انها نياز جامعه را شناختند و پله پله رفتند تا به موفقيت رسيدند. اگر شما نميتوانيد اشكال از شخص شماست. نه جبر محيطي.
به قول جف بزوس؛ هنوز يادم نرفته كه بسته هاي پستي را خودم به اداره پست مي بردم. و در امازون با سه کارمند شروع کردم و اينك نیم میلیون کارمند دارم.
به خاطر جبر محیطی چرا من نمی توانم مثل رونالدو موفق باشم؟
جواب:ولی همین رونالدو خودش می گوید که از خانواده ای فقیر به این درجه رسیده . شاید بفرمایید مکان خیلی تاثیر داشته (جبر محیطی) ولی مگر در همان کشور پرتقال خانواده های پولدار نبودند؟ چرا انها موفق نشدند؟
به خاطر جبر محیطی. چرا من نمی توانم در MIT تحصیل کنم؟
یه سرچی کنید در اینترنت Ali esfandiar ایشان از بستگان نزدیک من است .ایشان اولین ایرانی است که مقاله اش در مجله ساینس به چاپ رسید. یقین دارم شرایط تحصیل ایشان از شما بدتر نبوده باشد، بهتر هم نبوده . چرا ایشان بجایی رسیده که با گروه برندگان جایزه نوبل کار می کند و شما نمی توانید و ارزوی دانشگاه MIT را دارید؟
اگر فکر می کنید ایشان جز گروه اول و دوم بوده و شما جز گروه سوم هستید. اشتباه فکر می کنید. ایشان ساکن شهرستان کوچکی بوده و میدانم که بصورت خیلی عادی تحصیل کرد و به این درجه رسید. yon.ir/Jtleh
شاید بفرمایید این یک نمونه از هزاران نمونه است. ولی من می گویم این یک توجیه است . توجیه اینکه اگر بجایی نرسیدم . اشکال از من نیست. من چرا باید عزت نفسم خدشه دار شود. اشکال از جبر بیرونی است! این جمله، فقط جمله شما نیست میلیون ها نفر این را می گویند.
می فرمایید؛ به کائنات انرژی مثبت بفرستم. روزی هزار بار بگویم من می توانم. روزی هزار بار بگویم من می توانم .....
ببخشید اگر شما روزی صدهزار بار هم بفرماييد من میتوانم . قرار نیست چیزی عوض شود. شما باید اقدام کنید. تلاش کنید. این فکر کردن به ارزوها، آن زمانی که شبکه های هرمی به ایران آمد رواج یافت که به ارزوهایت فکر کن تا به انها برسی . ولی این حرفی خام، بیش نیست. باید اقدام کنید
باید این را سرلوحه کارمان قرار دهیم که ؛
کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع)
با خوشگذرانی با حرف زدن و آرزو کردن . با رویا پردازی میسر نیست. باید همت و تلاش کنید.
حرف من این بوده است که ما به این جهان، با این شرایط فعلی آمده ایم .
اگر بگوییم که جهان را فساد و بی عدالتی و گروه اول و دوم فرا گرفته و من که در گروه سوم هستم . و نمیتوانم به خواسته ام برسم. قطعا نمی توانم به خواسته ام برسم. چرا که امید به آینده در من مُرده و قطعا هیچ تلاشی نخواهم کرد. و در آخر می گویم . دیدید که درست فکر می کردم.
ولی اگر بگویم؛در این شرایط خیلی ها توانسته اند با گذراندن مشکلات و سختی ها به جایگاهی مقبول برسند و من هم دارای همان شرایط و یا بهتر هستم ، پس میتوانم. به شرطی که؛
مسیر آنها را بروم و از تجربه انها استفاده کنم.
اگر نمیدانم هدف گذاری چسیت .یاد بگیرم.
اگر غیر از کتب درسی ، کتابی نخوانده ام ، عادت به مطالعه کتب غیر درسی را در خودم تقویت کنم
اگر نیروی درونی من ضعیفتر از نیروی بیرونی ا م است .در جهت اصلاح ان باشم .
اگر باورهای ضیعفی دارم که مانع موفقیت من هستند ، انها را قوی کنم.
اگر عادات منفی دارم که بجای پیشرفت در زندگی باعث پسرفت من می شود آنها را ترک کنم و به جای ان عادات قوی جایگزین کنم.
اگر بجای وقت گذراندن با تلویزیون و دیدن رویاهای دیگران، در جهت تحقق رویای خودم باشم.
میتوانم. میتوانم از این جایگاهی که هستم به درجات بالاتر برسم. اگر 100 نشوم .قطعا 80 خواهم شد.
خواستن توانستن است ولی باید بپذیرید که اگر الان در این شرایط هستید. مسبب اصلی خود شمایید . اگر بپذیرید که شما نقش اصلی در سرنوشت خود دارید . پس خودتان را مجبور به تحمل سختی می کنید که شرایط را تغییر دهید.
شاید شما نتوانید جهان خود را ، کشور خود را ، شهر خود را ، محله خود را ، دوست خود را تغییر دهید ولی نمی توانید بگویید که نمی توانید خودتان را تغییر دهید. خیلی ها خودشان را تغییر دادند و توانستند پله پله، دوست و محله و شهر و کشور و جهانشان را تغییر دهند.
و اگر بگویید انها با من بخاطر جبر محیطی و ... فرق دارند. به شما می گویم
بر اساس نظر هنر فورد ، شما درست فکر می کنید.
خواستن توانستن است. ولی خواستنی که بذر امید و تلاش در ان باشد. نه خواستنی که از همان ابتدا با باورهای ضعیف خودم محکوم به نابودی باشد.
شاد و پیروز باشید.

بنده:

در ابتدا باید بگویم منظور بنده را از دسته بندی اشتباه متوجه شدید یا شاید بنده اشتباه گفتم.
آن دسته بندی به صورت کاملا کلی ایجاد شده بود و ناظر به بی عدالتی جهان بود. اگر سه فرد نسبتا ثروتمند روتچیلد، گیتس، رونالدو را در نظر بگیریم روتچیلد در گروه اول، گیتس در گروه دوم و رونالدو در گروه سوم جای میگیرد. پس میبینید که انسان می تواند موفق باشد اما باز هم در گروه سوم باشد.

"شكال از نظم جهاني نيست. هميشه امكانات در مادريد و پاريس و سن خوزه بيشتر از شهرهاي كوچك هر كشوري است. هر چقدر هم شهر سرابیاسِ بیرانوند پیشرفت کند، نمیتواند امکاناتی که در تهران است را داشته باشد. این به عدالت و بی عدالتی ربطی ندارد"

البته که همیشه امکانات در این شهرها بیشتر نبوده است اما مسئله فعلا این نیست. مسئله این است که در یک کشور که به صورت عادلانه اداره می شود. یک کودک در فلان روستای دور افتاده همانقدر احتمال دیده شدنش هست که یک کودک در شمال شهر تهران آیا در ایران این گونه است؟ باز هم می گویم شما دارید روی شاخ و برگ صحبت می کنید. اری ممکن است که یک نفر خودش را به آب و اتش بزند و در تهران موفق شود. اما هزاران نفر هم هستند که اتفاقا بیشتر از اون تلاش کرده اند ولی موفق نشده اند. اتفاقا بیرانوند یک استثناست که توانسته موفق باشد. در ایالات متحده، کشور فرصت ها می توانید هزاران ایرانی را بیابید که هم سواد و دانش کافی داشتند و هم می خواستند اما ساختار نابرابر به آنها اجازه ی رشد نداد و امروز به فلاکت افتاده اند. این صحبت کاملا مستند است. در استرالیا این تعداد بسیار بیشتر است. کسانی که به امید یک زندگی خوب به این کشور مهاجرت کردند و امروز در کمپ هایی خارج از شهرها مانند کولی ها زندگی می کنند. چرا عده ای در این کشورها موفق می شوند و عده ای دیگر نمی شوند؟ جواب مشخص است اینها شانس نیاوردند.

"من نمیدانم شما چه زمانی به این باور رسیده اید. احتمالا بعد از قبولی در دانشگاه و دیدن اختلاف طبقاتی در تهران . اینکه شاید اگر این اختلاف طبقاتی نبود شما با رتبه بهتر در جایگاهی بهتر بودید. اینکه چرا دیگران که از هر لحاظ از من پایین تر هستند و استعداد و توانایی من را ندارند، چرا فقط بخاطر داشتن پول و رابطه از من بالاتر باشند. و ...."

در مورد اینکه چه زمانی به این نتیجه رسیدم باید بگویم دید بازتری که نسبت به جهان پیدا کردم و نابرابری و ظلمی که در جهان وجود دارد من را به این نتیجه رساند مثال هایی که از دانشگاه زدم تنها به این خاطر بود که تجربیات شخصی را نیز دخیل کنم تا حرفم مستندتر باشد نه چیز دیگر.

"از شما می خواهند در مسابقه ای شرکت کنید . اگر مقام اول و دوم و سوم را بیاورید جایزه ای به شما تعلق می گیرید و اگر مقام چهارم به بعد را بیاورید باید جریمه بدهید و احتمالا کتک هم بخورید.
از طرفی شما میدانید که مقام اول و دوم و سوم بر اساس باور شما به شما نمی رسد. شما در همه جملاتتان این نظریه را القا می کنید و در جمله اخرتان هم فرمودید؛"

در این مورد منظور بنده را اشتباه متوجه شدید. بنده نمی گویم کسانی که در مسابقه ی دو شرکت می کنند نباید تلاش کنند. بنده می گویم چرا هرکس که علاقه مند باشد نمی تواند بدون دغدغه در مسابقه ی دو شرکت کند. فرض کنیم بنده یک پسر از روستاهای سیستان هستم بهترین دونده ی محیطی هستم که در آن زندگی می کنم. اما نمی توانم این استعدادم را به منصه ی ظهور برسانم چرا؟ چون مجبورم هرروز برای اینکه از گرسنگی نمیرم به صحرا رفته و گاو و گوسفندان را بچرانم. در اینجا مدیران موفقیت می گویند خودت را به دست تقدیر بسپار دنبال استعدادت برو و تلاش کن تا موفق شوی. این پسر گاو و گوسفند را رها کرده دل به دریا می زند ولی موفق نمی شود. شکست می خورد و از آنجایی که دیگر گاو و گوسفندی ندارد به دریوزگی و گدایی می افتد. در این حال اگر از همان مدرسان موفقیت بپرسی چه شد؟ می گویند تلاش کافی نکرد یا در بهترین حالت می گویند دیگران بیشتر تلاش کردند.
پس با این شرایط سوال شما از اساس اشتباه است. سوال این نیست که آیا در مسابقه ی دو شرکت می کنم یا نه؟ سوال این است که چرا نمی توانم به راحتی و بدون دغدغه و بدون ترس از عواقبی که پس از آن به وجود می آید در هر مسابقه ای شرکت کنم؟ سوال درست می تواند این باشد که چرا من نباید در مسابقه ای شرکت کنم که نفر چهار به بعد را کتک نزنند؟ یا اینکه چرا نتواند بدون هیچ دغدغه ای به دنبال استعدادهایم بروم؟
این مدرسان موفقیت زاییده ی جامعه ی به شدت نابرابر لیبرالیستی هستند که می خواهند القا کنند که این نابرابری طبیعی است. بله اگر طبیعت را به حال خود رها کنیم عده ای ارباب می شوند و عده ای نوکر، عده ای سلطان و عده ای رعیت، عده ای سرمایه دار و عده ای کارگر. اما ما حیوان نیستیم. ما قوه ی فاهمه داریم و می توانیم تشخیص دهیم که این نوع طبقه بندی ها از اساس مردود هستند. تنها در آن زمان که متوجه تفاوت جوامع بشری با جنگل ها شدیم می توان امیدوار بود که جامعه ای بدون طبقه ساخت که هرکس می تواند در آن فارغ از تمام مشکلات زندگی خود، استعدادهایش را در هر زمینه ای بروز دهد و به رشد و تعالی برسد.

"خداوند می فرماید از تو حرکت از من برکت. بیرانوند حرکت کرد . حاضر شد سختی را تحمل کند و برکت دیدن علی دایی نصیبش شد. مثل بیرانوند ها هزاران نفر هستند که فقط آرزو می کنند که ای کاش کسی جلوی ما سبز شود و استعداد ما را ببیند. و یا اینکه هر روز رویای موفقیت را می بینم تا یک روز در واقعیت اتفاق بیفتد. و ....

می توانم مانند بیرانوندها هزاران نفر دیگر را نام ببرم که نه تنها در تهران که در بساری شهرهای بهتر از تهران نیز نتوانستند موفق شوند. احتمالا شما باز هم می گویید نخواستند موفق شوند یا تلاش نکردند. اما اینها هیچکدام جواب قانع کننده ای نیست. هیچ کس زحمت رفتن به یک شهر یا کشور دیگر را به خود نمی دهد تا تلاش نکند. تنها تفاوت بیرانوند با کسانی که در این مسیر موفق نشده اند تنها یک چیز است و آن شانس و اقبال است. البته که در تهران شانس موفق شدن بیشتر از شهرستان هاست اما در میان افرادی که همگی برای موفق شدن به تهران می آیند نیز تنها شانس مشخص می کند که کدام یک در چه جایگاهی قرار بگیرند. اما حرف من این است. چرا نباید جامعه طوری باشد که نه تنها همگی یک مقدار در معرض دیده شدن قرار داشته باشند. بلکه اتفاقا آن که در شهرستان هاست شانس بیشتری داشته باشد؟

"ميتوانم . بيشتراز نُرم عادي طول مي كشد ولي مي توانم . اگر برای نمره 100 تلاش کنم. شاید 100 نشوم ولی 80 میشوم. ولی اگر همان ابتدا بگویم نمره 100 که برای گروه اول و دوم است . گروه اول خیلی بخواهند به من بدهند نمره 40 است. بدان که از 100 نمره 20 هم نصیب شما نمی شود. همانطور که نصیب اکثر افراد همین نمره 20 از 100 است. چرا که هیچ گاه برای 100 تلاش نمی کنند. چرا که باور ندارند که میشود در این همه ناملایمات، به 100 فکر کرد و به 100 یا 80 رسید."

باز هم همان صحبت های شیرین که برای صد تلاش کن تا نود را بدست بیاوری. زمانی آنقدر کتاب های موفقیت میخواندم که تمام اینها را از حفظ بودم. اما حقیقت چیز دیگری است اگر شما به اندازه ی صد تلاش کنید ممکن است به اندازه ی صد بدست بیاورید ممکن از به اندازه ی 50 و حتی ممکن است به اندازه ی 0. بله حتی ممکن است چیزی بدست نیاوری و از آن بدتر چیزی از دست بدهید. چیزهای زیادی. و بنده دارم میبینم کسانی که چیزهای خیلی زیادی را در این مسیر از دست داده اند. کسی بود که به امید پیشرفت پولهایش را در بورس سرمایه گذاری کرد. به امید سرمایه ی بیشتر اما نتوانست موفق شود و سرمایه اش را از دست داد. نمی توان گفت تلاش نکرده است اتفاقا تلاش زیادی هم کرده بود. البته می دانم الان می گویید تلاشش در جهت درست نبوده یا تلاش کافی نکرده یا متوقف شده یا استعداد نداشته و.... اما اینها تنها توجیه است.
همچنان مثال کسانی که از کشور و وطن و خانه و کاشانه ی خود گذشتند و به کشوری دیگر مهاجرت کردند در اینجا نیز صادق است و قطعا نمی توانید بگویید آنها کم تعداد هستند.

"چرا شما در دانشگاه دولتي قبول شديد و دوستان شما نشدند؟
شاید شما از همان ابتدا بچه ای درس خوانی بودید. یا طريقه خواندن شما زمان کنکور با بقیه فرق داشت . و .... اگر شما را در آن سه گروه قرار دهيم شما جز كدام دسته ايد؟(لطفا جواب اين سئوال را بدهيد ). قطعا خیلی از گروه اول هستند که در کنکور دولتی قبول نمی شوند."

اگر بخواهم صادقانه بگویم باید اعتراف کنم که من فقط شانس داشتم. بله شانس. در دبیرستان ما کسانی بودند که از من کوشاتر و با استعدادتر نیز بودند اما آنها شانس من را نداشتند. من به صورت کاملا اتفاقی سال اول دبیرستان را در جایی ثبت نام کردم که برنامه ی مشخصی را تا زمان کنکور با هزینه ی شخصی یک خیر انجام داد. تنها همان یک سال این برنامه اجرا شد و بنده توانستم با استفاده از همین برنامه تا زمان کنکور به راحتی آماده شوم. شاید اگر چنین اتفاقی رخ نمی داد شاید اگر در سال اول دبیرستان آنقدر دیر ثبتنام نمی کردم که مجبور شوم به این دبیرستان برم شاید اگر آن یک سال آن برنامه اجرا نمیشد من نیز اینجا نبودم که با شما صحبت کنم. شاید در یک فروشگاه لوازم خانگی مشغول معرفی آخرین مدل ماشین لباسشویی به زوجی بودم که داشتند برای ازدواجشان برنامه ریزی می کردند و انواع و اقسام دروغ ها را در مورد کارکرد و ضمانت نامه و... آن ماشین لباسشویی به آنها می گفتم. نه می دانستم نابرابری اجتماعی چیست نه موفقیت چیست نه در استرالیا و آمریکا و کانادا چه خبر است و نه اساسا برایم مهم بود.
اما در مورد مثال نقض بودن توضیح دادم که منظورم چیزی فراتر از این است. در مدلی که بنده ارائه کردم حتی قهرمان های جهان نیز در قسمت سوم قرار می گیرند من که جای خود دارم.
ل
لدر مورد مثال هایی که جواب دادی (آمازون و رونالدو و MIT) باز هم باید گفت که اینها چند درصد اند؟ زندگینامه ی رونالدو را مطالعه کنید. زمانی که باشگاه لیسبون میخواست یک مهاجم را از تیم های پایه به خدمت بگیرد دو مهاجم بسیار مطرح در آن تیم پایه وجود داشتند قرار بر این بود که هرکس بیشترین گل را به ثمر رساند به تیم لیسبون ملحق شود. آن دو مهاجم هر دو به یک اندازه گل زده بودند که در نهایت در دقایق پایانی یکی از مهاجمان به دیگری پاس گل می دهد و همان گل مهاجم گل زننده را به تیم لیسبون می رساند. کسی که گل می زند رونالدو است. بهترین و بزرگترین بازیکن تاریخ. اما کسی که پاس گل می دهد را هیچکس نمی شناسد. جلوتر برویم همان رونالدو در زمانی که در لیسبون بازی می کرد به شدت مورد علاقه ی آرسن ونگر بود. اما ناگهان یک بازی دوستانه بین منچستر و لیسبون، رونالدو را به منچستر می فرستد. اگر رونالدو به آرسنال می رفت چه می شد؟ ایا می توانست باز هم همان رونالدو باشد؟ با این پیش زمینه که می دانیم ارسن ونگر برخلاف فرگوسن آنچنان به بازیکنان جوان (خصوصا اگر غیر فرانسوی بودند) بها نمی داد و مثال های بسیاری در مورد تئو والکات، اکسلاید چمبرلین، ارون رمزی، فابرگاس و... وجود دارد. یا در مورد آقای بزوس. اگر ایشان اقدام به تاسیس آمازون در سال 98 یا 97 یا قبل تر از آن می کرد چه می شد؟ احتمالا مانند بسیاری از مهندسان نرم افزار آن دوران امروز در مایکروسافت یا دل یا اچ پی مشغول برنامه نویسی بود و همواره از این می ترسید که نکند نتواند وام هایی را که در زمان بحران حباب دات کام گرفته است بازپرداخت کند و دوباره به زندان بیفتد. اقای بزوس تلاش کرد و افرین بر او اما شانس هم داشت و به نظرم فاکتور شانس در مورد ایشان حتی از بیل گیتس و جابز هم بیشتر بود.

"شاید بفرمایید این یک نمونه از هزاران نمونه است. ولی من می گویم این یک توجیه است . توجیه اینکه اگر بجایی نرسیدم . اشکال از من نیست. من چرا باید عزت نفسم خدشه دار شود. اشکال از جبر بیرونی است! این جمله، فقط جمله شما نیست میلیون ها نفر این را می گویند."

اینکه بگوییم میلیون ها انسان ناموفق به دنبال توجیه کم کاری های خود هستند یا هیچ کاری نکرده اند در زندگیشان به نظرم در بهترین حالت غیر موجه و در بدترین حالت غیر منطقی است. هیچکس به دنبال نابودی زندگی خود نیست. همه ی مردم تلاش می کنند چرا که زندگیشان وابسته به تلاششان است تنها تفاوت این است که عده ای خوش شانس و عده ای بد شانس اند. بگذارید یک آیه از قرآن را ضمیمه کنم :خدا به هر کسی که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد (آیه ۲۷ آل عمران)
البته که معنای این آیه این نیست که اگر تلاش نکنید از آسمان برایتان می بارد. بلکه معنای آن این است که در نهایت شانس و یا خواست خداست که به چه کسی روزی بدهد و به چه کسی ندهد. از آن طرف این آیه نافی این صحبت نیست که دنیا جایی نابرابر باشد. بلکه به این معناست که در دنیایی برابر نیز نباید گاهی درصدی از شانس و اقبال و یا خواست خداوند دخیل است همانطور که در بین تمام افرادی که در تهران هستند این چنین است. اینها از یک شانس برای دیده شدن برخوردار هستند اما در نهایت شانس یا خواست خداوند به یکی از آنها رو می کند و نفر اول می شود. اما آیا باید کناری بنشینیم تا استعدادها در مناطق دور افتاده هرز بروند؟ ابدا.

چیزی که بنده می گویم این است که من هنگامی که به درجات عالیه رسیدم به سهم خودم تلاش کنم تا جامعه به جلو پیشرفت کند. نه اینکه به مردم یاد بدهم با بالا رفتن از روی دوش یکدیگر به مقاصد خود برسند. تلاش کنم تا همانگونه که من از یک خانواده ی متوسط توانستم به مدارجی برسم سازوکاری ایجاد بشود که همه فارغ از درجه ی اجتماعی و... بتوانند به درجات بالاتر برسند.یک لحظه تصور کنید که در زامبیا متولد می شدید. آیا بازهم میگفتید که هرکس مسئول زندگی خودش است؟ فرض کند شما در یمن زندگی می کردید و ناگهان پهپادهای سعودی خدایی ناکرده خانواده تان را به شهادت می رساندند. آیا باز هم معتقد بودید که هرکس مسئول سرنوشت خودش است؟ خیر هرکس مسئول سرنوشت اجتماع خودش است. چرا که جامعه هنگامی که به جلو حرکت کند فرد نیز رشد می کند. ما در افریقا فقیر داریم در آمریکا نیز داریم. وضع کدام یک بهتر است؟ چرا؟ در آمریکا اجتماع ثروتمند است پس فقیر آن نیز در وضع بهتری به سر می برد. اما در افریقا حتی طبقه ی متوسط و مرفه آن نیز آنچنان در وضع خوبی به سر نمی برند چرا؟ چون جامعه فقیر است.
من نمی توانم این جامعه را تغییر بدهم؟ چرا نتوانم؟ کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته. همه ی ما مسئولیم که جامعه را جایی بهتر کنیم. اما این بهتر شدن با فردگرایی افراطی میسر نمی شود. باید جامعه برای جامعه و فرد برای جامعه تلاش کند. تنها در این صورت است که می توان به زمانی امیدوار بود که واقعا خواستن توانستن باشد. زمانی که مردم در جبر محیطی گرفتار نباشند و دغدغه ی نان آنها را از استعدادهایشان دور نکند.
در پایان امیدوارم دیدتان نسبت به جهان تغییر کند . موفق باشید

جناب آقای اسفندیار:

سلام دوست عزیز
هرکس بخواهد کاری را انجام دهد، راهش را پیدا می کند و هر کس نخواهد کاری را انجام دهد بهانه اش را .
شاید باورهایی که امروز دارم در سالهای گذشته نداشته ام . بر این اساس باورهای خودم را وحی منزل نمی دانم و مشتاقم که اگر خلافی بر ان یافتم در جهت بهبود و اصلاح ان اقدام کنم . با این دید گفتگو با شما را شروع کردم .
خیلی دوست داشتم صحبت هایی که می کنید بر اساس اصولی باشد ولی بنظر من ، نیست. بنظرم شما از همه چیز می گویید ولی هیچ نمی گویید.
ببخشید که با این صراحت نوشتم. منتظر بودم جواب هایی خوب از شما دریافت کنم ولی چیز چندانی نصیبم نشد. این جوابهای خوب نه اینکه تصدیق حرف من باشد. نه اتفاقا. حرفهای محکمی که استدلالهای من را زیر سئوال ببرد ولی چیزی ندیدم.
همانطور که گفتم شما در تمامی کلماتتان یک موضوع را بیان می کنید . و احیانا اشتباه متوجه شدن من و یا به احتمال ضعیف، اشتباه گفتن شما موضوع را عوض نمی کند
در مورد اول؛سه گروه مشخصا شما گروه سوم را از ابتدا بازنده معرفی می کنید . اگر فرض کنیم شاید منظور دیگر داشتید . در نوشته های بعدیتان بر این امر تاکید می کنید. پس اشتباهی صورت نگرفته است.
در مورد بیل گیتس هم اشتباه می کنید . چرا فکر می کنید دیگران گیتس را موفق کردند؟
در مورد دوم؛ من هیچگاه قصد مقایسه دو بچه در دو استان مختلف را ندارم . قطعا امکاناتی که در تهران است قابل مقایسه با شهرستان نیست. و نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگری در حال حاضر این برابری وجود ندارد.
بارها گفتم با دانستن این نابرابری چه باید کرد؟ زانوی غم بغل بگیرم یا مانند شما تلاش کنم که رشد و ترقی یابم.
من دو بچه سیستانی را در سیستان با هم مقایسه می کنم . دو بچه با شرایط یکسان . اگر یکی باور به رشد و خودشکوفایی داشته باشد . اگر چوپان بیابان باشد. از کسی که در کلاس درسی در سیستان نشسته است احتمال موفقیتش بیشتر است. نمی گویم ثروت مند میشود. می گویم در آینده شرایط بهتری دارد.
من شما را با همکلاسی هایتان در شهر خودتان مقایسه می کنم.
شما توانستید و انها نتوانستند . ایا فقط برای شانسی بود که شما آوردید . احیانا سواد و معلومات شما هیچ نقشی نداشته است؟
من خودم را زمانی که برنامه ریزی میکنم و زمانی که از همه چیز نا امید هستم مقایسه می کنم که به دو نتیجه کاملا متفاوت می رسم. و احتمال قوی به دو زندگی متفاوت.
خواننده این گفتگو از شما به این نتیجه می رسد که شانس، اولین شرط پیروزی است . آیا نظر شما غیر از این است؟
شما رونالدو را از زمانی می بینید که با گلهای برابر در مقابل رقیب ایستاده است.
ولی من زمانی می بینیم که پا به توپ شد و شروع به بازی کرد. و ادامه داد . خلاف خیلی ها که شروع می کنند و وا می دهند .
شما می گویید اگر یک گل بیشتر نمی زد . قطع به یقین شناخته نمی شد. ولی من می گویم شناخته میشد. شاید چند سال دورتر.
شما می فرمایید جف بزوس اگر زودتر شروع می کرد در حباب دات کام می افتاد و ....
من می گویم اگر 7 میلیارد انسان چند ثانیه زودتر متولد نمی شدند . شاید وجود خارجی نداشتند.
و یا اگر استیو جابز توسط مادرش سقط میشد.الان ما، در جهانی دیگر زندگی می کردیم و اگر پاستور .....
اگر اگر اگر . اگر به این اگر ها توجه کنید هیچ گاه اقدامی انجام نخواهید داد.
داستانی را به حضرت امام مربوط می دانند که می گویند شخصی گفت ملا شدن چه آسان ، انسان شدن چه مشکل . امام خمینی فرمود . ملا شدن چه مشکل ، انسان شدن محال است.
بپذیریم چنین است. من قصد نابودی خودم را ندارم ولی معتاد می شوم. ولی دانشگاه قبول نمی شوم . ولی زندگی خود را تباه می کنم. ولی .....
همین الان که با شما گفتگو می کنم . میتوانم یک مهارت را در فضای مجازی دنبال کنم و بعد از مدتی در ان متبحر شوم. ولی چنین نمی کنم. و نمی کنند چرا؟ چون در زندگی برنامه ریزی ندارم. هدف ندارم و ...
ولی من شخصی(کارگر ساختمانی) را می شناسم که طریقه روشن کردن کامپیوتر را به ایشان یاد دادم و بعد از چهار ماه برنامه یولیت 8 را از ایشان یاد گرفتم. چرا ایشان با این انگیزه بالا کامپیوتر را فرا گرفت و بجایی رسید که به من که 15 سال قبل تر از او کامپیوتر داشتم . چیزی یاد دهد.

من سعی کردم براساس صحبت های شما گفتگو را ادامه دهم. در جاهای مختلف می فرمایید؛" نه اینکه به مردم یاد بدهم با بالا رفتن از روی دوش یکدیگر به مقاصد خود برسند.". اگر از مدرسان موفقیت شنیده اید. من هم خیلی از سخنان را از همفکران شما شنیده ام . لطفا بهتر است در مورد مواردی که مطرح می کنم صحبت کنیم. چرا که اصلا بر این باور نیستم که از روی دوش یکدیگر به مقاصد خود برسند.
ولی حرف من این است؛ وقتی من نتوانم خودم را اصلاح کنم . چگونه می توانم انتظار داشته باشم که جامعه ام را اصلاح کنم. من زمانی تغییر می کنم که بپذیرم نیاز به تغییر دارم.
ولی بر اساس باور شما نیازی احساس نمی شود . چرا که من محکوم به شکست هستم . مگر اینکه شانسی سربرآورد و من در مسیر این شانس قرار گیرم. و این شناس به تلاش من مربوط نمی شود.
شما حرفهای متفاوت می زنید که خیلی ها نشنیده اند. مثلا کسی که باور به تلاش ندارد. و یا اینکه چند باری تلاش کرده و موفق نشده . درست یا غلط . با صحبت های شما به خود حق می دهد که دیگر تلاش فایده ای ندارد. نظر شما غیر از این است؟ یا اینکه دوباره و چند باره من اشتباه برداشت کرده ام.
میفرمایید؛ "همانگونه که من از یک خانواده ی متوسط توانستم به مدارجی برسم سازوکاری ایجاد بشود که همه فارغ از درجه ی اجتماعی و... بتوانند به درجات بالاتر برسند. "
این حرف خیلی خوب است. ولی من می گویم . اگر سازو کاری ایجاد نشود و همانطور که تا کنون ایجاد نشده چه کنم؟ اگر باور داشته باشم که بیشتر نتایج من روی شانس است . تلاش نمی کنم.
کل اختلاف من با شما در این است که شما می فرمایید بیش از نیمی از عملکرد ما روی شانس است و من می گویم این باور ، انسان را ضعیف می کند . باعث میشود که انسان دست به تلاش چند باره نزند.
من با شخص شما کار دارم . با هزاران دانشجویی که در تهران و شهرستان کسب مدرک می کنند و چهار و هفت و ده سال از عمر خود را می گذرانند . ولی در این مدت برای کسب مهارتی اقدام نمی کنند. و در اخر اشکال را از نظام طبقاتی می دانند و اینکه چرا دولت شرایط کار و کسب را برایمان فراهم نکرد.
مثال روستا و سیستان و بلوچستان را نزنید . با شما کار دارم که اگر آرزوی MIT را دارید میتوانید به ان برسید. همانگونه که خیلی ها رسیده اند. ولی شما بیشتر از اینکه به MIT علاقه داشته باشید علاقه وافری به مطالعه و کتابخوانی دارید.
شاید اگر کسی که می خواهد از ایران به ان دانشگاه راه پیدا کند. نباید این همه کتابهای متفرقه بخواند. شاید باید کتابهای تخصصی خودش را بخواند. و در آن استاد شود . شاید اگر چنین کنید دیگر نگویید " انواع و اقسام دروغ ها را در مورد کارکرد و ضمانت نامه و... آن ماشین لباسشویی به ان دو زوج جوان می گفتم!" در کجای دانشگاه به شما گفته اند که فروشنده دروغ گوست. این باور شماست یا اموخته هایتان!
می گویند . اگر قانونی را قبول نداری . آن را بپذیر . و رشد کن تا بجایی برسی که بتوانی ان قانون را تغییر دهی.
اینکه از قانون اشتباه خورده بگیرید و ارزو کنید که جامعه اگر در این شرایط باشد. استعدادها بهر رشد می کند. راه بجایی نمی بریم.
اینکه شما سرنوشت انسان را به شانس ربط می دهید. اول و اخر در حق مخاطبانتان خیانت کرده اید.
هستند کسانی که منتظر چنین استدلال هایی هستند. انان به این موضوع واقف نیستند که اقای سبحانی اگر این حرف را می زند. توانسته کارشناسی اش را از دانشگاه معتبر فرودسی بگیرد. تلاش کند و به ارشد در پایتخت راه بیابد. و کتاب های فراوان بخواند تا دیدش نسبت به خود و جهان باز شود. و تلاش صدچندان بکند که در زندگی موفق شود.
خواننده، استدلالهای شما در مورد رونالدو را میخواند. در مورد بیرانوند را می بیند و نظرش به باور تبدیل میشود که من نباید تلاشی بکنم.چراکه بیشتر زندگی بر روی شناس است!
نمیدانم چرا نمی توانم با صحبت های شما ارتباط برقرار کنم.
می فرمایید، نمی گویید که تلاش نکنیم. و چنین قصدی ندارید. ولی تمام صحبت های شما از این ناشی می شود که سرنوشت انسان روی شانس و اقبال و رابطه است.
با این توضیحات شما چگونه انگیزه برای تلاش کردن را به دیگران میتوانید القا کنید.
جواب سئوالم در مورد مسابقه را با زیر سئوال بردن سئوال بی جواب گذاشتید. ولی شما باور دارید که خانواده های خاندان روتـچـیـلـد در جهان همیشه بوده اند و گروه دوم را همینان هدایت می کنند! و گروه سوم محکوم به شکست هستند. اگر این باور هست . اگر این باور که گروه سوم تنها از روی شانس مانند رونالدو و خود شما به برتری رسیده اید. چگونه می توانید دیگران را به تلاش کردن ترغیب کنید
همانطور که قبلا گفتم . امید درنوشته های شما سلاخی شده . شما اراده انسان را در نوشته هایتان دست کم و یا بعبارتی هیچ میدانید. و این یعنی عدم تلاش و کوشش و رسیدن به خواسته های خود

بنده:

با سلام
دلیل اینکه متوجه استدلال های بنده نمی شوید به این خاطر است که در دنیای حاضر گرفتار آمده اید و نمی توانید یا شاید هم نمیخواهید دنیایی دیگر را تصور کنید. تمام صحبت های بنده را به دنیا و وضعی ارجاع می دهید که مشخصا بنده قصد تغییر آن را دارم. یا حداقل سعی میکنم به افراد القا کنم که چنین دنیایی حتی نزدیک به ایده ال نیست. بنده سوسیالیست یا آنارشیست نیستم اما مهم ترین مشکلی که هنگام فهماندن دنیای آنارشیسم و سوسیالیسم به دیگران دارم این است که آنها آن دنیا را مدام با دنیایی که امروز در آن هستیم مقایسه می کنند در حالیکه آنها دو دنیای کاملا متفاوت اند. اگر شما نیز در متوجه شدن منظور بنده مشکل دارید هم اشکال در نحوه ی صحبت بنده است که البته کامنت کوتاه است و نمی توان شرح و بسط داد و هم اشکال از کلیشه های ذهنی است و این که ما از دو دنیای متفاوت حرف می زنیم. شما از دنیایی سرتاسر ظلم و تبعیض که باید بخورید تا خورده نشوید. بنده از دنیایی که اگر بخواهیم با یک نفر مسابقه ی دو بدهیم هر دو نفر روی یک خط بایستیم و بعد با توجه به توانایی ها و تلاش واقعی خود پیروز شویم نه بر اساس پیشینه ی خانوادگی، فرهنگ، ملیت و ...

"من دو بچه سیستانی را در سیستان با هم مقایسه می کنم . دو بچه با شرایط یکسان . اگر یکی باور به رشد و خودشکوفایی داشته باشد . اگر چوپان بیابان باشد. از کسی که در کلاس درسی در سیستان نشسته است احتمال موفقیتش بیشتر است. نمی گویم ثروت مند میشود. می گویم در آینده شرایط بهتری دارد."

این همان مثالی است که بنده در مورد دو بچه ی تهرانی زدم. هر دو در یک شرایط هستند. هر دو از یک خانواده و آن کسی که بیشتر تلاش می کند می تواند موفق شود. اما حرف بنده همین است. این که هیچگاه این شرایط برابر نیست. یعنی همیشه باید بین بدترین و بهترین مورد مقایسه کنیم. و همیشه طرف بدترین مورد را بگیریم؟
در ایالات متحده یک نظرسنجی از 146 دانشجو از دانشگاه های مطرح آمریکا شده بود تا ببینند از چه سابقه و پیشینه ی خانوادگی می آیند. کمتر از 3 درصد دانشجویان از یک چهارم پایین اجتماع از لحاظ اقتصادی بودند در حالیکه بیش از 70 درصد دانشجویان از یک چهارم بالایی جامعه از لحاظ اقتصادی بودند. اوضاع زمانی بدتر می شود که میبینیم فقط حدود 20 تا 30 درصد از یک دوم میانی جامعه هستند. یعنی حتی اگر متوسط هم باشید شانس موفقیتتان پایین است. البته مطمئنا می گویید افرادی بودند که تلاش کردند روز و شب درس خواندند و... تا توانستند به جایی برسند. حرف درست است اما منطق مانند این است که بگوییم در مسابقه ی دو چندین نفر از صد متر جلوتر شروع کنند و بگویند شما تلاش کن تا به آنها برسی.
بگذارید یک ازمایش انجام دهیم. تصور کنید شما قانون گذارید و میخواهید برای سیستم اموزشی کشور یک برنامه بچینید. و تصور کنید موادی به شما تزریق کرده اند که شما دچار فراموشی شده اید. یعنی نمی دانید از چه محیطی امده اید، خانواده تان کیست؟ کارتان چیست؟ وضعیت مالی و حتی سلامتی شما چطور است؟ سیستانی هستید یا تهرانی؟ روستا نشین یا شهر نشین؟ و بعد از وضع قانون با تزریق یک ماده ی دیگر تمام چیزها به خاطرتان می آید و به سراغ زندگی خود می روید. در این حالت چه قانونی را وضع می کنید؟ آیا می گویید هرکس باید تلاش کند و ما هیچ دخالتی در نظم دنیا انجام ندهیم؟ یا می گویید باید هرکس به اندازه ی کافی از امکانات برخوردار باشد؟

"شما می گویید اگر یک گل بیشتر نمی زد . قطع به یقین شناخته نمی شد. ولی من می گویم شناخته میشد. شاید چند سال دورتر."
حتی اگر شناخته هم می شد دیگر رونالدو آن رونالدو نبود. تفاوت هست بین زمانی که شما در 18 سالگی زیر نظر فرگوسن کار می کنید یا در 22 سالگی زیر نظر یک مربی درجه چندم. من نمی گویم تلاش رونالدو بی تاثیر بوده است. رونالدو یکی از تلاشگر ترین و حرفه ای ترین بازیکنان تاریخ است و اگر اغراق نباشد بالاتر از همه است. اما نباید فاکتور شانس را نادیده گرفت. بنده از زدن این مثال میخواستم بگویم که چقدر شانس در زندگی تاثیر گذار است و نمی توان آن را نادیده گرفت. و اینکه باید تا می توانیم این فاکتور را حذف کنیم تا افراد با شانس برابرتری با یکدیگر رقابت کنند. همانطور که در بالا گفتم. همه را روی یک خط یا حداقل نزدیک هم قرار دهیم تا استعدادها و تلاششان را اینجا بکار ببرند. نه در مبارزه با فقر یا مبارزه با اعتیاد یا مبارزه با فرهنگ غلط یا مبارزه با بی سوادی.

"اگر اگر اگر . اگر به این اگر ها توجه کنید هیچ گاه اقدامی انجام نخواهید داد."

من جور دیگری به قضیه نگاه می کنم. نگاه کردن به اگر ها اتفاقا بنده را مصمم تر می کند تا جایی که توان دارم این اگرها را از میان بردارم. نه تنها برای خودم بلکه برای کسانی که می شناسم و کسانی که برایم اهمیت دارند.

"ولی من شخصی(کارگر ساختمانی) را می شناسم که طریقه روشن کردن کامپیوتر را به ایشان یاد دادم و بعد از چهار ماه برنامه یولیت 8 را از ایشان یاد گرفتم. چرا ایشان با این انگیزه بالا کامپیوتر را فرا گرفت و بجایی رسید که به من که 15 سال قبل تر از او کامپیوتر داشتم . چیزی یاد دهد."

چند کارگر ساختمانی را می شناسید که خستگی کار، موقعیت اجتماعی، فرهنگ و ... اساسا اجازه ی چنین کاری را به آنها می دهد؟ بنده زمانی کارگری نیز می کردم (البته برای خانه ی پدری) و حتی با کمک پدرم چاه هم کنده ام و باغ هم بیل زده ام. هنگامی که شما از خستگی ناشی از چنین کارهایی به خانه می روید حتی توان غذا خوردن را ندارید چه برسد به کار دیگر تنها چیزی که بنده را سرپا نگه می داشت این فکر بود که اینکار همیشگی نیست ولی همواره به آنهایی فکر می کردم که هرروز مجبور به انجام چنین کارهایی هستند. دوست شما موفق شد؟ خوش بحالش. اما خیلی افراد هستند که نمی توانند. نمی توانند از پس نان دادن زن و بچه ی خود بر بیایند چه رسد به اینکه بتوانند بخواهند کامپیوتر یاد بگیرند. نمی توانند بر خستگی طاقت فرسای ناشی از کار سخت بر بیایند و هرروز عصر مانند جنازه گوشه ای می افتند. کم کم توانایی فکر کردن از آنها گرفته می شود. از این روست که اکثر کارگران ساختمانی (اگر نگوییم تمام آنها) معتاد به تریاک هستند و در خارج از کشور دائم الخمر. تا بتوانند سرپا بیستند. تا بتوانند ادامه دهند. تا بتوانند برای لحظه ای از فکر کردن به زندگیی که در آن گرفتار آمده اند خلاص شوند. حال شما برو به این افراد بگو بیایید کامپیوتر یاد بگیرید. مطمئن نیستم که بدانم چه چیزهایی به شما می گویند اما مطمئنم چیزهای خوشایند نیست. باز هم می گویم چند درصد احتمال دارد یک کارگر ساختمان هم نه، یک کارمند بیاید و در این دنیا به دنبال استعداد های خود برود؟ آمار بگیرید.

"اگر از مدرسان موفقیت شنیده اید. من هم خیلی از سخنان را از همفکران شما شنیده ام ."

نمیدانم منظورتان از همفکرهای بنده چیست؟ ولی اینکه از مدرسان موفقیت نقل قول کردم را شاید مستقیما نگویند اما لب کلامشان همین است. چرا که اساس دنیای امروز همین است. دیگران را به زمین بزن تا خود به بالا بروی. سیلیکون ولی که با فرهنگ ترین محیط تجارت جهانی است همین فرمول را پیاده می کند. کشور شبه لیبرالیستی لمپن زده ی ما که جای خود دارد.

"شما حرفهای متفاوت می زنید که خیلی ها نشنیده اند. مثلا کسی که باور به تلاش ندارد. و یا اینکه چند باری تلاش کرده و موفق نشده . درست یا غلط . با صحبت های شما به خود حق می دهد که دیگر تلاش فایده ای ندارد. نظر شما غیر از این است؟ یا اینکه دوباره و چند باره من اشتباه برداشت کرده ام."

خیر بنده می گویم تلاش افراد باید در راستای استعداد آنها باشد نه اینکه انرزی افراد صرف مبارزه با فرهنگ و محیطی باشد که در آن به دنیا آمده اند.

"من با شخص شما کار دارم . با هزاران دانشجویی که در تهران و شهرستان کسب مدرک می کنند و چهار و هفت و ده سال از عمر خود را می گذرانند . ولی در این مدت برای کسب مهارتی اقدام نمی کنند. و در اخر اشکال را از نظام طبقاتی می دانند و اینکه چرا دولت شرایط کار و کسب را برایمان فراهم نکرد."

اگر منظورتان بنده هستم. من هم برنامه نویسی اندروید کرده ام (برنامه هایم در کافه بازار موجود است) هم دیجیتال مارکتینگ هم فروش و بازاریابی هم کارآموزی در پتروشیمی در کارنامه دارم هم مهارت کار آزمایشگاهی و یک اعتبارنامه در این زمینه دارم، به چند نرم افزار تخصصی در رشته ی خودم نیز تسلط دارم. اما هنگامی که با یک شرکت معتبر برای استخدام مکاتبه کردم اولین جمله ای که گفتند این بود که چه کسی شما را معرفی کرده است؟ نمی گویم همه جا پارتی بازی است. خدا را شکر بی کار نمانده ام با وجود اینکه زیاد شغل تغییر می دهم. بحث بنده سر خودم نیست. سر افرادی است که میبینم استعداد بالایی دارند اما نمی توانند در این سیستم رشد کنند. بحث من سر کودکانی است که در روستاها به دنیا می ایند و مجبورند در سیستمی نابرابر بجنگند و احتمالا موفق هم نخواهند شد. چراکه امار این را می گوید. بنده همین الان اگر بخواهم می توانم تمام اینها گذاشته و بروم. نه تنها خودم بلکه افراد زیاد دیگری را می شناسم که به راحتی می توانند بروند. بروند جایی که هیچ دغدغه ای نداشته باشند. اما تنها دلیلی که مانده اند این است که بتوانند قدری این نابرابری را کاهش دهند و امید را در دل آن کودک سیستانی زنده نگه دارند.

"" انواع و اقسام دروغ ها را در مورد کارکرد و ضمانت نامه و... آن ماشین لباسشویی به ان دو زوج جوان می گفتم!" در کجای دانشگاه به شما گفته اند که فروشنده دروغ گوست. این باور شماست یا اموخته هایتان!"

بنده زمانی فروشنده بودم. البته که تمام فروشنده ها (خصوصا آنهایی که فروشگاه متعلق به خودشان نبود) دروغگو نیستند. اما بنده به تعدد دیده ام که فروشندگان برای فروش اجناس خود چه دروغ هایی می گویند و خودم نیز زمانی جزوی از آنها بودم. قصد توهین به این قشر را نداشتم اما مشاهداتی بود که طی ده سالی که متناوبا در جاهای مختلف مشغول این کار بودم دیده ام.

در پایان باید بگویم همانطور که گفته ام به دنبال ناامید کردن مردم نیستم و هرگز نمی گویم تلاش نکنید. بلکه دو نکته را بولد می کنم اول و مهم تر از همه اینکه فریب نخورید که می توانید با تلاش کردن به هرچه می خواهید برسید. بلکه باهوش باشید. اگر می خواهید موفق باشید (در این دنیای سرتاسر تبعیض) باهوش باشید و نگذارید کسی از شما سو استفاده کند. تلاش کنید اما برای داشتن حقی مساوی با افراد دیگر.
دوم اینکه تلاش کنید اما نه برای رسیدن به هدف. بلکه برای کاری که به آن علاقه دارید و هرگز منتظر موفق شدن نباشید اگر به کارتان علاقه داشته باشید این خودش موفقیت است اما هرگز امیدوار نباشید مطرح شوید. اگر هم مطرح یا موفق نشدید غصه نخورید چراکه افراد کمی آن هم نه بر اساس لیاقت که بر اساس شانس و اقبال به موفقیت می رسند. البته همانطور که گفتم این بدان معنا نیست که انها تلاش نکردند. بیل گیتس، جابز، رونالدو، بزوس و... همگی تلاش کردند اما موفقیت آنها بیشتر از لیاقتشان بر پایه ی شانسشان بوده است. مگر زمانی فرا برسد که این شانس ها کم رنگ شود و افراد بر پایه ی لیاقت واقعی خود به درجات عالی برسند.
این پادکست را حتما بشنوید.: https://bpluspodcast.com/archives/outliers-the-story-of-success/

آقای اسفندیار:


سلام دوست عزيز
اول از شما تشكر مي كنم بايت معرفي كتاب "استثنائی‌ها؛ داستان موفقیت" ديروز كتاب صوتي اش را خريداري كردم و چند فایلش را گوش کردم. و البته با سايت طاقچه هم اشنا شديم و از چند كتاب ديگر بهره بردم.
بنظر ميرسد كه صحبت هايمان در حال نزديك شدن به هم است.
ميخواستم صحبت را ادامه ندهم و خلاصه كنم به دو سه خط، ولي ديدم بهتر است بنويسم شايد ديدگاه هامون به هم نزديك تر شود. و شاید هم ….
مطمئنا نظر شما بر سوسياليسم و آنارشيسم نيست .چرا كه اگر اين "ايسم ها"خوب بودند بايد ادامه حياط انها در اين عصر را شاهد مي بوديم.
شما مي فرماييد من از دنياي سراسر ظلم و نابرابري حرف ميزنم! و در عجبم از كجاي نوشته هاي من چنين برداشتي كرده ايد.
اتفاقا مي گويم اگر شما ميفرماييد؛ چنين دنيايي هست. بايد بپذيريم كه هست و بجاي اينكه فقط به دنياي ارماني فكر كنيم و بگوييم بايد اينگونه مي بود. با رشد خود و قوت بخشيدن به شخصيت و رفتارخود، كاري كنيم كه به ان دنيا برسيم. (البته اين چند كلمه آخر را اولين بار است كه مي گويم ولي نتيجه دهها سطري است كه قبلا نوشتم). و اگر همه به چنين تفكري برسند. ديگر " خود" نيست . جامعه داراي چنين خصوصيتي ميشود.
و اين "بخورد تا خورده نشويد!" و يا "براي موفقيت بايد بر دوش ديگري سوار شد!" را چندين بار از زبان من گفته ايد كه شخصا با اين جملات مشكل دارم و در جايي عنوان نكرده ام، حتي ازنزديكي اين اصطلاحت هم عبور نكرده ام.
قطعا همه درمسابقه دووميداني روي يك خط مي ايستند ولي همه اول نمي شوند چرا كه رتبه اول لياقت كسي است كه توانايي بيشتري دارد و همه حرف من اين است كه بايد شخص توانايي خود را افزون كند و اختلاف ما روي اين است كه اين افزودن توانايي از باور شخص ناشي ميشود . من مي گويم بايد شخص بپذيرد كه مسئول كارهاي خود است ولي شما مي گوييد در جامعه اي كه نابرابري وجود دارد نميتوان اينگونه فكر كرد.
قطعا صحبت من صفر و يك نيست . كه همه افراد فقط با تلاش كردن هستند كه موفق ميشوند و در هر شرايط و هر حالتي و هر كشوري و ... . ولي پذيرفتن باور خواستن توانستن و نپذيرفتن باور خواستن و توانستن تفاوت فاحشي در آينده شخص ايجاد مي كند. از اقاي والي سپاسگذارم كه هنوز تيتر مقاله خود را عوض نكرده اند. " فقط احمق ها باور دارند كه خواستن توانستن است" تا بدانيم در چه مورد اين همه صحبت كرديم. اينكه بفرموده شما " "قسمت زیادی" از موفقیت ادم ها بستگی به شانس داره. حالا شاید نه دقیقا تا اون حد که تاریخ تولد هم تاثیر بذاره ولی "حتما تا پنجاه شصت درصد" احتمال موفقیت رو در بر بگیره"
اگر چنين تفكر وجود داشته باشد من به ضرس قاطع مي گويم شما به فكر نفرات برتر در مسابقه نباشيد. حتي اگر داراي پيشينه خانوادگي و مليت و .... باشيد. حال كه بیشتر صحبت شما در مورد افرادي است كه فاقد موارد بالا هستند.
حرف من اين است؛ اكثر مردم در زبان باور دارند كه خواستن ، توانستن است. شرايط روزگار ما اينچنین است! و معمولا فاقد مهارت و دانش و اگاهي هستند. و انگيزه اي براي تلاش كردن ندارند.
حال اگر به آنها بگوييم كه خواستن، توانستن هم نيست. تا به حال به شما دروغ گفته اند تا جيب خود را پر كنند. و اين هم هزاران نمونه كه ثابت مي كند . خواستن ، توانستن نيست و اگر شما چنين باوري داريد در زمره احمق ها جا داري!
آيا با اين باور ميتوان به جامعه اي آرماني رسيد. من كه بعيد ميدانم .
قطعا اگر بخواهم قانوني وضع كنم چنين نيست كه باور داشته باشم همه فقط بر اساس توانايي هايشان حق بهره مندي از منابع را دارند. قطعا منابع تهران و شهر سرابیاسِ بيرانوند با هم فرق دارد و هر چه منابع كمتر باشد . انتظار كمتري هم بايد داشت. اينجاست كه در كنكور سراسري بحث مناطق پيش مي آيد. در اين اختلاف شكي نيست.
ولي هميشه گفته ام كه انسان داراي قدرت فوق العاده اي است . حداقل خيلي بيشتر از نيرويي كه اكنون دارد. ميتوان اين نيرو را با تمرين و آگاهي، بيشتر كرد. ولي اگر بذر ناميدي را در شخص بكاريم . دليلي ندارد كه شخص به آب و آتش بزند. بايد اميدي داشته باشد كه اگر تلاشش را بيشتر كند . داراي توانايي هايي بيشتر از اكنون مي شود و با اين توانايي هاي جديد ميتواند دنيايي متفاوت تر از توانايي هاي گذشته اش بسازد.
ديد من با ديد شما فرق مي كند. شايد بخاطر تكيه گاههاي ذهني ما باشد. من به مسائل با ديد ديگري مي نگرم. هر اتفاقي كه پيرامونم مي افتد . ترجمه اي ديگر از چيزي مي كنم كه شما مي كنيد.
وقتي اين نوشته شما را خواندم؛ حتی اگر شناخته هم می شد دیگررونالدو آن رونالدو نبود.
اولين چيزي كه در ذهنم نقش بست. اخراج استيو جابز از اپل در سنين جواني بود.("زندگي نامه استيو جابز" يكي از بهترين كتابهايي بود كه تا به حال خوانده ام yon.ir/AElTo )
بعد؛ فرار بابك بختياري از دست طلبكارانش و افتادن در زندان و تسويه بدهي ها و ايجاد كسب و كاري جديد.
بعد از آن شكست هاي فراواني كه كارآفرينان خورده اند و كوتاه نيامدند. شايد بفرماييد باز در حال صحبت كردن روي شاخ و برگ هستم . ولي اين نگاه من است. و ديگران را به اين نگاه توصيه ميكنم. چرا كه در هر شرايطي باشم. پولدار يا فقير- تهراني يا سيستاني و …. باعث تقويتم ميشود.
قبلا فرموده بوديد كه معمولا شكست و ناكامي هاي شركت ها و انسان ها ديده نمي شود. چرا در مورد رونالدو چنين برداشتي نداريد . شايد بارها بعد از شانسي كه در زدن گل براي ايشان ايجاد شد. شكست ها و ناكامي هايي داشته كه اگر نصيب شخص ديگري مي شد . نميتوانست ادامه دهد. ولي كرستين ادامه داد و اكنون همه او را ميشناسند.
پاراگراف شما مبنی بر مصمم شدن شما با دیدن اگر ها . قابل قبول من هم هست. چرا که تا بحال فکر می کردم . این اگر ها را تکرار می کنید تا ثابت کنید بیش از نیمی از واقیع زندگی بر اساس شانس هستند. حال که می گویید با این اگر ها مصمم تر میشوید جای بسی خوشحالی است.
قرار نیست همه کارگرهای ساختمانی مانند دوست کارگر من باشند . ولی میتوان بذر امید را در انها کاشت تا بر تعداد این کارگران با باور قوی افزوده شود. هر نظمی هزینه دارد. و بپذیریم که هر کسی حاضر نیست این هزینه را بپردازد. و البته خیلی ها هم باور ندارند که اگر این هزینه را بپردازند به آن چه برای انها قابل قبول است می رسند.
در جایی خوانده بودم که خود را در زندگی اماده کنید تا وقتی درب بخت و اقبال برای شما باز شد . بتوانید وارد ان شوید.
اکثر انهایی که شما موفقیت هایشان را از روی شانس میدانید دارای مهارتی قابل قبول بوده اند . و در زمان و مکان مناسب ( فایل صوتی اثتسنایی ها) قرار گرفتند و توانستند از ان شانس بهره کافی را ببرند.
چرا همه افرادی که در سال های 1950 تا 1960به دنیا امدند نتوانستند موفق شوند و محدود شده بود که 10- 20 یا 50 نفر .
مگر غیر از این است که شرایط زمانی و مکانی مناسب برای همه محیا بود.
ولی بپذیریم که ان افراد خاص دارای قابلیت های مثبتی بودند که دیگران فاقد ان بودند .
بعنوان مثال . من و شما و دو سه دوست دیگر در ایستگاه اتوبوس نشسته ایم و با هم گفتگو می کنیم. در همان لحظه شخصی با عصبانیت می اید و می گوید ماشینم پنچر شده و باید تا نیم ساعت دیگر سر یک قرار کاری باشم. و نتوانسته ام قبل از جلسه با برنامه نویسم ملاقات کنم. همه با هم منتظر اتوبوس می شویم و در این بین به ما می گوید که یک نفر که اپلیکیشن نویس باشد و در جلسه با من حضور داشته باشد . مشکلم برطرف میشود. در این بین شما می گویید من بلد هستم و در بازار هم چند برنامه اپلود کرده ام. شما با ان مرد می روید و …..
قططعا شما می فرمایید که خیلی شانس اوردم که در ان زمان و مکان در ایستگاه اتوبوس بودم.
سئوال اینجاست . پس چرا من شانس نیاوردم! من هم همانجا بودم.
من شانس نیاوردم چرا که اماده استفاده از این شانس نبودم.
در زمان هایی که احمد آقا در زمان های خالی خود . نوشتن نرم افزار را فرامیگرفت . من در حال گذراندن وقت خود با برنامه های تلویزیون بودم.
زمانی که ایشان در مجامع عمومی شرکت می کرد . دوره کارآموزی را بصورت رایگان سپری می کرد.
زمانی که سعی در تقویت روابط عمومی خود می کرد. من هر روزم مانند روز قبل بود و دلخوش بودم که مثلا دانشجو هستم .
شما در ایستگاه اتوبوس شانس اوردید ولی شرایط استفاده از شانس را در خود ایجاد کرده بودید.
رونالدو شانس اورد ولی ایشان یک شخص بی خاصیت و بی فایده نبود .
بیل گیتس شانس اورد . ولی ریسک مرخصی از دانشگاه و خستگی هزاران ساعت کار را بر خود کشید.
قطعا تاریخ به غیر از این افراد، افراد دیگر را هم به چشم خود دیده است ولی بپذیریم اکثر انها مسیر را ادامه نداند. و از شانس خود استفاده نکردند.
و البته بوده اند افرادی که واقعا بدشانسی اوردند. ولی در جامعه اماری . در درجات بالا قرار نمی گیرند.

دلیلش چه بود که روزگار نتوانست جوان با درایت قصه ما را که بعد از خستگی فراوان . وقتی به خانه می امد و دیگر توان راه رفتن که هیچ، غذا خوردن را هم نداشت به زمین نزند. تا جایی که اکنون به درجات عالیه برسد. خودش می گوید که ایمان داشتم این کارها همیشگی نیست. این یک باور قوی است که اگر ان را باور کنیم. خود نیز قوی خواهیم شد.
دوست من موفق شد. شما هم موفق شدید. و اگر افرادی که باور قوی شما را همراه خود داشته باشند هم موفق میشوند. نه همه ولی میتوان امید داشت که اگر این باور را در انها زنده کنیم. دانشگاه تهران نه. از جایی بهتر از جایی که هستند بروند.
شما در شرایط سختی این مسیر را طی کرده اید. من شما را با جوان سیستانی مقایسه نمی کنم. من شما را با صدها هزار جوانی مقایسه می کنم که از هر نظر شرایطشان بهتر و عالی تر از شما بوده است. ولی انها هیچ نکردند . و از این می ترسم که با ایجاد باور ضعیف خواستن توانستن نیست. اگر قصد اقدامی هم داشته باشند. هیچ نکنند .
دو پاراگراف آخرتان "منهای" یک خط مانده به آخر . حرفهای من هم هست . و این باور هست که باعث شده شما در این شرایط و موقعیت باشید. و امید است به درجات بالاتر و عالی تر برسید. این یک دعای خیر برای شما نیست . این لیاقت، شخصی است که باورهای قوی خود را به عمل رسانده و خواهد رساند.
من اگر این متون را نوشتم برای این بود که نوشته بودید تاثیر گذاری شانس در زندگی افراد بیش از 50% تا 60% است
اینجاست که تلاش کردن فایده ای نخواهد داشت . امید به آینده بی معنی خواهد بود . به همه افراد شانس رو می کند ولی باید در ان زمان و مکان شرایط ما هم اماده پذیرش آن شانس باشد . و اگر نباشد به فرموده امام حسن مجتبی (ع) فرصت ها خیلی دیر می ایند و خیلی زود از دست می روند.
از نظر من خواستن توانستن است. ولی خواستنی که از باوری قوی ناشی شده باشد. باوری که اولین مرحله ان را تلاش و کوشش بداند . نه نبوغ و استعداد و شانس و تحصیلات. بارها شده که داشتن موارد ذکر شده . انسان را از اقدام کردن منع کرده چرا که این باور را ایجاد می کند که داشتن همین ها کافی است و نیازی به تلاش نیست.
بنظرمن ادم باهوش کسی است که با ایجاد باورهای قوی در زندگی خود و دیگران می تواند شتاب موفقیت های خود و جامعه اش را بیشتر کند.
همیشه در کسب و کار این جمله را عنوان می کنم که شباهت زیادی با جمله شما دارد .
اول به فکر ارائه ی خدمات باشید ، پول خودش را به شما می رساند.
از انجایی که جوان اهل مطالعه و کوشایی هستید. توصیه می کنم حتما به سایت متمم سری بزنید . متمم خوانی برای من و دوستان متممی ام چند سالی است که محل توسعه مهارت هایمان شده است. بنظر من و بدون تردید سایت متمم بی رقیب ترین تولید کننده محتوای فارسی است. امیدوارم به جمع دوستان متممی بپیوندید.
سخن پایانی ام را با جمله ای از تام واتسون به پایان می رسانم.
" چيزي در دنيا نمي تواند جاي پشتكار را بگيرد، نه هوش و استعداد؛ زيرا در دنيا افراد با استعداد اما ناموفق فراوانند،
نه نبوغ، چرا كه نابغه هاي آس و پاس تقريبا به صورت ضرب المثلي درآمده است
ونه تحصيلات چرا كه دنيا پر از تحصيلكرده هاي فقير و گوشه گير است.
تنها عزم و پايداري است كه برنده را از بازنده جدا مي كند."

بنده:

سلام
"مطمئنا نظر شما بر سوسياليسم و آنارشيسم نيست .چرا كه اگر اين "ايسم ها"خوب بودند بايد ادامه حياط انها در اين عصر را شاهد مي بوديم"
اینکه چرا در این دنیا ما شاهد آنارشیسم و سوسیالیسم نیستیم بحث مفصلی را می طلبد اما اینکه آیا اینها خوب هستند یا نه بحث مفصل تری میطلبد. فقط یک نمونه: مردم آلمان شرقی (حداقل کارگرها) هنوز در مقابل خصوصی سازی شرکتهای اشتراکی در آلمان شرقی مقاومت می کنند.
"شما مي فرماييد من از دنياي سراسر ظلم و نابرابري حرف ميزنم! و در عجبم از كجاي نوشته هاي من چنين برداشتي كرده ايد"
شما دارید از وضع موجود طرفداری می کنید و خوب وضع موجود نیز چنین مختصاتی دارد. البته شاید بگویید شما هم مخالف این وضع هستید اما با آن کنار آمده اید. اما به نظر من ساکتان وضع موجود نیز در زمره ی موافقان آن قرار دارند.
"و اگر همه به چنين تفكري برسند. ديگر " خود" نيست . جامعه داراي چنين خصوصيتي ميشود"
و هنگامی که دیگر خودی نباشد می شود همان جامعه ای که مد نظر بنده است. جامعه ای که فرد در آن کرامت دارد ولی اصالت با جمع است
"من مي گويم بايد شخص بپذيرد كه مسئول كارهاي خود است ولي شما مي گوييد در جامعه اي كه نابرابري وجود دارد نميتوان اينگونه فكر كرد"

هرکس مسئول کارهای خودش است. این امری یقینی است اما اگر من اول شدم نمی توانم ادعا کنم صلاحیت آن را داشته ام و اگر آخر شدم هم نباید به خودم خرده بگیرم. جامعه است که اول و آخر را تعیین می کند و خود اوست که باید شماتت شود. در مسابقه ی دو همه رو خط شروع می ایستند اما با چه پیش زمینه ای؟ یک کنیایی که تغذیه ی مناسبی ندارد، مربی ورزشی نداشته است، تمرین درست و حسابی نداشته است و نتوانسته به خوبی خود را آماده کند در مقابل یک آمریکایی که تمامی این امکانات را داشته است قرار می گیرد. در این شرایط اگر کنیایی پیروز شود چیزی بجز شانس دخیل است؟ در میان قهرمانان المپیک یک آمار بگیرید تا ببینیم چند درصد از این افراد از کشورهای فقیری مانند کنیا امده اند و چند درصدشان از کشورهای پیشرفته مانند امریکا انگلیس فرانسه و...؟

" بايد اميدي داشته باشد كه اگر تلاشش را بيشتر كند . داراي توانايي هايي بيشتر از اكنون مي شود و با اين توانايي هاي جديد ميتواند دنيايي متفاوت تر از توانايي هاي گذشته اش بسازد"
با این حرف شما مخالفم و مخالفتم دلیل دارد. مخالفم به این علت که معتقدم این امید از آن نوع امیدهایی است که انسان را در نشئه فرو می برد و مانند مخدر است. همانطور که مارکس گفت دین (مسیحیت) افیون توده هاست من هم میگویم این امید واهی به آینده ای نا معلوم که احتمالا هرگز برای اکثر افراد رقم نخواهد خورد افیون اجتماع است. نمی دانم انیمیشن رنگو را دیده اید یا نه؟ در این انیمیشن شهردار به کرات از امید حرف میزند از امید واهی که افراد شهر را فراگرفته است درحالیکه خود شهردار دارد با کمک دیگران دنیای خودش را می سازد به مردم می گوید امید داشته باشید دوباره فراوانی به شهر باز می گردد. این امید از ان نوع امیدهاست که به افراد بیرانوند را نشان می دهند که از هیچ موفق شده است تا جامعه را در نشئگی فرو ببرند. تا جامعه نتواند برای احقاق حقوق حقه ی خود گام بردارد. تا افراد جامعه به خود بقبولانند که اگر جایی هستند که نباید، به خاطر ناتوانی خودشان است نه مشکل نابرابری اجتماعی.
در مورد مثال ایستگاه اتوبوس.
موافقم با شما. همانطور که قبلا هم گفتم من باید بتوانم در زمینه ای که می خواهم شرکت کنم برای بهبود خودم تلاش کنم. (البته اگر جان رالز بود می گفت که حتی اگر در یک مسابقه ی دو تمام شرایط بیرونی اعم از تغذیه، مربی، امکانات تمرینی و ... یکسان باشد باز هم مهارت های فردی افراد باعث قهرمانی یکی از آنها می شود در این شرایط باید کاری کنیم که این استعدادها هم به طریقی در یک راستا قرار بگیرد و برابر شود. چون اگر شما امروز توانستید خود را از اجتماع جدا کنید و مال و منالی جمع کنید ممکن است فرزندان شما که صلاحیت داشتن این اموال را ندارند مالک آنها شوند و طی چند قرن شما از جامعه جدا شوید. اما بنده مانند رالز افراطی نیستم) اما معتقدم که حداقل باید شرایط را برای همه باید یکسان کرد. اینکه یک نفر به صورت تصادفی من را در یک ایستگاه اتوبوس استخدام میکند به شانس مربوط است. اما بیایید این شرایط را طور دیگری در نظر بگیریم. فرض کنیم در این ایستگاه اتوبوس تمام برنامه نویسان حرفه ای کشور هم بودند. چقدر احتمال داشت که این فرد بنده را انتخاب کند؟ وقتی از شانس حرف میزنم منظورم دقیقا همین است. حقیقتا من کسی را ندیده ام که شانس دخالتی در زندگی اش نداشته باشد. زمانی افراد زیادی در ایران بودند که کوچ نشین بودند. عده ای از این کوچ نشینان در تهران ساکن شدند و زمین هایی خریداری کردند و به کشاورزی مشغول شدند. فرزندان آنان حتی یک نفر هم در ایران زندگی نمی کند. پسرعموهای آنان به قزوین رفتند و در آنجا ساکن شدند. بعد از چند نسل به تهران مهاجرت کردند و بعد از چند سال دوباره مجبور شدند به خاطر هزینه های بالای زندگی در تهران، به قزوین بازگردند. خانواده ی پدری بنده در روستایی در مرزی ترین روستای شمال شرق کشور، جایی که کمتر از نیم ساعت تا مرز ترکمنستان راه است زندگی می کردند. اینکه بنده و خانواده ام در نظام سوسیالیستی شوروی به دنیا بیاییم و یا در نظام اسلامی ایران تنها به قصد پدر پدر بزرگم مبنی بر زندگی در آن نقطه داشت (ایشان تاجر بودند و زیاد در نقطه ای نمی ماندند). البته که نمی گویم تمام اینها را می توان کنترل کرد اما می خواهم بگویم شانس چه گستره ی وسیعی از زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد و البته که این مثالهایی که زدم مثالهای بعید و دور از ذهنی نبود. چیزهایی بود که تنها وابسته به یک تصمیم آنی بودند. از همین تصمیم های آنی در گذشته ی دور خود بگیرید تا تصمیم مبتنی بر انتخاب رشته، انتخاب همسر، انتخاب محل زندگی، انتخاب دوست و... شما در مورد تمام اینها می توانید تحقیق و مطالعه کنید اما هرگز نمی توانید مطمئن باشید که این انتخاب در اینده چه تاثیری روی زندگی شما و فرزندان شما می گذارد. شما امروز یک باغ می خرید و صد سال بعد فرزندانتان با کمک همین باغ مولتی میلیاردر می شوند و یا امروز یک باغ می خرید و فرزندانتان تا نسل ها بعد به کار کشاورزی مشغول می شوند.

"و البته بوده اند افرادی که واقعا بدشانسی اوردند. ولی در جامعه اماری . در درجات بالا قرار نمی گیرند"

این حرف از منظری صحیح است یعنی افراد مستضعفی که مستضعف نگاه داشته شده اند. هرگز در این جامعه ی اماری قرار نمیگیرند. اما به تمام این افراد برنامه نویسی بیاموزید یا حداقل آنها را از قید نان آزاد کنید تا ببینیم ایا اینها هم میتوانند خود را به درجات بالا برسانند یا خیر.

باقی متن نیز صحیح است اما از منظری.
بنده منکر تلاش نیستم اما منکر این فریب هستم که بگوییم بخواه تا بشود. به قول امام خمینی ما مامور به تکلیف هستیم نه نتیجه. من تلاشم را می کنم، مهارت هایم را توسعه می دهم و تلاش می کنم تا به درجات عالیه برسم. اما اگر نرسیدم هرگز خودم را شماتت نمی کنم که نخواستم یا به اندازه ی کافی تلاش نکردم. اگر موفق شدم خدا را شکر می کنم و اگر نشدم نیز چنین می کنم. می گویند تختی هنگامی که قهرمان جهان شد گفت بعد از قهرمانی هیچ حسی نداشتم تنها تفاوتم این بود که دیگر نترسیدم. هنگامی که امام خمینی به کشور باز می گشت خبرنگار از او پرسید چه حسی دارید که بعد از نزدیک به پانزده سال به کشورتان باز می گردید. امام گفت هیچ. برای من نیز امروز موفقیت همین معنی را می دهد. هیچ. امروز من اگر بخواهم کسی را تشویق به کاری بکنم به او نمی گویم اگر اینکار را بکنی موفق می شوی و فلان قدر درامد خواهی داشت. می گویم اگر این کار را بکنی این کار را کرده ای و امکان دارد موفق هم بشوی اما امیدوار نباش. باهوش باش، تمام جوانب را بسنج، بی گدار به آب نزن اما امیدوار هم نباش که حتما موفق می شوی. تلاشت را بکن اما رویا پردازی نکن چون رویا پردازی تو را در ورطه ای می کشد که از آن رهایی نیست. رویاها هرگز تمامی ندارند و مانند مخدری هستند که روح انسان را می خورند. همواره بدان که جهان مملو از بی عدالتی است پس اگر موفق شدی به خودت غره نباش چون با استفاده از بی عدالتی موفق شدی و اگر شکست خوردی ناراحت نباش چون این بی عدالتی باعث شکستت شد. نظریه ی من باعث خمودی نیست بلکه اتفاقا باعث کشیده نشدن انسان به ورطه ی افسردگی است. شاید بگویید بی رحمانه است. بله بی رحمانه است چون جهان بی رحم است و هرروز به شقاوتش افزوده می شود...
در مورد متمم هم بنده آشنایی زیادی با این سایت و بسیاری از نویسندگانش دارم اقای زرین که از دوستان خوب هم ولایتی بنده هست و تفکر سیستمیش یک تحول عظیم در بنده ایجاد کرد که به دیدگاه های جزمی که در مهندسی به ما اموزش داده می شود گرفتار شده بودم از شما هم ممنونم بابت سعه صدر و پاسخگویی تون

نظر شما چیست؟ آیا واقعا خواستن توانستن است؟ یا این جمله فریبی است برای راضی نگه داشتن ما تا به آن آرمان شهر نهایی که هرکس می تواند در جایگاه حقیقی خود قرار بگیرد، نرسیم.

سرمایه داریمباحثه
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت:‌ finsoph.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید