قضاوت کردن کلمه خاصیه. هم بار مثبت داره هم بار منفی بستگی داره کجا و چطوری استفاده بشه. اگه دقت کنید ما همیشه درحال قضاوت کردن هستیم اصلا زندگی بدون قضاوت کردن نمیشه اما چطور قضاوت کنیم اون مهمه. گاهی لازمه با بیرحمی قضاوت کنیم گاهی لازمه با محبت قضاوت کنیم اما هیچوقت نباید بدون فکر قضاوت کنیم.
بدون فکر قضاوت کردن یعنی چی؟ قبلا یک مطلب راجع به فکر کردن نوشتم (لینک رو در اخر قرار میدم) و گفتم ذهن ما طوریه که کارها رو برنامه ریزی میکنه یعنی ما برای غذا خوردن فکر نمیکنیم سر سفره بدون فکر لقمه رو میذاریم توی دهانمون و میجوییم یا رانندگی و حتی نماز خوندن. نود درصد کارهای ما همینجوره یعنی یاد میگیرم مسلط میشیم و بقیه شو ذهنمون انجام میده قضاوت کردن بی فکر هم همینجوریه اما یکم پیچیده تر.
برای قضاوت کردن بی فکر اول ذهن باید یک سری چارچوب ها رو داشته باشه. این چارچوب های ذهنی میتونه از خیلی جاها ناشی بشه. اول از همه تجربیات خود فرد. بعد اطرافیانش بعد رسانه ها( که نقش رسانه ها در حال افزایشه تا جایی که طرف چیزی که با چشماش میبینه رو باور نمیکنه ولی چیزی که رسانه ها بهش میگن رو باور میکنه.) و بعد از اون محیط و بقیه فاکتورها.
خوب این چارچوب ها چی هستن؟ به عنوان مثال توی ذهن من افراد مذهبی یک سری خصوصیات اخلاقی دارن. مثلا ریاکارن. اهل منطق نیستن. هرچی بهشون میگی حواله ات میکنن به جهنم. به علم اصلا اعتقادی ندارن و الخ.
در مقابل افراد روشن فکر یک سری خصوصیات اخلاقی دارن. اهل رفیق بازی و عشق بازین. باهاشون بهت خوش میگذره. اهل مطالعه و کتاب و این جور چیزان به علم خیلی بها میدن و از دین متنفرن و الخ.
خوب واسه این خصوصیات باطنی یک سری خصوصیات ظاهری هم در نظر میگیرم. مثلا هرکی ریش و پشم داشت. نماز و روزه اش سرجاش بود زکات و خمس و صدقه میداد و... میره توی گروه اول. هرکی فوکول کراواتی بود کت شلوار شیک داشت یه سگ به دمش بسته بود میره گروه دو و چون این قضاوت بدون فکر و صرفا توسط ناخوداگاه ما انجام شده خودمون هم متوجه تناقض رفتارمون با افراد مختلف نمیشیم فکر میکنیم طبیعیه درحالیکه ریشه بسیاری از تبعیض ها توی همین قضاوت های بی فکره.
از طرفی درسته لیبل زدن کار راحتیه ولی همیشه هم جواب نمیده گاهی پیش میاد کسی که باهاش حرف میزنیم توی هیچکدوم از چارچوب های ذهنی ما نمیگنجه هیچ لیبلی مخصوص این فرد نداریم اون موقع چیکار کنیم؟ در اینجور مواقع افراد به دو دسته تقسیم میشن یکی اونهایی که متوجه تناقض های رفتاریشون میشن میفهمن که من همیشه فکر میکردم ادم مذهبی ادم مخالف علم و بی خودیه ولی ابن سینا و زکریا و صدها دانشمند دیگه همه مسلمان و مذهبین یا همین الان امثال شهید چمران و شهریاری و ... اینا همگی مذهبی بودن پس باید اصلاح کنم خودم رو و خوب چارچوب های ذهنی خودش رو در هم میشکنه.
اما یه گروه دیگه هم هستن که متاسفانه زیادن این افراد سعی در توجیه همون رویه قبلی دارن و در نهایت هر استثنایی رو در چارچوب های ذهنی خودشون ولو تعدادشون قابل توجه باشه چند نمونه خاص میدونن و در نهایت با یکی از چارچوب ها که به فرد مذکور نزدیکتر باشه قضاوتش میکنن.
اما چاره چیه؟ در یک کلام عدل.
نمیدونم تا حالا به مفهوم عدل توجه کردین یا نه. چرا عدل یکی از ستون دین شیعه است؟ چرا صداقت نیست چرا شجاعت نیست چرا مهربانی نیست؟ چرا مهمه که خداوند رو عادل بدونیم؟
جواب اینه که چون عدل تنها صفت پسندیده ایه که مطلقا خوبه یعنی هیچ مرزی برای عدل وجود نداره.
بذارید با یه مثال روشن تر کنم قضیه رو. صفات مهربانی، نیکوکاری،حسن ظن رو در نظر بگیرید تمام این صفات اگر از حد معمول زیادتر بشن "نادان خیال بد کند" و ممکنه باعث سواستفاده بشه. یا راستگویی: "جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت"
یا شجاعت که اگه زیاد باشه حماقته کم باشه ترس و بزدلیه.
تمام صفات خوب و افعال پسندیده یک حدی دارن به جز عدل. عدل مطلقا خیره و اتفاقا سنگ محک بقیه افعال هم همین عدله.
حالا چطور بفهمیم قضاوتی که میکنیم یا عملی که انجام میدی یا حرفی که میزنیم از سر عدله؟ جواب رو امیرالمومنین داده:" هرچه که برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و هرچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند".
هرجا خواستین قضاوت کنین یا شک داشتین کارتون درسته یا نه با همین فرمون پیش برین من حداقل راحتی وجدانتون رو تضمین میکنم.
فرصت کردین به دوتا پست دیگه حقیر هم سر بزنید.
گ