در طی سالهای پس از ۱۳۶۸، حزبی که همواره در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدای واضح داشته است، حزب کارگزاران سازندگی است.
در انتخابات سال ۶۸، اکبر هاشمی رفسنجانی نماینده حزب کارگزاران بود، ۴ سال بعد دوباره هاشمی نماینده حزب خودش بود. سال ۷۶ ناطق نوری نماینده حزب کارگزاران بود. در سال ۸۰، شمخانی، فلاحیان و هاشمی طبا مهمترین نامزدهای حزب بودند. در سال ۸۴ دوباره هاشمی بازگشت با این حال، در کنار هاشمی، چهرههایی مانند لاریجانی و کروبی (که آن زمان صراحتا سوگیری نداشتند) دیده میشدند.
سال ۸۸ مشخصا کروبی نماینده کارگزاران بود اگرچه میرحسین موسوی هم سوگیریهای آشکاری به سمت کارگزاران داشت. در سال ۹۲ روحانی، ۹۶ روحانی و ۱۴۰۰ همتی مهمترین نامزدهای کارگزاران بودند.
در واقع بعد از سال ۶۸ که کارگزاران همواره یک نامزد در انتخابات داشتند، برای اولین بار شاهد این هستیم که کارگزاران هیچ نماینده واضحی ندارند. اگرچه میتوان پزشکیان را نماینده کارگزاران دانست به هر حال بعد از سال ۸۰ دیگر تفاوت آشکاری بین کارگزاران و اصلاح طلبان وجود ندارد و تقریبا این دو جریان را یک جریان در نظر میگیرند اما میدانیم که هستههای ثروت در کشور عمدتا در اختیار کارگزاران است و اصلاح طلبان تنها جنبه نظری و تئوریک قضیه را پیگیری میکنند.
همینطور اتفاقی که تا امروز همواره رخ داده این بوده است که اصلاح طلبان خود را به نفع کارگزاران کنار کشیدهاند. نمونه واضح آن نیز در سال ۹۲ با کنار کشیدن عارف به نفع روحانی بود. اگرچه در نهایت روحانی یک انشعاب در داخل حزب ایجاد کرد که چیز مهمی نبود.
پس از نام نویسی نامزدها، شاهد آن بودیم که توپخانه کارگزاران با تمام قوا به تبلیغ لاریجانی پرداخت اما شورای نگهبان به راحتی تمام این نقشهها را نقش برآب کرد. نکتهای که در مورد شورای نگهبان باید در نظر گرفت این است شورای نگهبان یک نهاد مستقل است و این استقلال را میتوان از عملکرد این نهاد متوجه شد. از رد صلاحیت گلهای در سال ۸۴ که با حکم رهبری در نهایت ۲ اصلاح طلب از فیلتر عبور کردند. تا رد صلاحیت شخص هاشمی در سال ۹۲ و حتی رد صلاحیت دوباره لاریجانی با وجود آنکه رهبر در بار قبل به صراحت اعلام کرده بود که لاریجانی نباید رد صلاحیت میشد. اگرچه شورای نگهبان مانند بسیاری از نهادهای کشور در نهایت کاملا سلیقهای تایید صلاحیتها را انجام میدهد نمونه بارزش این انتخابات است. همواره این انتقاد به شورای نگهبان وارد بود که چرا به طور مساوی نمایندههای راستگرا و چپگرا را انتخاب میکند. به عنوان مثال همواره به ازای یک نامزد راستگرا یک نامزد چپگرا نیز وجود دارد. اما در این انتخابات با پیاده سازی فرمول ۵+۱ به این انتقاد پاسخ داد. پس شورای نگهبان یک نهاد مستقل (حتی از رهبر و افراد بانفوذی مانند هاشمی) است اما نهادی است که کاملا سلیقهای اقدام میکند و هیچ نظم و نسقی برای اقداماتش وجود ندارد.
بازگردیم به انتخابات. گفتیم اکنون تنها یک اصلاح طلب و آن هم اصلاح طلبی از هسته سخت قرار دارد. کسی که وزیر خاتمی بوده و از یکی از مراکز مهم اصلاح طلبی یعنی تبریز میآید. بنابراین معامله با چنین فردی برای کارگزاران راحت نیست. همینطور برای اصلاح طلبهای راحتتر است که با کارگزاران وارد ائتلاف شوند چرا که به خودی خود قدرتی ندارند و تمام قدرت و ثروت در زیر عبای هاشمی پنهان بود. اما کارگزاران برای این که دست دوستی به سمت اصلاحات دراز کنند باید قبول کند که در حال سرمایهگذاری بر روی کسی است که اولا شانس پیروزی بسیار پایینی دارد و ثانیا تشکیل دولت ائتلافی با او کار سادهای نیست چرا که هرچه باشد متعلق به هسته سخت اصلاح طلبی است.
از طرف دیگر حتی در صورت پیروزی کمتر محتمل پزشکیان، با توجه به دو قبضه شدن مجلس توسط جبهه مقابل، تشکیل یک کابینه منسجم بسیار سخت است. این نگرانی وجود دارد که دولت اول پزشکیان مانند دولت دوم خاتمی یک دولت غیرمنسجم و ناکارآمد شود.
البته همه چیز به نظرسنجیها بستگی دارد. کارگزاران (برخلاف تمام طیف اصولگرا) به آمار احترام بسیار زیادی میگذارند. بنابراین اگر شانس کوچکی در پیروزی پزشکیان ببینند احتمالا وارد ائتلاف با او خواهند شد و البته که بخشی از ثروت خود را به سمت او نیز روانه خواهند کرد.
اما اگر کارگزاران با قالیباف ائتلاف کنند چه؟
در واقع قالیباف گزینه بسیار مطلوبتری نسبت به جلیلی برای کارگزاران خواهد بود. به هر حال میتوان با قالیباف معامله کرد اما با جلیلی بسیار بعید است. در واقع بخش مهمی از توپخانه کارگزاران حتی در صورتی که با قالیباف به توافق نرسند، معطوف به تخریب جلیلی خواهد بود. چرا که برای آنها انتخاب بین قالیباف و جلیلی انتخاب بین بد و بدتر است.
قالیباف یک شخصیت پراگماتیست است و صرفا به دنبال انجام شدن کار است. مهم نیست کار به وسیله چه کسی انجام میشود. در حالی که برای جلیلی مهم است که چه کسی کار را انجام میدهد. این که نظر جلیلی درست است یا خیر، یا آیا روشی که جلیلی کار را انجام میدهد درست است یا خیر بحث دیگری است اما بحث اصلی در حال حاضر این است که بر خلاف قالیباف، جلیلی به شخصیتها توجه ویژهای خواهد داشت.
همچنین در صورتی که قالیباف با کارگزاران به ائتلاف دست پیدا کنند، اگرچه احتمالا چیزی دستگیر کارگزاران نخواهد شد. (احتمالا چند پست در وزارت صنعت، باقی ماندن اعضای اصلی در اتاق بازرگانی، همینطور ممکن است چند پست کمتر مهم در وزارت نفت، وزارت خارجه و وزارت اقتصاد) اما در نهایت یک فرصت برای استراحت خواهد داشت تا بتواند دوره فترت خود را طی کند و در نهایت به انسجامی که پس از فوت هاشمی از دست داده بود، دوباره دست پیدا کند. (که تقریبا بعید است)
با این حال، اگر قالیباف یا هر شخصیت دیگری بتواند این نیروهای از هم گسسته بعد از مرگ هاشمی را دوباره یکجا جمع کند، میتواند امیدوار باشد که به یک نیروی قدرتمند در سیاست ایران تبدیل شود.
پس از شهادت رئیسی درنوشتهای گفتم که از آینده ایران میترسم و نوشتم که ترسم از این بود که اگر کسی که کیش شخصیت داشته باشد، از صندوق بیرون آید، میتواند دورهای طولانی و مرگبار از فاشیسم را رقم بزند. چنین قدرتی اکنون در جامعه موجود است و تنها لازم است کسی پیدا شود و آن را به دست آورد.
قالیباف اکنون در این جایگاه قرار گرفته است. قالیباف میتواند هاشمی دوم باشد. شخصیت غیرپاسخگو و نظامی او استعداد آن را دارد که به سرعت تبدیل به یک هیتلر شود. به شرطی که بتواند نیروها را تجمیع کند. من در شخصیت قالیباف چنین چیزی را میبینم و از این مساله ترس دارم.
به وبسایت فینسوف سر نمیزنید؟ وای بر شما
عضو کانال تلگرام حداقل بشید که در جریان باشید.
https://t.me/Ahmadsobhani