
بیاین واستون داستان تعریف کنم.
✔️ یه روز سه تا رفیق بودن به اسم های حسن واردات، جواد آزاد و صادق قرمساق. حسن واردات ارز ۲۸۵۰۰ رو از دولت میگرفت و ذرت وارد میکرد. جواد آزاد رفیق صمیمی حسن وارداته و توی کار واردات با ارز آزاده و صادق قرمساق هم روزنامه نگاره.
✔️حسن واردات ارز ۲۸۵۰۰ رو از دولت میگیره و ذرت وارد میکنه و همه چیز هم اوکیه. یه روز جواد آزاد بهش میگه تو چرا به این قیمت ارزون میفروشی به مردم؟ میگه خوب هنوزم واسم سود داره. من ۲۸۵۰۰ ارز رو میگیرم. جواد آزاد میگه نه دیگه نشد. من ارز آزاد میگیرم میرم همین ذرت رو با قیمت آزاد وارد میکنم میفروشم. اینطوری یک بازار کنار بازار رسمی ایجاد میشه. تو هم میتونی یکم از جنساتو بدی من بفروشم.
✔️حسن واردات میگه که نمیشه داداش. دولت اجازه نمیده قاچاقه این کار. جواد آزاد میگه نگران نباش. دولت جدیدا به استانداری ها اجازه داده که واردات با ارز آزاد داشته باشن.
✔️حسن واردات میگه: اوووه یهههه
✔️خلاصه با ارز آزاد واردات میکنن و بازار جانبی درست میکنن. یهو حسن واردات میگه حاجی من که ارز ۲۸۵۰۰ گرفتم چرا همه جنسامو آزاد نفروشم؟ میره به دوستش یعنی صادق قرمساق میگه داداش تو که روزنامه نگاری. میتونی یک پرپکانی بکنی تا ما دیگه لازم نداشته باشیم جنس مون رو توی این بازار کوچیک بفروشیم؟ صادق قرمساق میگه چی به من میرسه؟ حسن واردات میگه عن میلیون دلار. صادق میگه : اوووه یههه
✔️اینطوریه که طی تنها یک سال زندگی شما ۱۰۰ درصد گرون تر میشه.
✔️الان یکی کامنت میذاره. وااااای چرا رهبر رو نمیگی. رهبر رو بگووووو واییییی نهههههه بگو رهبرررررر
📷INSTAGRAMYOUTUBE