اخیرا یکبار مساله جمعیت در کشور بر سر زبانها افتاده است و هرکس بنا به آنچه که تصور میکند درست است، در این باره اظهار نظر میکند. بنابراین بر آن شدم تا در این مورد آنچه را که به ذهنم میرسد عنوان کنم.
این گزاره را بسیار میشنویم که اگر این بازه را از دست بدهیم دیگر رشد اقتصادی ایران غیرممکن خواهد بود. این گزاره هم درست است هم غلط. ما در زمانی هستیم که فرزندان دوران انفجار جمعیتی به جوانی خود رسیدهاند. اکثر کشورها پیشرفت اقتصادی خود را در این دوران انجام دادند.
با این حال یک دوره دیگر نیز وجود دارد که فرزندان فرزندان انفجار جمعیتی پا به سن جوانی میرسند. یعنی چیزی حدود ۳۰ سال دیگر. (دقیقا در پایان چرخه فعلی رونق) در آن زمان نیز نیروی کار افزایش پیدا میکند و میتوان رشد اقتصادی خوبی داشت اگرچه به نسبت بازه کنونی فرصتها کمتر خواهد بود. بنابراین نباید چنین القا شود که اگر این بازه بسته شود، ایران به جمع کشورهای راکد و غیرپیشرفته وارد خواهد شد.
یکی از مسائلی که در کشور ما بد فهمیده شده است، این است که اگر جمعیت افزایش پیدا کند، با خود رونق میآورد. خیر ابدا اینگونه نیست. بنده یکی از مخالفین جدی جناب هاشمی هستم اما نباید فراموش کنیم که اگر سیاستهای کنترل جمعیت ایشان (با هر نیتی) اجرا نمیشد، امروز قطعا شاهد یک انقلاب دیگر میبودیم. با توجه به شرایط فعلی کشور و رکود عمیقی که وجود دارد، اگر جمعیت جوانان دو برابر تعداد کنونی یا حتی سه دوم تعداد کنونی بود، فاجعه به مراتب عمیقتر بود و وقوع انقلاب دور از ذهن نبود.
بنابراین نباید فراموش کرد که افزایش تعداد موالید ابدا اصل نیست بلکه رشد اقتصادی پیش از آن زمینههایی احتیاج دارد که باید فراهم باشد. نیروی کار به خودی خود رشد اقتصادی ایجاد نمیکند که اگر میکرد چین و هند سالها پیش جزو کشورهای پیشرفته دنیا بودند. قبل از هرچیز ببینید که ایا این کشور منابع و مدیریت صحیح برای چنین جمعیتی را دارد؟
در این میان شاید سرگذشت چائوشسکو آموزنده باشد. وی به بهانه افزایش نیروی کار سقط جنین را ممنوع کرد. ۲۰ سال پس از این فرمان، جوانهایی که در آن زمان به دنیا آمدند، حکومت چائوشسکو را سرنگون کردند.
حال میرسیم به مشکل اصلی برای عدم فرزندآوری. برخلاف تصور عموم مردم، فرزندآوری نه به سطح سواد، نه به سطح آگاهی، نه به فرهنگ و مذهب و نه حتی جغرافیا وابسته نیست. بیشترین وابستگی تعداد موالید با سطح درآمد است. هرچه درآمد خانوادهای بالاتر باشد، میزان فرزندآوری آن خانواده کمتر میشود.
دلیل این امر زیاد است اما میتوان به طور خلاصه اینگونه گفت که در خانوادههای فقیر، فرزند یکی از راههای درآمدزایی است در حالی که در خانوادههای ثروتمند، فرزند یک هزینه مازاد است. در خانوادههای فقیر فرزند مجبور است از سنی به بعد وارد بازار کار شود و کمک خرجی بدهد. با این حال، در خانوادههای ثروتمند و متوسط، مسائلی مانند آموزش، تفریح و پوشاک فرزند هزینه زیادی به خانواده تحمیل میکند، بنابراین خانوادهها ترجیح میدهند فرزند کمتری به دنیا بیاورند.
با این حال، متاسفانه عده زیادی این موضوع را متوجه نیستند. عدهای فرهنگ، تبلیغات و سایر موضوعات را برای کاهش فرزندآوری مطرح میکنند. در حالی که هیچ نوع تبلیغاتی نمیتواند یک خانواده روستایی در زاهدان را مجبور کند یک فرزند بیاورند و یا به جای فرزند، سگ نگهداری کنند، و هیچ تبلیغی نمیتواند یک خانواده ثروتمند را مجبور کند هزینههای سرسامآور آموزش را برای ۴ یا ۵ فرزند تحمل کنند.
البته بنده موضوعاتی مانند فرهنگ را کم ارزش نمیشمارم. ممکن است هرکس در اطراف خود یک یا دو خانواده را در نظر داشته باشد که استثنا هستند، اما اگر متوسط را در نظر بگیرید، قطعا متوجه رابطه درآمد و تعداد افراد خانواده میشود. متاسفانه در اینترنت مطالعهای را پیدا نکردم که این تحقیقات را در ایران انجام داده باشد، اگر خواننده این متن چنین مطالعهای را مشاهده کرده است، در قسمت نظرات به اشتراک بگذارد.
متاسفانه دولتهای مختلف نه تنها در ایران بلکه در جهان، چاره کار را اشتباه متوجه شدهاند. آنها تصور میکنند که میتوان با پرداخت پول به خانوادهها، آنها را تشویق به فرزندآوری کرد. در واقع پولهایی که پرداخت میشود، چه در ایران چه در کشورهای پیشرفته، برای تشویق به فرزندآوری، آنقدر کم است که نمیتواند مشوق خوبی برای خانوادههای ثروتمند یا طبقه متوسط باشد. هزینههای آتی آنها برای آموزش کودکان آنقدر زیاد است که این پول نمیتواند پوشش دهنده تمام نیازها باشد. البته اگرچه این پول باز هم برای عدهای مشوق ایجاد کرده است اما نمیتواند تغییرات عمده ایجاد کند.
همچنین در مورد طبقه فقیر اگرچه این پول میتواند مشوق باشد، اما این ریسک را نیز ایجاد میکند که با افزایش جمعیت، به چرخه فقر دامن زده شود. همچنین ممکن است اثر منفی در انگیزه ایجاد کند. همانطور که گفته شد، خانوادههای فقیر برای این فرزند بیشتری میآورند که درآمد مازاد داشته باشند. تصور کنید خانوادهای با داشتن پنج فرزند درآمد کافی برای فرار از چرخه فقر را فراهم کند، اما با کمکهای دولتی، این خانواده با چهار فرزند نیز بتواند از چرخه فقر فرار کند. در اینجا است که مشوقهای دولتی اتفاقا در جهت عکس هدفی که دولت داشت عمل میکند. البته در این مورد میتوان مطالعات بیشتری انجام داد که تاثیر مشوقهای دولتی بر میزان فرزندآوری مشخص شود.
تنها مطالعهای که بنده پیدا کردم، مطالعهای بود که بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ در رژیم صهیونیستی انجام شده بود و نشان میداد که ارائه مشوق ۷.۸ درصد بر میزان بارداری زنها تاثیر گذاشته است. همانطور که میبینید تاثیر بسیار مارجینال است.
با این حال، نتایج این مطالعه بسیار جالب توجه است اگرچه نمیتوان آن را به طور کامل تعمیم داد و نیاز به یک مطالعه محلی در سطح کشور احساس میشود اما میتوان از آن نتایج خوبی را استنباط کرد. به عنوان مثال اثر ارائه یارانه کودک در خانوادههایی با درآمد پایین بسیار مثبت است و در خانوادههایی با درآمد بالا اثر مثبت کمتری دارد. یعنی یارانههای کودک (که عمدتا یکبار ارائه میشود و پس از آن هزینهها برعهده خانواده است) به خانوادههایی با درآمد پایین انگیزه بیشتری میدهد در حالی که همانطور که گفته شد، از آنجایی که خانوادههایی با درآمد بالا هزینههای بیشتری در طول زندگی فرزند انجام میدهند انگیزه زیادی برای فرزندآوری ندارند.
از طرف دیگر ارائه درآمد برای خانوادههایی با درآمد پایین، منفی است. همانطور که استدلال شد، خانوادههای فقیر فرزند بیشتر را برای درآمد بیشتر میخواهند و وقتی درآمد آنها افزایش یافت، قاعدتا تمایل برای فرزند بیشتر کاهش پیدا میکند. در طرف دیگر درآمد بیشتر برای خانوادههایی با درآمد بالا اثر مثبت قابل توجهی دارد. که این نیز با توجه به انگیزهها قابل توجیه است. البته لازم به ذکر است برای هر دو مورد، از نظر بزرگی ابعاد (تعداد نسبت به نمونه) چندان قابل توجه نبوده است.
مطالعه همچنین در مورد تاثیر درآمد و یارانه در میان اقشار فرهنگی و مذهبی نیز بحث کرده است که محل صحبت ما نیست. اما هدف از ارائه چنین مطالعهای این بود که نشان دهم محرکها تا چه حد میتوانند در تصمیم و تشویق افراد به فرزندآوری متضاد عمل کنند.
این متن ابدا انتقاد یا تعریضی به طرح اخیر مجلس نیست چرا که طرح مجلس از ابتدا یک طرح از پیش شکست خورده است و مشخصا هیچگونه مشوقی نه برای ازدواج و نه برای فرزندآوری ارائه نمیکند. بلکه فتح بابی است برای بحث و تفکر در مورد اینکه «چه باید کرد؟»
اما اگر بخواهم به طور خلاصه نظر شخصی را در این مورد ارائه کنم، دولت میتواند چندین کار را به صورت همزمان انجام دهد. اول از همه ایجاد برابری سنی برای کار کردن. افراد پیر و سالخورده نیز باید بتوانند کار کنند. این موضوع علاوه بر اینکه سلامت این اقشار را افزایش میدهد، میتواند به بهبود نیروی کار نیز کمک کند.
دوم ایجاد یک فرهنگ کار جدید. در حال حاضر به خاطر وضعیت اسفبار آموزش و پرورش، کار برای قشر نوجوان به سختی پیدا میشود. کارهایی هم که موجود است، عمدتا تمام وقت است. نیاز به ایجاد مشاغل پاره وقت برای نوجوانان به شدت احساس میشود. همچنین نوجوانان متاسفانه پس از اتمام دبیرستان توانایی انجام کاری را ندارند. بنابراین آموزش و پرورش باید به سمتی حرکت کند که نوجوانان پس از اتمام دبیرستان یا در حین آن بتوانند حداقل در یک زمینه مشغول به کار شوند. روایتی که از دولت برای سالها منتشر میشد این بود که فرزند باید تمام تلاش خود را برای درس خواندن بکند و تنها هزینه کننده باشد. در حالی که این روایت باید تغییر کند و فرزند نیز باید برای استقلال مالی تلاش کند.
سوم برابر اجتماعی. همانطور که گفته شد، هرچه افراد فقیرتر باشند، قاعدتا فرزند بیشتری به دنیا میآورند. اما برای افزایش موالید نیازی به فقیر کردن افراد نیست. طبق مطالعات، طرحهای افزایش موالید در کشورهایی که سطح برابری اجتماعی بهتری دارند، بهتر جواب داده است. کبک کانادا، سوئد، نروژ و... از جمله کشورهایی هستند که توانستهاند از این طرحها به خوبی نتیجه بگیرند. نکته این است که وقتی در جامعهای برابری افزایش پیدا کند، خانوادهها دیگر برای دریافت آموزش بهتر یا بالاتر هزینه بیشتری انجام نمیدهند. همچنین زمانی که آموزش عمومی در حد راضی کنندهای باشد، دیگر نیازی به مدارس ویژه با هزینههای هنگفت نیست. بنابراین، ترس خانوادهها از افزایش هزینههای تربیت فرزند کاهش پیدا میکند. همین موضوع را میتوان در مورد سایر هزینهها از جمله پوشاک و مسکن نیز مطرح کرد.
میتوانید به تلگرام من هم سر بزنید:
https://t.me/ahmadsobhani