چند وقت پیش در کانال تلگرام بحثی را با دوستان باز کردم در مورد یک آزمایش ذهنی برای این که ببینم برداشت مردم از هنر چیست؟ در واقع مردم بین هنر و هنرمند کدام را انتخاب میکنند. سوال این بود:
«فرض کنید یک خواننده یک کنسرت برگزار میکنه و شما هم اون کنسرت رو شرکت میکنید، بعد متوجه میشید که خود اون فرد نبوده که کنسرت رو برگزار کرده، بلکه یک نفر رندوم بوده که به طرز عجیبی هم چهره و هم صداش شباهت زیادی به خواننده اصلی داشته.
مثلا ۵۰ دلار پول دادید رفتید کنسرت ابی، بعد متوجه شدید که خود ابی نیومده بلکه بدلش اومده شرکت کرده. واکنش شما بعد از فهمیدن این خبر چیه؟
حالا حالت دوم فرض کنید که اینبار خود ابی بیاد و خیلی بد اجرا کنه. یا خود ابی بیاد و اصلا نخونه بلکه لب بزنه. صدای آهنگ پخش بشه، و طرف فقط ادای خوندن رو در بیاره.
کدوم حالت به نظر شما بهتره؟ یا بهتر بگم. چه چیزی برای شما ارزش رفتن به کنسرت رو ایجاد میکنه؟ بودن در جمع؟ دیدن خواننده مورد علاقه تون از نزدیک؟ یا صرفا شنیدن صدای اون خواننده؟»
تقریبا اکثر قریب به اتفاق افراد گفته بودند که حالت اول برای آنها بدتر است. یعنی اینکه متوجه شوند خود خواننده، نخوانده است، برای آنها بدتر از آن است که خواننده بیاید و حتی بد بخواند. در این میان ایدههای جذابی هم دریافت کردم. به عنوان مثال عزیزی میگفت هنر وصل به هنرمند هست. یعنی هرآنچه که از یک هنرمند سر میزند هنر است.
عزیز دیگری نظر متفاوتی داشت و میگفت بین این دو گزینه، گزینه اول را ترجیح میداد چرا که آن بدل اگر دزدی هم کرده باشد، دزدی تمیزی کرده است چرا که هیچکس متوجه نشده است که این فرد بدل است.
یکی از عزیزان اصرار داشت بگوید که هرآنچه که مردم هنری تصور میکنند، هنر است. در واقع ایشان میگفت که اگر مردم بگویند دیوان حافظ هنریتر از برنامه مهمانی ایرج طهماسب است، بنابراین آنها دیوان حافظ را بیشتر میخوانند. بنابراین یک نظرسنجی ترتیب دادم تا ببینم اعضای گروه چه نظری دارند. نتایج به این صورت شد.
میبینیم که اکثر مردم دیوان حافظ را هنری تر میدانند اما اکثرا دیدن برنامه مهمانی را ترجیح میدهند.
اما هنر چیست؟
چه چیزی برای ما ارزشی ایجاد میکند که حاضریم برای دیدن یک سلبریتی به کنسرت برویم.
آیا واقعا ما برای هنر به کنسرتها میرویم؟
بخشی از پاسخ را در وویسی که ابتدای متن هست دادهام. در این وویس گفتهام که نظر بنده در مورد هنر چیست و چه چیزی هنری است. اما در ادامه میخواهم نظر خودم را در مورد سوالی که پرسیدهام بدهم.
عذرخواهی: از آنجایی که وویس را برای هدف دیگری گرفتم و اصلا بازنشر آن هدفم نبود، کیفیت پایینی دارد. از این بابت صمیمانه معذرت خواهی میکنم.
هنر مدرن دو خاصیت دارد. اول بیارزش بودن است. یعنی هنر مدرن به دنبال ارزشگذاری نیست. نمیخواهد و نباید ارزشی داشته باشد. ارزش به معنای قیمت مادی مد نظر نیست بلکه ارزش به معنای مفهومی فراتر از ماده مد نظر است.
در گذشته هنر تعلیم بوده است. هنر به دنبال آن بوده است که چیزی را به ما بیاموزد. اما هنر مدرن اساسا به دنبال این نیست و از این جهت است که نباید ارزشگذاری کند.
خاصیت دوم هنر مدرن این است که به هنرمند چسبیده است. هنر مدرن بدون هنرمند بی هویت است. در پیشامدرنیته این گونه نبود. در پیشامدرنیته مکرر ایدههای این چنینی مطرح است که به هنرمند توجه نکنید، بلکه به هنر توجه کنید. «نبینید که گفته، ببینید چه گفته.»
البته یک اشتباه در این میان رخ میدهد که برخی میگویند امروز ما دیوان حافظ و حافظ را به یکدیگر چسبیده میدانیم. حرف درست است اما توجه کنید که ما در بستر تفکر مدرن این چسبیدگی را قائل هستیم. ما در اتمسفر مدرن هستیم.
اشتباه بعدی این است که عدهای تئوری مرگ مولف را پیش میکشند در حالی که این تئوری اساسا پست مدرن و در مقابله با مدرنیته است. بنابراین طرح کردن این موضوع در این میان جایی ندارد.
پس متوجه شدیم که هنر مدرن به دنبال ارزشگذاری نیست و چسبیده به هنرمند است. حال به سوال بازگردیم. چرا مردم به کنسرت میروند؟ سه توجیه برای این موضوع وجود دارد. اول دیدن خود هنرمند، دوم بودن کنار جمع و سوم شنیدن زنده صدای هنرمند. یعنی اینکه هنرمند اختصاصا برای آنها بخواند نه یک صدای ضبط شده از پیش آماده.
طبق سوالی که پرسیده شد و جوابی که افراد دادند (یعنی اینکه اکثرا خواننده بدل را قبول نداشتند) نشان میدهد که صدای خواننده و حتی بودن در جمع اهمیت ندارد یا حداقل در اهمیت ثانوی قرار دارد. چرا که در موضوع خواننده بدلی، مردم حتی متوجه این مساله نمیشدند، صدا همان صدا بود، اتمسفر همان اتمسفر، مردم همان مردم، اما به ناگهان بعد از کنسرت متوجه میشوند که خواننده، همان خواننده نبوده است.
(یکی از دوستان میگفت حاضر است ۱۰۰۰ دلار هم بدهد تا خواننده محبوبش را ببیند. سوال: اگر خواننده محبوب شما پشت یک شیشه دو جداره در روبروی شما شروع به خواندن کند و صدای او از طریق میکروفون به پخش کنندههایی که کنار شما است منتقل شود. آیا باز هم حاضرید ۱۰۰۰ دلار بدهید؟ آن دوست تایید کرد اما سوال بعدی که پیش میآید این است که این شرایط چه فرقی با تلویزیون دارد؟ یا حتی کنسرت آنلاینی که در خانه مشاهده میکنید؟)
پس مساله اصلی این است که مردم میخواهند خواننده را ببینند. مردم پول میدهند که خواننده را از نزدیک مشاهده کنند. خواننده در اینجا مانند کالای کمیابی است که دیدن این فرد برای طرفداران اهمیت دارد. هرچه حضور خواننده در میان مردم کمتر باشد و هرچه شبکه طرفداران آن خواننده بیشتر باشد، مطلوبیت حضور در کنسرت آن خواننده بیشتر خواهد شد.
سوالی که بعد پیش میآید این است که اگر مطلوبیت تنها دیدن خواننده است، نه شنیدن صدای او، پس چرا خواننده صرفا با گرفتن پول در آنجا حضور پیدا نمیکند؟ یعنی خواننده صرفا پول بگیرد و امضا بدهد یا برای عکس گرفتن حضور پیدا کند.
در واقع به نظر میرسد ما در اینجا یک فریب ناخودآگاه داریم. مردم حاضر نیستند صرفا برای خود هنرمند پولی پرداخت کنند. بلکه میخواهند در این میان فریبی وجود داشته باشد. خواندن خواننده میتواند همان فریب باشد. مردم حاضر نیستند برای امضای یک خواننده یا حتی عکس انداختن با او پولی پرداخت کنند. مردم نمیخواهند باور کنند که ابژههایی برای سوژه خواننده هستند. بلکه میخواهند خود به مثابه سوژه مطرح شوند. بنابراین باید یک فریب در این میان ظاهر شود.
به همین خاطر پول برای کنسرت میدهند اما پول برای دیدن یا عکس گرفتن با فلان خواننده یا بازیگر نمیدهند. مردم نمیخواهند خود را ابژه بدانند.
دلیل اینکه کنسرت را مثال زدم به این خاطر بود که در واقع هیچ کاری را عبثتر از حضور در کنسرت نمیدانم. تئاتر، مسابقه فوتبال، حتی اپرا، ارکستر سمفونیک و... همگی میتوانند دلایلی اجتماعی و هنری داشته باشند. اما کنسرتهای سولو از نظر من عبثترین کاری است که یک نفر میتواند انجام دهد و همانطور که گفته شد، تنها دلیل برای حضور در کنسرت دیدن خود خواننده است.
میتوانید به تلگرام من هم سر بزنید:
https://t.me/ahmadsobhani