دانش و آگاهی چیزیست که انسان را نابود می کند. دیدن روی واقعی پدیده ها ورای ماسک بزک شده ی آنها در جهان مدرن. اینکه به نظر می رسد با همه چیز مخالف هستی و به همه چیز مشکوک و اینکه تو را با انواع و اقسام توهین و تهمت ها می رانند و حتی نادیده ات می گیرند تا بتوانند چند صباحی در دنیای برساخته از دروغ های زیبای خود بزیند و از آن بدتر احساس کنند دِین خود را به دنیا انجام داده اند.
از آن مهم تر دنیاست. دنیایی که روز به روز به سمت تباهی فرو می غلتد و انسانی که هرگز نمیفهمد که چگونه نابود می شود. انسانی که هرگز روحش هم خبر ندارد که در چند قدمی اش چه قساوت هایی در حال انجام است اما اینها برایش اهمیتی ندارد. برایش خرید آخرین مدل گوشی همراه و یا نوسانات قیمت ارز و شاخص سهام مهم است.
در چند روز اخیر دختربچه ای به تیتر اول اخبار جهان بدل شد که از گرمایش زمین می گوید. می گوید ما درحال نابود کردن خودمان هستیم. دختر بچه ای کیوت (cute) و دوست داشتنی و از همه مهم تر سفید پوست و اروپایی که همدردی هرانسان آزاده ای! را در سرتاسر جهان بر می انگیزد. نشسته بر منبر و از روی تکه کاغذی راجع به تغییرات اقلیمی سخن می راند. وی می گوید:
ایده ی کاهش انتشار گازهای گلخانه ای به نصف در ده سال آینده، فقط پنجاه درصد ریسک نگه داشتن افزایش دما زیر 1.5 درجه می دهد و ریسک آن را دارد که زنجیره ای از اتفاقات برگشت ناپذیر که خارج از کنترل انسان است بیفتد. اما این عددها نقاط حدی، بیشتر چرخه های بازخورد و گرم شدن اضافی جهان بر اثر آلودگی سمی هوا و یا جنبه های برابری و عدالت آب و هوا را در نظر نمی گیرد.
جملاتی که حتی کسی مانند من نیز نمی تواند با یکبار خواند متوجه معنای دقیق آنها شود که نشان از هوش سرشار این دختربچه دارد که توانسته است در سن 15 سالگی به علاوه بر دانش اقلیمی به توانایی نگارش و سخنوری نیز به خوبی دست یابد.
اما در اینجا نمی خواهم از تغییرات اقلیمی صحبت کنم بلکه میخوام گلایه کنم گلایه از دنیای بی وجدانی که در آن گیر افتادیم. می خواهم شما را هزاران کیلومتر از سازمان ملل دور کنم و شما را به نقطه از این دنیا ببرم که کمتر در مورد آن می شنوید. اگر هم می شنوید چیز بسیار کمی است آنقدر کم که حتی توجهی به آن نمی کنید. تمام افرادی که در طی این مدت در مورد گرتا نوشته اند حتی به خود زحمت نداده اند که یک کلمه در مورد این نقطه از دنیا بنویسند.
در این نقطه از دنیا دختری زیبا و سفید پوست نمیبینید. دختری را میبینید که تغذیه ی مناسبی نداشته است، بانمک و دوست داشتنی نیست اما مانند گرتا عصبانی است ولی عصبانیت او تحت تاثیر رسانه ها نیست. عصبانیت او از چیزی نیست که در آینده رخ می دهد عصبانیت او از چیزی است که در همان زمان برای خودش در حال رخ دادن است. او شب ها با خیال نابودی محیط زیست (درحالیکه شاید هیچ ایده ای نداشته باشد که این نابود به چه شکل اتفاق می افتد) از خواب نمی پرد. بلکه با صدای بمب از خواب می پرد. او نمی گوید شرم بر شما که من باید در مدرسه باشم به جای اینکه امروز اینجا باشم او مدرسه ای ندارد. او خانه ای ندارد او خانواده ای ندارد.
نطق آتشین او را هیچکس از پیش آماده نکرده بود تمام حرف هایش اعتقادات قلبی اوست. او در حین گفتن این کلمات احساساتی نمی شود چون احساسات در زندگی او نقشی ندارد او دنبال ترحم نیست تنها منطق بر او و گفته هایش چیره است. از الفاظ قلنبه سلنبه استفاده نمی کند. اما میدانید چیست؟ حرف او شنیده نمی شود. چون او اروپایی نیست. چون او سفید پوست نیست. چون او انسان نیست.
کسی تونبرگ را با شهید فهمیده مقایسه کرده بود و گفته بود این دو تحت تاثیر رسانه ها هستند. احتمالا ظالمانه ترین و شاید احمقانه ترین مقایسه ی ممکن همین مقایسه می تواند باشد. کسی را که از همه چیزش می گذرد، از عزیزترین دارایی که خداوند به او داده است. تا برای دفاع از کشورش از مام میهنش حرکت کند و در این راه از هیچ فداکاریی فروگذار نمی کند را با کسی مقایسه کنیم که فارغ از توجهی که به او شده است از هیچ امکاناتی محروم نیست. امکاناتی که حتی برای یک ایرانی ممتمول نیز گاها دست نیافتنی است. و احتمالا کسانی بعد از خواندن این مطلب نیز بگویند این کودک فلسطینی که هرشب در تب بمباران صهیونیست ها می سوزد و به مدت هفتاد سال اجدادش حقی بجز کشته شدن نداشتند تحت تاثیر رسانه ها صحبت می کند.
امید ندارم با این نوشته وجدان خوابیده ی بشری را بیدار کنم اما این را می نویسم تا اگر سیدالشهدا پرسید در کربلای زمانتان چه کردید سرافکنده نباشم. شما برای کربلای زمانتان چه کردید؟