در قسمت قبل مفهوم آزادی رو از زبان بنیان گذاران انقلاب فرانسه گفتم و اینکه چرا با شعار آزادی به طور محض نمیشه موافق بود رو هم اشاره ای بهش کردم و البته خود اندیشمندان دموکراسی هم موافق این نظر هستن که هیچوقت نمیشه به دموکراسی و آزادی مطلق رسید. اما فرق بین نگاه اسلام و الهی به آزادی و نگاه لیبرالیستی اصالت لذت چیه؟
مطمئنا شما هم با این جمله مواجه شدید که: "همه ی نظرها محترمن." "باید به سلایق مختلف احترام گذاشت." "نباید کسی رو به خاطر گرایش هاش مواخذه کرد" و امثالهم.
این جمله های چقدر درستن؟ آیا واقعا هرکس هرچیز گفت در مقابل حرف دیگری از لحاظ ارزش یکسانه؟ مسلما خیر. حرف یک تحصیل کرده ی امور اقتصادی در مورد اقتصاد مسلما با نظر یک بقال، قصاب و... در مورد اقتصاد یکسان نیست جدای از اینکه این دو فرد از دو نقطه ی مختلف به قضیه نگاه میکنن حتی نظرهاشون هم از ارزش یکسان برخوردار نیست.
اما بیایید از نقطه ی دیگه ای به قضیه نگاه کنیم دو فرد اقتصاددان راجع به یک قضیه ی واحد نظرهای متفاوتی دارن آیا بازهم این دو نظر از ارزش یکسانی برخوردارن؟ بیایید بازهم قضیه رو پیچیده تر کنیم این دو اقتصاددان برنامه ای متفاوت برای پیشبرد اهداف از نقطه ی "الف" به نقطه ی "ب" دارن و فرض میکنیم به جز مسیر پیشبرد اهداف نتیجه در هردو مورد یکسانه و ما به نقطه ی "ب" میرسیم حالا چطور؟ باز هم نظر این دو نفر از ارزش یکسان برخورداره؟
از دیدگاه ماکیاولی چون هدف وسیله رو توجیه میکند بله هردو ارزش یکسان دارن چرا که هردو نیاز ما رو ارضا کردن اما از دیدگاه اخلاقی-اسلامی خیر، هدف هیچگاه وسیله رو توجیه نمیکنه. جمله ی "لا اری اصلاحکم بافساد نفسی" از امیرالمومنین (ع) به خوبی نمایانگر این آموزه است. حتی برقراری حکومت عدل الهی هم نمیتونه توجیه مناسبی برای انجام اعمال خلاف ضوابط اسلامی باشه. در مکتب اسلام هر نظری صحیح نیست حتی اگر هدف هدفی الهی باشه چه برسه به مواقعی که هدف غیرالهی هم باشه.
خوب حالا که دیدیم حتی دو نظر مختلف که به یک نتیجه ی واحد میرسن هم ممکنه تایید نشن چطوره که عده ای ادعا میکنن که هر حرفی که هرکسی میزنه فارغ از نتیجه ی اجتماعیش درسته و قابل احترام؟ البته قابل احترام هست به این معنی که کسی حق نداره برای نظری مخالف نظر خودش فردی رو مواخذه کنه یا تفتیش عقاید کنه. اما آیا هرکس آزاده که هر حرفی رو در بستر اجتماعی بزنه؟ مثال میزنم من به عنوان یک فرد عادی در یک اجتماع اسلامی میام و یک شبهه در مورد محکمات و قطعیات اسلام وارد میکنم بدون اینکه بتونم از حرفم دفاع کنم و صرفا یک شبهه ایجاد میکنم، آیا چنین آزادی رو دارم؟ مسلما برای بیانش آزادم اما اگه نتونم اثباتش کنم و ازش باید محاکمه بشم.
در یک جامعه (خصوصا اسلامی) بیان هر عقیده ای آزاده، خصوصا عقیده اجتماعی؛ اما در اسلام فرد باید بتونه از حرفی که میزنه دفاع کنه احترام به عقاید اونطور که مدنظر غرب هست در اسلام وجود نداره که اگه داشته باشه فرقی بین عدالت و ظلم، حق و باطل، ظالم و مظلوم، شرک و توحید باقی نمی مونه. هرحرفی که زده میشود فورا باید نقد بشه، نقاط مثبت و منفی اون استخراج بشه، در اصلاح قسمت هایی و یا رد و تایید تمام اون اقدام بشه و اگر بستر اجراییش محیا بود اجرا بشه. فرد نمیتونه بگه که من فلان نظر رو در زمینه ی مثلا سیاست دارم پس میتونم براش حزب تشکیل بدم و وارد سپهر سیاسی کشور بشم خیر چنین چیزی امکان پذیر نیست ابتدا باید نظر و عقیده ات رو از دیدگاه های اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، اسلامی به بوته ی نقد بذاری و بتونی ازش دفاع کنی اگر توانایی دفاع از نظریه ات رو داشتی میتونی وارد بشی که البته چنین رویه ای تمام نقاط جهان وجود داره و مختص ما نیست به عنوان مثال حتی در خود ایالات متحده هم کسی نمیتونه حزبی رو تشکیل بده که مخالف مالکیت خصوصی باشه و امثالهم.
اما این نباید باعث بشه که افراد مختلف محدود بشن و به اسم مخالفت با اصول قانون جلوی هر فعالیت و هر نظری گرفته بشه گفتم در مقام اظهارنظر هرکس آزاده اما در مقام اجرا و تاثیرگذاری باید مواخذه صورت بگیره هر نظری، هرکاری و هرعقیده ای داری در خلوت خودت ازادی اما وقتی بخوای اون رو به جامعه بکشی باید نقد بشی و حتی اگر خلاف قانون عمل کردی باید محاکمه بشی. به عنوان مثال فردی رو در نظربگیرین که توی خونه مشروب مصرف کرده خوب کسی نمیتونه همچین فردی رو مواخذه کنه، در خلوت خودش کاری رو انجام داده و در پیشگاه الهی باید جوابگو باشه. اما اگر همین فرد مست به کوچه و خیابون اومد و به جان و مال و ناموس مردم تعرض کرد، پشت فرمون نشست و حرکات غیر عقلانی کرد، باعث ترویج فساد و فحشا در جامعه شد باید پاسخگو باشه. یا یک فرد مذهبی، یک اخوند اومد و شبهه ای رو در مورد محکمات اسلام وارد کرد یا مثل عده ای ادعاهای خاصی رو مطرح کرد آزاده اما باید پاسخگو باشه باید بتونه دفاع کنه و اگر نتونست باید محاکمه بشه. یک استاد دانشگاه همینطور و این زنجیره میره تا برسه تک تک افراد اجتماع.
نکته ی اول: هر حرف یا ایدئولوژی تا زمانی که اکثریت قریب به اتفاقا مردم رو پشت خودش نداشته باشه مسلما محکوم به شکسته و اگر اپوزوسیونی این اتفاق رو داشته باشه چند لحظه بعدش به حاکم تبدیل میشه اینقانون طبیعته اما تا اون لحظه باید در چارچوب قانون عمل کنه و هرگونه سرپیچی از قانون با برخورد مواجه میشه. این در همه جای دنیا وجود داره و استثنایی در کار نیست
نکته ی دوم:کسی که میاد و میگه همه حرف ها درستن همه راست میگن هیچ فرقی بین توحید و شرک نیست هیچ تفاوتی بین عدل و ظلم نیست این فرد یا کلاهبرداره یا غافل هیچ سنخیتی بین حق و باطل نیست مگر اینکه افرادی با لطایف الحیل باطل رو لباس حق بپوشونن، قران بر سر نیزه کنن، خودشون توی خونه های میلیاردی بشینن و وقتی کسی هم بهشون میگه مگه قرار نبود ساده زیست باشی بگه که اگه ساده زیست باشم و حقوقم کم باشه دزدی میکنم یا از این مثالها ممکنه مردم رو دچار شبهه کنن که این شبهات نباید این توهم رو ایجاد کنه که افراد از کل سیستم متنفرن.
در قسمت بعدی به صورت ریزتر به مصداق های آزادی میپردازم و اینکه چرا در غرب آزادی بیان هست ولی آزادی اندیشه نیست.