بیار باده و اول بدست حافظ ده
بشرط آنکه ز مجلس سخن به در نرود.
***
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
غم دنیای دنی چند خوری، باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد.
***
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد.
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت ا وضاع چنین باشد.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد.
***
= دیوان حافظ .قزوینی _ غنی نشر اساطیر به کوشش عبدالکریم جربزه دار.چاپ هفتم 1387