این پست برای چالش کتابخوانی تاقچه است.
کتابخوندن از بزرگترین لذتهای دنیاست. چالش تاقچه باعث شد کتابهای گوناگونی از موضوعهای متنوع بخونم. گزینش این ماه جالب بود؛ کتابی که دربارهی کتابهاست...
خوندنش یه نکتهی باارزش رو بهم یادآوری کرد؛ این که چه آرامش عمیقی در کتابخواندن وجود داره. حسش مثل بودن توی یه سرپناهه که دست دنیا بهت نمیرسه. میون همهی هیاهوی جهان، این مانند یه معجزهست که میشه چه حجمی از دانش و احساسات رو از راه واژگان به انسان دیگری رسوند. کتابها در امنترین فضای ممکن، انسان رو به دورترین جاها میبرن و پختهتر و داناتر بازمیگردونن. کتابخوندن مانند اینه که با یک دوست همسفر بشی و بری به کشف ناشناختهها. خوندن این کتاب بهم یادآوری کرد که چطور میشه در کتابها به دنبال آرامش گشت؛ آرامش بکری میون تلخیها و سختیها جهان. شاید سختتر از همه چیز، تلخی از دستدادن یک عزیز
"نینا"، نویسندهی "تولستوی و مبل بنفش"، توی این کتاب شرح تجربهی خودش رو بیان میکنه از یافتن آرامش در کتابها. نینا خواهرش رو در اثر بیماری از دست داده. چند سال خودش رو به انواع کارها مشغول میکنه تا بتونه اندوه این فقدان رو ترمیم کنه ولی همچنان گویی روحش همراه مرگ خواهرش خرد شده و تکههایی ازش در گذشته پخش شده و مدتها دویدن و "بیشتر زندگیکردن"، نه تنها جای خالی خواهرش رو در قلبش پر نمیکنه، بلکه برای نینا در برابر این اندوه آرامشی پدید نمیاره. پس نینا تصمیم دیگهای میگیره؛ که مانند تجربهی کودکیهای خودش و خواهرهاش که همیشه بیشترین لذت رو در خواندن کتابها یافتن، در کتابها به دنبال تکههای خردشدهی روحش و آرامش از دسترفتهش بگرده. چه بسا در میان کتابها، به دنبال خواهرش بگرده.
برای همین برای خودش یک چالش جالب ایجاد میکنه: یک سال تمام کتابخوندن؛ یک سال تمام، هر روز یک کتاب...
و ما شرح این چالش رو میخونیم.
جدا از توصیفهایی که کرده از موانعی که میتونستن باعث بشن شکست بخوره و نتونه هر روز یک کتاب رو تموم کنه، مانند مهمانیهای توی تعطیلات، بیماری بچهها، پاکشدن همهی نوشتههای تایپشده و...، من این رو خیلی دوست داشتم که کتابهای خواندهشده در دستههای مشخصی معرفی شدن. "تولستوی و مبل بنفش" شامل چند بخشه که هر بخش انگار به ژانر متفاوتی از کتابها میپردازه؛ تسلط نویسنده به سبک نوشتاری هر کدوم از این دستهها تحسینبرانگیز بود. بدون شک این نتیجهی سالها خوگرفتن با کتابخوانیه. چیزی که برای من خیلی قشنگ بود، اینه که نویسنده چقدر زیبا تونست نشون بده که هر کدام از این کتابها در دستههای گوناگونی قرار داشتن ولی توی هر کدوم تونستهبود نکتههایی رو پیدا کنه که از ارزشمندی زندگی میگفتن و بهش قدرت میدادن برای روبهروشدن با اندوه و مرگ؛ روبهروشدن با از دستدادنِ عزیزترین. کتابهای معمایی نشون میدادن که چطور کنشها و واکنشها به هم وصل هستن و یک کار یک فرد میتونه مرگ و زندگی دیگری رو تغییر بده؛ کتابهای عاشقانه تفاوت عشق سطحی رو با عشق نابی که هرگز فراموش نمیشه نشون میدن؛ کتابهای کریسمس یادآوری میکردن که روزهایی که با هم میگذرونیم همایونترین عیدها هستن و کتابهای ادبیات جنگ نشون میدن که چقدر زندگی باارزشه و دورشدن از انسانیت میتونه باعث چه جنایتهایی بشه.
از زیباترین توصیفها توی کتاب، این بود که نینا توی هر کدام از زندگیهای توی کتابها خاطرههای بیشماری رو از خواهرش به یاد میآورد. به یاد میآورد که خواهرش در وایع از دست نرفته و همیشه توی یادشون همراهشونه. هر وقت که بخواد، میتونه بره توی جهان کتابها و اونجا خواهرش رو پیدا میکنه.
توی این کتاب، تعداد خیلی زیادی کتاب نام بردهشده. من تلاش کردم برخی رو یادداشت کنم که بخونمشون. ولی این یه جنبهی خستهکنندهی این کتاب بود. متنش پره از نام تعداد بسیار زیادی کتاب و هر کدوم هم به همراه نام نویسندهشون. جدا از کتابها و نویسندهها، توی خیلی از چیزها هم جزییاتی گفته میشه که واقعا لازم نیست. مثلا این که برند کت بارانی آنماری ایوسنلورانه واقعا مهم نیست. این همه جزییات توی متن خوندنش رو کند میکرد.
این کتاب رو دوست داشتم. یه فکری که از آغازش افتاده تو کلهم، اینه که دلم میخواد من هم به بار این چالش رو امتحان کنم. یک سال هر روز یک کتاب. به نظر خیلی سخت میاد ولی مثل یه دستورالعمل میمونه برای بازیابی آرامش.
پینوشت: "تاق" یه واژهی پارسیست که عربینویس واژهی تاک است. در گذشته این واژه رو با "ط" نوشتن مانند طهران یا باطری که املای نادرست بوده و "ط" در الفبای اصلی پارسی وجود نداره. بر این اساس، درسته که بنویسیم تاقچه، نه طاقچه. از دوستان گروه پشتیبانی نرمافزار خواهش میکنم این مورد رو در نظر بگیرن.