از دست دادن هميشه بد نيست، اصلا به نظرم گاهي لازم است، از دست بدهي تا حسرت بخوري، حسرت بخوري تا خونت به جوش بيايد، وقتي خونت بجوش آمد از خودت بدت ميايد كه نتوانستي نگه داري، از خودت كه بدت آمد ،چكش برميداري ميفتي به جان افكارت، آنقدر به خودت ميكوبي تا بيجان بشوي، و يك گوشه بيفتي و بعد...
بعد هميشه يكي پيدا ميشود كه دستت را ميگيرد و بلندت ميكند ، گرد و خاك لباست را ميتكاند و ليوان آبي بدستت ميدهد تا لبهاي خشكيده ات را تر كني .
جان ميگيري و احيا ميشوي.
آن يك نفر خود تويي ...
خودخودت، چون هيچكس جز خودت چشم ديدن بلند شدنت را ندارد
از دست دادن اصلا بد نيست ، چون آخرش ميفهمي بايد فقط هواي خودت را داشته باشي.