ویرگول
ورودثبت نام
علی قنبری
علی قنبری
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

«بینوایانِ» ایرانی

?️ نادر فتوره‌چی


- «بینوایان» زنان میان‌سال پای ثابتِ «آشغال گوشت»های «سوپرگوشت امیر»اند.

- «بینوایان» پروموتر پنیر فلان کمپانی‌ست که مسئولش سرش داد می‌زند «ماتیکت رو پُررنگ کن لاشی».

- «بینوایان» آمپول‌زنِ آبله‌رویی‌ست که در مسیر بازگشت از درمانگاه در مترو دستفروشی می‌کند.

- «بینوایان» فراوان هست، ما «ویکتورهوگو» نداریم.

- «بینوایان» دختر خوش‌صدایی‌ست که زنگ می‌زند برای شرکت بیمهٔ آتش‌سوزی غدیر تبلیغ کند و اگر بگویی «نه خانم، متشکرم» با اندوهی به وزنِ تمام قرون و اعصار می‌گوید «باشه، ببخشید».

- «بینوایان» امید بود که برای دزدیدنِ ۶ تا لامپ پارک، حبس گرفته بود.

- «بینوایان» آن پیرزنِ چاقی بود که سرِ خیابانِ نوبخت به من گفت «مرد باش و یک شیر کم‌چرب میهن برایم بگیر».

- «بینوایان» پیک موتوری‌ای بود که عصر جمعه کسی نبود جسدش را برِ اتوبان شناسایی کند.

- «بینوایان» پاسخگوی شماره 241 بود که با گریه گفت «آقا خسته‌ام، زود بپرس».

- «بینوایان» پیرمرد بازنشسته‌ای بود که وقتی شنید «اسکن کامل دندان» مشمول بیمهٔ خدمات درمانی نیست، گفت «مجدد مزاحم میشم خانم» و رفت.

- «بینوایان» حتی اسم شجریان را هم نشنیده‌اند، حتی نمی‌دانند ساعت چند است.

- «بینوایان» روایت ترمیدور انقلاب است، نگاه مجلل یک نابغه بر ویرانه‌های برجا مانده از نبرد واترلو، شرح مفصلی از کفل‌های توپُرِ لات‌های خوش‌اندامِ آدمکشِ قرتی پاریس، یک حماسهٔ سوزناک و در عین حال پر ابهت از شکست آرمان‌های یک ملتِ تازه تولدیافته، یک جادو در قالب کلمات، کلمات، کلمات... .

- هوگوی دوران ما، اگرچه که اکنون ترمیدور یک انقلاب‌ست، اگر بود، شاید اصلاً «بینوایان» نمی‌نوشت، بلکه برای تاریخ، شرحِ «رجاله‌گان» را می‌نوشت؛ شرح دزدها، دلقک‌های دولتی، ارزان‌قیمت‌ها، سلیطه‌هایی که از بحرانِ عزت‌نفس نان می‌خورند، کسانی‌که در پایتخت‌های اروپایی از شکستِ آرمان‌ها «پول» در می‌آورند.

- بله، اگر ویکتور هوگو بود، حتی یک لحظه از این منظرهٔ نفرت‌انگیزِ خجالت‌آور را از قلم نمی‌انداخت.

- «بینوایان» ویکتور هوگو، شرح خداحافظی طولانی و حادِ یک جنتلمن تودار، خونسرد و پر جذبه با یکی از باشکوه‌ترین انقلاب‌های تاریخ، و زنان و مردانی که در این ضیافت رقصدیدند، است.

- دریغ از ما که نه آن شکوه در کار بود، نه در میدان رقصیدیم، نه چنین جنتلمنی داشتیم.

- ما نفهمیدیم چه شد؛ یا قِردادیم، یا لودگی کردیم، یا چسناله سردادیم.

- ما نتوانستیم تاریخ‌ را روایت کنیم. ما الکن و بی‌مقدار بودیم. صله‌بگیران اربابانِ همان وضعیتی که ما را صله‌بگیر کرده بود.

- ای کاش تاریخ، ما و دوران‌مان را فراموش کند. که نمی‌کند، که به آیندگان خواهد گفت: «این‌ست منظوراز بینوایان».

دانشجوی پزشکی، پژوهندۀ علوم انسانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید