در این نوشتار بههیچروی قصد پرداختن به اشخاصی مانند تتلو، ندا، ساسی.م، ساشا.س و ... را ندارم، اصلاً اینان سوژههای قابل بحثی نیستند. مسئله، پدیده و مفهومی است که برای فهم آن میبایست از مصادیق رایج بهره جست (در ضمن قصدی هم برای آه و ناله کردن از ابتذال فراگیر کنونی جامعه نیست).
امری که در این روزها ویا چند سال اخیر توجه بسیاری را به خود معطوف ساخته، شدت و حدت جنون خیل عظیمی از افراد جامعه (و احتمالاً جوامع دیگر) در پرداخت به مسائلی: امور جنسی، خودابرازگری، زیباییجوییِ رقابتی، پولدوستی و قدرتطلبی و... است. نکته عجیب آنکه امور فوق بدون استثناء با «امر ابتذال» (با ابعادِ بدشکلی، بیمعنایی، جابهجایی یا انحطاط ارزشها) گره کوری خوردهاند.
مجالی برای علتیابی پدیدهٔ مورد بحث نیست، اما میتوان از شناخت آن به نگرش خاصی رسید. بشر امروز که عموماً آن را «انسان خردمند» یا «انسان متمدن» میخوانند، در طول حیاتش، بیش از هر حیوان دیگری به تکامل نهادهای فرهنگی اقتصادی سیاسی اجتماعی یا «تمدنسازی» پرداخته است، از همین روست که انسان را «حیوان تمدنساز» میخوانند. اما همین امر، رنج بسیاری بر دوشش نهاد، در این راه مجبور به قربانی کردن بسیاری از غرایز، امیال، هیجانات و امور طبیعیاش شد، گویی انسانها با «سرکوب» بخشی از ساختار روانیزیستیِ خود و در بند کردن آن، در پی رسیدن به تمایزی از سایر حیوانات بودند، و این امر موجب پدید آمدن نوعی آسیب روانی شد. یعنی برای متمدن شدن میبایست ابتدا، آن بخشِ حیوانی خود را جدا میکردند، اینچنین شد که فروید، تمدن را عامل «روانرنجوری» انسانها میداند و انسان متمدن را «انسان روانرنجور» میخواند (نیچه هم میگفت، انسان حیوانیست بیمار). اما تمدن با تمام خسرانش، برکات وصفناپذیری داشت، «فرهیختگی». تمدن برای انسان، اندیشیدن، فلسفه، ادبیات، علومی مانند طب و...، موسیقی و معماری و بسی امور دیگر به ارمغان آورد. انسان در ابتدا با خود عهد بست که میان «فرهیختگی» و «بربریت/وحشیگری» و تمایز از نیای نخستیناش، متمدن و فرهیخته شود، گرچه در مواقعی، رخدادهای چندعاملی مسیر را به بربریت کشاند.
مسئلهای هم که هماینک میبایست بدان پرداخت، این انتخاب یا افتادن به یکی از مسیرهاست. شواهد بیم آن میدهد که واپسرفت پیشاتمدنی یا بربریت دیگری بر سر راه جماعتی کثیری است که فرو افتادن به آن قریب به واقع است.
این «بربریت سگمنشانهی متأخر» که نشانگانی بارز، مانند تخلیۀ بیحد و مرز انرژی روانیجنسی و بیاخلاقی دارد محصول، سیری تاریخی است که عوامل بسیار درهمتنیدهای آن را حاصل آوردند. برای فرار از این تحمیلِ قضاوقدری نیاز به «آگاهیِ تاریخی» داریم.