ايرمان پالیز
ايرمان پالیز
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

آمان الله ندی دیرم

در آی زبخت خوش که درمسیر تو منم

زدیده گر پنهانی ولی به راه تو منم

جور زمانه گر میان تو بندد تا ز منم

به آه دل سوزد گر این بند زحال منم

برگ برگ درخت سفید و پیر وخسته‌

فتدبه پای ریشه اش ز حال دلبسته

رهد ازبند ملام عشق چو آهوی رسته

به جز ازسرشک دیده آه واشک رفته







Sociology Mba poet CHEF
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید