Mahta
Mahta
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

حرف، حرف، حرف!

فصل دیگه ای از کتاب اشاره میکنه به اینکه در نهاد هر انسانی تمایل به حرف زدن و جایگزین کردن اغراق با عمل وجود داره. میپرسید یعنی چی؟ توضیحش ساده است: قصد داری یه کاریو شروع کنی، پس شروعش کن لزومی نداره مدام درباره ی چیزهایی که تو ذهنت میگذره با هرکسی حرف بزنی! هزیود شاعر میگه:"مهمترین گنج انسان، خساست زبان است". حرف زدن ما رو تخلیه میکنه. تحقیقات نشون میده با وجود اهمیت تجسم اهداف، بعد از نقطه ای خاص، ذهن انسان اونو با پیشرفت واقعی اشتباه میگیره. چطوری؟ بعد از کلی تفکر، توضیح و صحبت درباره کاری که میخوای انجام بدی، کم کم حس میکنی به هدفت نزدیکتر شدی. یا بدتر از اون وقتی اوضاع وخیم میشه ، کل پروژه رو میذاری کنار؛ چرا که نهایت تلاشتو کردی، در حالی که اینطور نیست! هرچه مسئولیت دشوارتر و نتیجه نامشخص تر میشه حرف زدن گرونتر تموم میشه و از جواب گویی واقعی فرار میکنی.

موفقیت نیازمند صد در صد تلاش های ماست و حرف زدن بخشی از تلاش های مان را قبل از امکان به کارگیری آن ها از بین می بره.

پس آن سوراخ را ببندید، بله، همان که وسط صورتتان است، همان که باعث تخلیه ی نیروی حیاتی زندگی تان می شود. آن وقت می بینید که چه اتفاقی روی می دهد و اوضاع تان چقدر بهبود می یابد :)

تا قسمت بعد...

مراقب افکارتون باشین ;)


رشد فردیخودپسندیهدف
دانشجوی ارشد مدیریت پروژه،علاقه‌مند به مباحث کسب و کار،تصمیم‌گیری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید