از یک علاقه ساده تا یک مسیر پر از تجربه، اشتباه و یادگیری

وقتی به گذشته نگاه میکنم، هنوز هم باورم نمیشود که تمام این مسیر از یک اتفاق کوچک شروع شد؛ از یک بوی ساده. بوی گرم و معطر کنجد برشتهشده که در یک کارگاه قدیمی در یک محله قدیمیتر به مشامم خورد و در همان لحظه چیزی در ذهن و دلم روشن شد.
آن روز نمیدانستم این بو قرار است زندگی مرا تغییر دهد.
سالها قبل، مثل خیلی از خانوادههای ایرانی، ارده و شیره پای ثابت میز صبحانه ما بود. اما همیشه برایم سؤال بود چرا مزه اردههای قدیمی یک چیز دیگر بود. انگار هم طبیعیتر بودند، هم خوشعطرتر.
تا اینکه یکبار در سفر، از یک دکان کوچک ارده گرفتم و همان لحظه فهمیدم «طعم واقعی» میتواند چطور روح آدم را تکان بدهد.
همان لحظه بود که پرسیدم:
واقعاً فرق ارده خوب و معمولی چیه؟ چرا بعضیها اینقدر خاصن؟
این سؤال ساده تبدیل شد به یک مسیر جدی در زندگیم.
خیلیها فکر میکنند تولید محصولات کنجدی فقط آسیاب کردن و حرارت دادن است. اما وقتی پای کار میروی، میبینی هزار ریزهکاری دارد.
من برای یاد گرفتن این ریزهکاریها سراغ قدیمیهای این کار رفتم؛ کسانی که سالها با دستهایشان کنجد را بو داده، آسیاب کرده و ارده ساخته بودند.
از آنها یاد گرفتم:
رُست صحیح کنجد یعنی چه
چرا یک دقیقه کم یا زیاد کردن حرارت، همه چیز را تغییر میدهد
تفاوت کنجد ایرانی، سودانی و افغانی در چیست
چرا رنگ ارده همیشه معیار درستی نیست
و اینکه ارده مثل یک موجود زنده است؛ احساس دارد و باید با احترام با آن رفتار کرد
اینها چیزهایی نیست که توی کتابها پیدا شود. باید ببینی، لمس کنی، اشتباه کنی و دوباره بسازی.
بارها و بارها کنجد را بیش از حد برشته کردم.
بارها ارده بیش از اندازه سفت شد یا برعکس، رقیق.
گاهی حلوا ها آن طعمی را که باید نمیدادند.
هر بار که اشتباه میکردم، چیزی یاد میگرفتم.
یاد گرفتم که در تولید محصولات طبیعی، «میانبُر» وجود ندارد.
کیفیت زمانی به دست میآید که:
با ماده اولیه آشنا باشی
با صبر و حوصله پیش بروی
به اصالت کار احترام بگذاری
و این برای من شد یک باور شخصی.
این سؤال را خیلی از من میپرسند.
پاسخش ساده است:
فراوردههای کنجدی فقط غذا نیستند؛ میراثاند.
شیره انگور، شیره توت، ارده، حلوا ارده…
اینها بخشی از تاریخ سفره ایرانیاند.
من فهمیدم این حوزه فقط یک کسبوکار نیست؛
یک رسالت است: کمک به زنده نگه داشتن خوراکیهای سالم و واقعی.
امروز هر بار یک محصول تازه تولید میکنیم یا یک ترکیب جدید را آزمایش میکنم، همان شوق روز اول باز هم در من زنده میشود.
من هنوز هم:
یاد میگیرم
تجربه میکنم
با تولیدکنندگان قدیمیتر مشورت میکنم
و هیچوقت فکر نمیکنم «دیگر همه چیز را میدانم»
این مسیر پایان ندارد و همین زیبایی آن است.
چون معتقدم مردم باید بدانند پشت هر محصول سنتی، چقدر عشق، تجربه، آزمایش و اشتباه وجود دارد.
این مقاله یک معرفی یا تبلیغ نیست.
این فقط داستان یک علاقه واقعی است؛
علاقهای که شاید برای تو هم الهامبخش باشد.
اگر تو هم مثل من دغدغه غذای واقعی، سالم و اصیل ایرانی را داری، اینجا بمان؛
در مقالههای بعدی از تجربهها، نکات تخصصی، راهنمای خرید محصولات طبیعی و قصههای پشتصحنه بیشتر خواهم گفت.