آرش جهانگیری
سندرم مسی یا همان اختلال ستاره بزرگتر از تیم، بیماری است که به جان تیم بارسلونا افتاده و حالا بعد از چند فصل ناکامی کوچک و باخت در بازیهای حساس، چنان تمام اعضای باشگاه برسلونا را درگیر کرده که با باخت ۸ گله در مقابل بایرن مونیخ، به بهترین شکل خودش را نشان داده است.
البته این اولین تیمی نیست که دچار چنین بیماری میشود. لیونل مسی تنها تیم دیگری که در توپ زده است را هم پیش از این درگیر این بیماری کرده و از پای درآورده است. بله درست است. در مورد تیم ملی آرژانتین صحبت میکنم. تیمی که بسیاری از ستارههایش پشت خط ماندند. چرا که مسی چندان رابطه خوبی با آنها نداشت. تیمی که با وجود داشتن یک نسل طلایی هیچ نتیجه خوبی نگرفت. زیرا یک مربی بزرگ را بالا سر خود نداشت.
نداشتن مربی بزرگ چیزی است، خواسته شخص مسی. قدرت سوپراستار آرژانتینی در تیم ملی بیشتر از بارسا بوده و با تحمیل مربی کوچک به فدراسیون که حرف شنوی لازم را از او داشته باشد، باعث شده تا تیم ملی آرژانتین جامها را یکی پس از دیگری از دست بدهد. نداشتن یک مغز متفکر بیرون از زمین چیزی نیست که بتوان به راحتی از آن چشم پوشی کرد و همه چیز را به فرمانده داخل زمین سپرد.
مسی چه در تیم ملی آرژانتین، چه در بارسای چهار فصل اخیر، بازیکن مربی بوده. یعنی درست از همان زمانی که رفتارش در زمین هم تغییر کرد. بازیکنی اخمو که حتی در شادی گلها هم بیشتر شبیه به یک مربی عبوس بود تا یک ستاره گلزن.
این مسئله حتی در جذب بازیکن جدید در بارسا، لیست بازیکنان دعوت شده در تیم ملی هم قابل مشاهده بود. دوستها و سرسپردگان مسی هم شانس بیشتری برای حضور در تیم داشتند، هم در بازی تاثیرگذارتر به نظر میرسیدند. باند مسی همه کاره بود و هر کس که در این باند قرار نمیگرفت، به حاشیه میرفت و از بازی خارج میشد.
اما انگار این روال آن هم بعد از باخت بایرن مونیخ، حداقل از طرف مدیرعامل تیم دیگر قابل تحمیل نبوده و با آمدن مربی جدید، شرایط برای مسی کاملا تغییر کرده است. نگاهی به اتفاقات این چند هفته هم نشان دهنده همین موضوع است. مسی نه بعد از باخت دردناک، که بعد از معرفی مربی جدید و صحبت با او تصمیم به رفتن گرفت. جایی که احساس کرد، کومان تن به خواستههای او نمیدهد و برای کومان مسی یک بازیکن باارزش اما در رده دیگر بازیکنان خواهد بود. اینجا بود که مسی از آخرین احرم قدرت خود، یکی خروج از باشگاه استفاده کرد.
اما چرا تیم بزرگی مثل بارسلونا باید تن به چنین شرایطی بدهد؟ این مسئله به روح تیم بارسا برمیگردد. تیمی که همیشه به ستاره اصلی خود استوار بوده. یک الماس درخشان که در بالای سر باشگاه بدرخشد. پیش از مسی رونالدینیو این نقش را برعهده داشت. با آمدن مسی این الماس حتی از خود باشگاه هم درخشان تر شد. اما در سالهای فرمانروایی مسی، هیچ ستاره درخشان دیگری متولد نشد. لاماسیا تیم اصلی را تقویت نکرد و مسی هم اجازه تولد و رشد ستاره دیگری را نداد. از طرف دیگر، شکوفایی بارسا به شکل عجیبی وابسته درخشش ستاره آرژانتینی خود بود. یعنی انگار این مسی بود که برای بارسا جام میآورد، نه کل تیم به کمک بارسا.
موفقیتها بخاطر مسی بود و عدم موفقیتها بخاطر ناکارآمدی دیگر بازیکانان، مربی و مدیریت باشگاه. خارج شدن از چنین شرایطی و از زیر سایه ابرستارهای به اسم مسی هزینه بسیار زیادی دارد. اما انگار مدیران بارسا، بعد از فاجعه باخت به بایرن و با پا به سن گذاشتن مسی، این هزینه را به جان خریدهاند.
نگاهی به رفتار رقیب همشگی بارسا در چنین شرایطی بیندازید. رئال خداحافظی سردی با یکی از نمادهای باشگاه، یعنی رائول گنزالس داشت. چندی بعد، مورینیو خیلی راحت روی اسم کاسیاس خط کشید. بعد از آنها نوبت به رونالدو بود که به درهای خروجی باشگاه هدایت شود.
کمی به گذشته برگردیم. یعنی زمانی که بکهام تکستاره منچستریونایتد بود و آنقدر درخشان که میرفت با از باشگاه بزرگتر شود. همانجا بود که فرگوسن از پسر خوش قیافه اولدترافورد دل کند و با یک لنگه کفش، او را به آسمان کهکشانی رئال فرستاد. کهکشانی که در آن بکهام باز هم درخشان بود، اما دیگر چشم کسی را نمیزد.
وجود مربیان و مدیران کارآمد و با تجربه در تیمهای رئال و منچستر جلوی این بازیکنسالاری را گرفته و اجازه نداده که بازیکن بزرگتر از باشگاه شود. اما لذت داشتن مسی، قهرمانیهای یکی پس از دیگری و همچنین منافع داشتن یکی از بهترین بازیکنهای جهان در زمین آنقدر جذاب و پرمنفعت بود که مدیران بارسا در تمام این سالها با وجود آگاهی به مبتلا شدن به «سندرم مسی» راه حلی برای درمان خود پیدا نکنند و در طب آبی اناری خود بسوزند.
پینوشت:
سندرم مسی وجود دارد
در علم روانشناسی یک سندرم به نام سندرم مسی وجود دارد که البته ربطی به لیونل مسی ندارد. اما از آنجایی که دوست ندارم «سندرم مسی» فوتبالی را با سندرم مسی روانشناسی اشتباه بگیرید، بهتر است در مورد آن بدانید.
کسانی که در منزل خود زباله جمع میکنند و دوست ندارند که وسایل بیارزش و از کارافتاده که خود را دور بیاندازند، دچار اخلافی روانی به اسم «سندرم مسی» هستند. افراد دارای «سندرم مسی» دارای مشکل «عدم سازماندهی» هستند و از اختلال روانی در «ارزشگذاری» رنج میبرند. انسانها معمولا تشخیص میدهند که چه کالا و اجناسی بعد از مصرف دیگر ارزشی برایشان ندارد و آن را «دور میاندازند» که به آن زباله گفته میشود. افراد دارای «سندرم مسی» از این توانایی عاجز هستند و زبالهها را نزد خود نگه میدارند.