عاطفه کاشفی کیوان
عاطفه کاشفی کیوان
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

دیدی آن قهقهه‌ی کبک خرامان حافظ که زِ سَر پنجه‌ی شاهین قضا غافل بود

زمانی که از شدت ذوق و خوشحالی در فضا سیر می‌کنی و خودت رو خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌دونی ولی در یک چشم برهم‌زدن انگار همه چیز زیر و رو میشه و اون نسیمی که دل‌نواز بود به باد تندی تبدیل میشه و با خودش ابرهای تیره همراه میاره؛ ابرهایی که از قضا به این زودی هم قصد ترک کردن آسمان زندگی‌ات رو ندارن و تو مبهوت می‌مونی که چی شد و چه اتفاقی افتاد؟!

اینجاست که انگار عقل حضرت حافظ هم به جایی قَد نداده و میشه فهمید که تنها من نیستم که از درک این مساله عاجزه؛ چون می‌فرمایند:

بس بگشتم که بپرسم سببِ دردِ فراق

مُفتی عقل در این مسئله لایعقل بود!

نمی‌دونم حضرت حافظ چقدر با من موافق هستن اما نتیجه‌ای که از این دردِ مشترک عایدِ من شده، عاقل‌تر شدن، بزرگ‌تر شدن و صبورتر شدن من بوده. کمک کرده تا از "من"، "من" بهتری ساخته بشه.

جمله‌ای هست منسوب به حضرت علی (ع) که می‌فرمایند: حکمت وزیدن باد، رقصاندن شاخه‌ها نیست بلکه امتحان ریشه‌هاست.

و من احساس می‌کنم ریشه‌های محکم‌تری پیدا کردم!


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید