نجف دریابندری از مترجمان و نویسندگان بنام ایرانی آثار شگرفی مثل وداع با اسلحه و پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی)، گور به گور(ویلیام فاکنر)، پیامبر و دیوانه (جبران خلیل جبران) و کتابهای قدرت و تاریخ فلسفه غرب (برتراند راسل) را ... در کارنامهاش دارد؛ نویسندهای فرهیخته که بعد از آشناییاش با آشپزی در زندان تصمیم میگیرد کتاب مستطاب آشپزی را بنویسد.
منتقدی در مورد این کتاب روزی نوشت: «نجف دریابندری آشپزی نیست که کتاب مینویسد، نویسندهای است که آشپزی میکند.» خود نجف هم در مقدمه کتابش مینویسد: «اولین نکتهای که خواننده گرامی باید بداند، این است که هیچکس با خواندن کتاب آشپزی آشپز نمیشود؛ اما نکته دوم این است که هیچ آشپزی و نیز هیچکسی که خیال آشپزشدن داشته باشد، از کتاب آشپزی بینیاز نیست.» میخواهم به این نکته اشاره کنم که آیا داشتن پول انبوه در حساب بانکی به معنای سرمایهگذاربودن است؟
چندی پیش به دعوت دوستی به ملاقات یکی از مدیران محترم صندوق سرمایهگذاری وابسته به یک مجموعه بزرگ و ثروتمند رفتم. آنچه مایه غرور و مباهات ایشان بود، ثروت، قدرت و شبکه عظیم مجموعه معظماش بود؛ مجموعهای که علیرغم ورود چندینساله به اکوسیستم هنوز سرمایهگذاری خاصی انجام نداده و سالهاست که در حال سرمایهگذاری هستند؛ سرمایهگذاری که بروز و ظهورش روی کاغذ بوروکراسی است. برمیگردم به کتاب مستطاب آشپزی و اینکه داشتن پول انبوه به معنای سرمایهگذاربودن نیست. اما از طرفی با سرمایهگذارانی مواجهیم که آنها نیز سرمایه قابلتوجهی دارند اما میشود به آنها عنوان سرمایهگذار را اطلاق کرد؛ چراکه در کنار سرمایه، عزم جدی برای ورود به سرمایهگذاری دارند. از اینرو باید حساب آنها را با «انبوهداران» جدا کرد. البته این دسته خود نیز معترف هستند که دانش و تجربه لازم را ندارند. به تعبیر نجف دریابندری کسی که خیال آشپزشدن داشته باشد، از کتاب آشپزی بینیاز نیست.
اکوسیستم استارتآپی ایران در روزهای تهی به سر میبرد. تهی از وجود استارتآپهای تقریبا بزرگ برای سرمایهگذاری.
از طرفی تهی از سرمایهگذاران بزرگ چنددهمیلیون دلاری خطرپذیر. این تهیبودن به معنای بیباری زیستبوم نیست. در یک چرخه طبیعی باید مثل یک کشاورز با حوصله پای محصول بنشینیم، عرق بریزیم، زحمت بکشیم و خون دل بخوریم تا دانهها از خاک بیرون بزنند و نهالها درخت شوند... تا به بار بنشینند. اگر امروز درختمان دیر ثمر داده و تهی از محصولیم، نتیجه عدم حمایتهای لازم، ایجاد موانع کسبوکار، برخی سیاستگذاریهای نامناسب، مشکلات فرهنگی، اقتصادی و... است. اما این باغ، باغ بیبرگی نیست و در آیندهای نهچندان دور شاهد رشد و نمو استارتآپهای کوچک و بزرگ و یونیکورنها خواهیم بود.
زمانی باشکوه که همه از آن تصویری رویایی برای خود ساختهایم و بسیاری برای آنروز لحظهشماری میکنند، غافل از اینکه شاید آن زمان موعود، زمان به بار نشستن، تبدیل به زمان مرگ استارتآپها شود. شکلگیری دره مرگ بیپولی یا بهتر است بگویم بیعزمی، استارتآپهای ایرانی را تهدید و آنها را به کام تلخ خود خواهد کشید.
بله، ما ویسیهای متعدد داریم. اما تعدادی از آنها صندوقهای نهخطرپذیرند با مدیران محافظهکار، مدیران چه کنم چه کنم که برای اخذ یک تصمیم باید هفتهها و ماهها فکر کنند و مراحل بوروکراتیک اداری را طی کنند و در بیتیمی به ارزشگذاری استارتآپها بپردازند... به نتیجه رسیدنشان هم میشود «چقدر زود دیر میشود» قیصر.
نمیخواهم بگویم ویسی خوب نداریم، داریم. ویسیهایی داریم که حتی بدون اخذ قرارداد پیشپرداخت به استارتآپها میپردازند، ریسک میکنند.
ویسیهایی داریم که صاحب ثروت، تجربه، عملکرد مثبت، تیمهای قوی هستند و هر کدام پرتفولیو بزرگ و موفقی دارند اما انگشتشمارند. بیایید پرتفولیو ویسیها را بشمارید. بعضی از ویسیها خودشان هستند و هیاتمدیرهشان. این اکوسیستم نیاز به ویسیهای واقعی، چابک، بادانش، باتجربه، با تیمهای قوی حقوقی، ارزشگذاری و... ریسکپذیرِ ریسکپذیر دارد. ما نیاز به ویسی صرفا با پول انبوه نداریم. ویسیای نیاز داریم که در گاوصندوقش باز باشد. فرهنگ و دانش ریسککردن داشته باشد. نباید به اسمهای روی کاغذ و آمار و ارقام غیرواقعی دلخوش کنیم.
شکلگیری انجمن ویسی ایران و شکلدادن شبکه سرمایهگذاران واقعی خطرپذیر، برگزاری دورههای آموزشی، کمک به انتقال تجربه ویسیها به یکدیگر از اقدامات موثر سالهای گذشته در اکوسیستم بوده است. برگزاری اجلاس دی- هشت نیز از این جهت حائز اهمیت است که میتواند به انتقال دانش و تجربه و شبکهسازی کمک شایانی کند.
میدانم لحن این نوشته شاید عدهای از بزرگواران را دلخور کند امیدوارم با مهربانی بر من ببخشند، اما درون خانواده اگر تضارب آرا نباشد، فرداروز که دره مرگ شکل گرفت، همدیگر را مقصر قلمداد خواهیم کرد که چرا پیشتر هشدار ندادیم.
ما جوانان را به ورود به اکوسیستم استارتآپی تشویق میکنیم. عدهای زحمت منتوری و پرورش آنان را میکشند. جوانان جان و دلشان و سرمایههای مادی و معنویشان را پای استارتآپشان میریزند. ویسیها با شجاعت و همت ریسک کرده و تزریق سرمایه میکنند تا استارتآپها بزرگ شوند، بزرگ و بزرگتر و بعد هم شاهد جشن یونیکورنشدنشان باشیم. بعدش چه میشود؟ آیا به اینها هم فکر کردهایم. آیا سرمایهگذار یا سرمایهگذارانی داریم که یک یا ۲میلیارد دلار بابت اگزیت یونیکورنها بپردازند؟ کدام ویسیها روی موج آینده استارتآپهای بزرگ قبل از یونیکورن شدن سرمایهگذاری چندده میلیارد دلاری خواهند کرد؟
اینجاست که همه راهها به چشمآبیها ختم میشود. پیشتر نوشتهایم ما بیش از اینکه نیاز به پول سرمایهگذار خارجی داشته باشیم، نیاز به دانش، مدیریت و تجربه آنها داریم. این به معنای مخالفت با سرمایهگذاری خارجی خارجی ستیزی نیست. در هر حالتی بایستی در چرخه سرمایهگذاری، سرمایهگذار خارجی حضور داشته باشد. اما به این معنا هم نیست که اختیار و فرمان استارتآپها و در نهایت اکوسیستم استارتآپی ایران در اختیار چشمآبیها باشد. از اینرو سرمایهگذاران سنتی بهخاطر منافع خودشان و به خاطر منافع کشورشان باید به این حوزه ورود کنند. آغوش اکوسیستم نیز برای همراهی، آموزش و انتقال تجربه و... به روی سرمایهگذاران محترم کشورمان باز است و معتقدیم ابتدا باید سرمایهگذاران وطنی با سهام بیشتر از روی این فرش قرمز عبور کنند و بعد از آنهم نوبت سرمایهگذاران محترم خارجی بادانش و باتجربه است که با سهام کمتر برای سرمایهگذاری ورود کنند.
این مطلبی بود که برای سرمقاله ۸۱امین شماره هفته نامه شنبه نوشته بودم.