اوایل امسال از طرف شبكه تلویزیونی افق به یك میزگرد دعوت شدم؛ میزگردی كه در مقابل من و دو نفر از موافقان استارتآپی، سه نفر از منتقدان استارتآپی حضور پیدا كرده بودند؛ كارگردان شبنامه و سرمقالهنویس وطن امروز و یك فعال كسبوكار اینترنتی از طیفی خاص. همانگونه كه میدانید شبكه افق، شبكه ریسكپذیر و چالشی است كه سختترین و تندترین برنامهها را در حوزههای سیاسی تهیه و پخش میكند.
به گواه تهیهكنندگان این شبكه از ابتدای شكلگیری، تنها یا یكی از معدود برنامههای تلویزیونی كه ضبط اما هرگز پخش نشد، همین مناظره بود. مگر ما یا شخص من چه چیزی گفتیم كه این برنامه را غیرقابل پخش كرد. در آن برنامه تلویزیونی ضمن درك دغدغههای مخالفان، تاكید و اصرار موكد كردم نیت و خاستگاه و دلیل اصلی مخالفت با استارتآپها به خطر افتادن منافع باندهای اقتصاد سنتی بزرگ و كسانی است كه منافع كلان و بیشمارشان در حفظ وضعیت موجود است. در حالی كه استارتآپها برهمزننده نظمهای سنتی، كرخت، سنگین و هزینهبر برای مردم و سودآوری برای عدهای خاص هستند. منظورم این نبود كه اثبات كنم این دوستان منتقد از جایی ماموریت دارند. اشتراك فكریشان موجب تقویت یك جریان مخرب و به سود مافیاهای اقتصاد سنتی است.
در ماجرای شبنامه، تهیهكنندگان این برنامه به سختی و با روشهای پاپاراتزی و پارتیزانی گذاشتن دوربین در كیف، شنود و... درصدد پروندهسازی برای كل اكوسیستم استارتآپی و زدن آن به زمین بودند.
تصویر پوستر شبنامه و سیاهه اسمها از پرتفولیوهای مختلف اكوسیستم را بهیاد بیاورید. با اطلاعرسانی، شفافسازی، قانونمداری و البته درك و جلوگیری احتمالی از سوءاستفادههای بدخواهان كشور و از همه مهمتر وحدت و اتفاقنظر فعالان اكوسیستم برای خنثیكردن این جریان اشتباه،شبنامه محو شد. بعد از گذر از روزهای سخت و بحرانی و بیاعتمادی كه شبنامه ایجاد كرد و در آن برنامه هم گفتم، بیشترین خیانت را به سرمایهگذاران متدین و حزباللهی كردند. آنها بعد از تماشای فیلم شبنامه بهخاطر آلودهنشدن دامنشان به اتهامهای واهی جاسوسی، تغییر و نفوذ، قید سرمایهگذاری در استارتآپها را زدند و از همه ما فاصله گرفته و تلفنهایمان را جواب ندادند كه مبادا متهم به همكاری با استارتآپها شوند. اما امروز كه ورق برگشته و روشنشده استارتآپها برای خدمت آمدهاند نه خیانت و دانهها نهال شدهاند، تلفن پشت تلفن كه آقا ما چه طوری وارد اكوسیستم شویم؟!
مقدمشان گرامی اما اگر سال قبل برای ٢٥ درصد استارتآپی ٣٠میلیارد تومان باید پرداخت میكردند امروز برای همان مقدار سهم باید چندین برابر پرداخت كنند. یا اگر میخواستند در حوزهای بكر و ناب استارتآپی راه بیندازند، استارتآپهای دیگر ماركت را قبضه كردهاند و این فرصتی بود كه شبنامه از آنها گرفت! در شرایطی كه اكوسیستم نوپا روزهای نسبتا خوبی را از نظر جذب سرمایه داخلی و خارجی میگذراند و سخن از باردادن بذرهای دیروز و ورود استارتآپها به مرحله رشد یونیكورنی است و از سویی شاهد روشنشدن بارقههای امید در دل جوانان برای نیل به موفقیت هستیم و بازار سرمایه گوشه چشمی به اكوسیستم انداخته، اینبار متاسفانه عدهای از فعالان استارتآپی نقش و مسئولیت شبنامه را برعهده گرفتهاند.
لطفا كاغذ و قلم بردارید كل بازیگران اصلی اكوسیستم را روی یك كاغذ ترسیم كنید. اسم ویسیهای فعال (نه آنها كه فقط مجوز گرفتهاند)، بعد تعداد شتابدهندهها و بعد هم فضاهای اشتراكی یا حتی منتورهای معروف، ته تهش همهاش میشود چندتای خیلی كم. خودمانیم و خودمان؛ من، تو، او، آنها. بعد بیایید در همان كاغذ ترسیم كنید چه استارتآپهایی اولینها بودند و كدام ویسیها و كدام افراد این راه و جاده را برای ما باز كردند. اینكه چون نقش مهمی در شكلگیری این اكوسیستم داشتند و اینكه در آینده از آنها به عنوان شكلدهندگان و توسعهدهندگان اكوسیستم به نیكی یاد خواهد شد، دلیلی بر این نیست كه بگوییم بدون اشكال و ایراد هستند. دلیل نمیشود همه عملكردهایشان را قبول داشته باشیم و نقدشان نكنیم و یا اینكه برای ایجاد شفافیت مصونیت داشته باشند.
اما در ماجرای اخیر پیرامون اشتباه كرانچپیس در مورد سرآوا و شخص سعید رحمانی ما چه كردیم. ما میگوییم؛ چون منتقدان هم از دوستان و از ما هستند و از ماست كه برماست. متاسفانه. اینكه دفتر IIIC در هلند فضای اشتراكی است، اولا ماهیت شركتهای استارتآپی است دوما لطفا به هلند نروید به همین كیش خودمان سر بزنید، ببینید در یك ملك چند شركت ثبتشده و در كنار هم دفتر مشترك دارند. مدام میگوییم استارتآپها با داراییهای ملكی ارزشگذاری نمیشوند اما ملاك خودمان شده دفتر و دستك و ساختمان معظم. یكی از خوشنامان استارتآپی اقدام به تاسیس ویسی كرده كه دفتر ندارد و از منابع مختلف برای سرمایهگذاری روی استارتآپها فاند جمعآوری میكند معتقد است مثل یك استارتآپ از خانهاش شروع كرده است. چه بگوییم؛ بگوییم ویسیاش وجود خارجی ندارد و جعلی است!!
مخالفان بیتكوین هم چون بیتكوین را نمیبینند، آنرا منكر میشوند. ما هم باید منكر بیتكوین و تلاشها و عملكرد واقعی سعید رحمانی و كسانی شویم كه به سختی جذب سرمایه میكنند؟! باید منکر جذب سرمایه شیپور و سرمایه گذاری لوتوس پارسیان شویم؟! از طرفی در تحلیلی كودكانه، نمیگویم خبیثانه و خیانتكارانه، میگویند سرمایهگذاریهای بزرگترین و اصلیترین ویسی ایران كاغذبازی و جعلی است. اگر چنین باشد، باید بگوییم خداحافظ اكوسیستم؛ اما اینگونه نیست. هر صندوقی بهتنهایی فقط یك اسم نیست. نگاه كنید به تركیب سهامداران ویسیهای مختلف.
سرآوا فقط سعید رحمانی نیست. وقتی وی و مجموعهاش متهم به پولشویی و تقلب میشود، یعنی همه سهامداران اصلی و شكلدهندگان آن متقلب هستند! از نوشتن كلمه متقلب با تصور فرد شریف و خوشنامی مثل فرهاد رهنما و... كه از سهامداران سرآوا و كافه بازار هستند، شرمناك و خجل هستم و پوزش میطلبم؛ مردی كه عمرش را در این اكوسیستم برای كارآفرینی گذاشته نه دوشیدن بانكهای دولتی با سپردهگذاری. این كارآفرین بزرگ و معتمد براین باور است سعید رحمانی در حوزه سرمایه گذاری كار بزرگی كرده است. از طرفی تمامی سرمایهگذاریهای صورتگرفته و پول خروجی به تایید نهادهای ناظر مالی اروپایی و دلارها و یوروهای ورودی به تایید بانك مركزی رسیده و همه استارتآپها پولهایشان را به ریال و در ایران تحویل گرفتهاند. تاكید میكنم ما هم منتقد جدی بخشی از عملكرد سرآوا هستیم، اما همچون مهندس فرهاد رهنما معتقدیم این واكنشهای كودكانه یا از سر حسادت و غرضورزی یا بهخاطر رقابت غیر حرفه ای با سرآوا، خواسته یا ناخواسته جفا به كلیت اكوسیستم استارتآپی ایران است. دامنزدن به این نادرستی، آب به آسیاب ریختن و تقویت جریان سنتی مقابل استارتآپها و تسهیلكننده برخورد جدی با استارتآپهاست. همچنین بانی و باعث شكلگیری جو بدبینی، تقویت طرح توهم و توطئه و كندشدن روند ورود سرمایهگذاران سنتی و از همه مهمتر منجر به ناامیدی نسل جوان استارتآپی خواهد شد. باید باور كنیم ما مسافر یك كشتی هستیم و كسی اجازه سوراخكردن آن را ندارد. اگر جای كسی تنگ شده میتواند اعتراض كند و در صورت اثبات نظرش سرآوا یا هر مجموعهای باید تنگتر و تونگتر بنشیند. مراقب باشیم آسیب جدی را كه عملكرد ناخواسته شبنامه به حزباللهیها و سرمایهگذاران اصولگرا زد، تكرار نكنیم و سرمایهگذاران مترقی را فراری ندهیم. شبنامههای درونمان را خاموش و رقابتها را حرفهایتركنیم. اما یادمان باشد وقتی زورمان نمیرسد، زیر میز نزنیم. اینجا میزی در كار نیست؛ سوار قایق هستیم در دریایی خروشان.
این مطلب سرمقاله هشتاد و هشتمین شماره هفتهنامه شنبه است.