برای کسی که چند هفته پیش، از ماندن و ساختن اکوسیستم شهرها سخن گفته، نوشتن از مهاجرت سخت و حتی دردناک است؛ مثل جراحی
پیشتر نوشتیم که ما در مقابل جامعه، زادگاه و محل زیستمان مسئول هستیم و توصیه و راهحلهایی را برای ساخت اکوسیستم استارتآپی در شهرها پیشنهاد کردیم. به مشکلات چندپارگی، انحصارطلبی، موازیکاری، مسائل فرهنگی و... بهعنوان عوامل بازدارنده در شهرستانها اشاره کردیم، اما جمعبندیمان این بود که باید خودمان اکوسیستم شهرمان را بسازیم. سپس تبیین شد که مراقب باشید رهبری اکوسیستم اولا انحصاری در دست شما یا افراد دیگری نباشد و سپس اینکه نگذارید این رهبری به دست غیر استارتآپیها بیفتد.
حال در این نوشتار بحث ما این است. من اگر نخواهم رهبر یا فعال استارتآپی باشم، به شهرم و زادگاهم خیانت کردهام؟ اگر این نقش و جایگاه را قبول کردم، سرانجام کسبوکار شخصیام چه میشود؟ و آخر اینکه منی که نمیخواهم رهبر باشم، چه باید بکنم؟ اوایل سال ۹۶ با پیمان سرحدی در همدان سخنرانی داشتیم. وقتی در حرفهایش به این نکته اشاره کرد که بعد از خروجش از همدان کسبوکارش رشد کرده و موفق شده است، جوان خوشقلبی شورید و گفت «تو به شهرت خیانت کردی» و استدلالش هم این بود که از مالیات مردم این شهر مدرسه رفتهای، از امکانات شهرمان برای زندگی استفاده کرده ولی مواهبش را با گرگهای تهرانی تقسیم کردهای!
بچههای استارتآپی اصفهان هم نقل قول میکردند که یکی از کارآفرینان باسابقه استارتآپی شهرشان به جوانان توصیه کرده بود، برای موفقیت بیشتر به تهران بروید.
دلیل نوشتن از مهاجرت دیالوگی بود که هفته پیش با یکی دوتن از استارتآپهای موفق در شهرستانها داشتم، ناراحت بودند که دوری از تهران باعث شده بیزینسشان رشد مطلوبی نداشته باشد و اینکه نمیتوانند سرمایهگذاران را به شهرشان بیاورند و نگران بودند رقبای جدید بازار را کاملا در اختیار بگیرند.
نقطه مشترک این دغدغهها این است که حس میکنند ماندن در شهرشان دیگر کمکی به بیزینسشان نمیکند اما به دلایلی نمیتوانند مهاجرت کنند و مهمترین دلیل رودربایستی با همشهریانشان است.
بهعنوان کسی که به استانهای متعدد سفر کردهام یا با فعالان و استارتآپی شهرهای مختلف هر روز و هر ساعت در ارتباط هستم چند نکته را عرض میکنم.
بیزینس بیرحم است و امروز اگر ما با واژههای خیانتکار و نگاههای چپ چپ و تحقیرآمیز مانع از مهاجرت استارتآپهای موفق شهرمان شویم، تنها اتفاقی که میافتد، جلوی رشد آنها را گرفته و به مرگ تدریجی یک رویا کمک کردهایم نه به بالندگی شهرمان. بالندگی وقتی است که من مشهدی، من شمالی، من آذری، من کرد و لر .... در این بیزینس موفق باشم و هرجا که صحبت میشود، در بیوگرافی خودم و استارتآپم به زادگاهم ارجاع داده شود. پس دوستان من، اگر واقعا به این نتیجه رسیدید که بعد مسافت باعث میشود نتوانید بهموقع جذب سرمایه کنید، اگر به این نتیجه رسیدید که به خاطر مشکلات فرهنگی و چندپارگی اکوسیستم شهرتان نمیتوانید از امکانات آنجا نهایت استفاده را ببرید، اگر به نتیجه رسیدید که با حضور در تهران یا هر شهر دیگری موفقیت و رشد سریع و چندبرابری به دست خواهید آورد، شک نکنید و مهاجرت کنید. البته نیک میدانید سختیهای زیادی روبهروی شماست اما بهتر از این است که شاهد از دستدادن بازار و مرگ رویاهایتان و مدفونشدن استارتآپتان در شهرتان باشید. زادگاه شریف شما باید محل تولد استارتآپهای موفق باشد نه گورستان رویاهای یک نسل زمینگیر.
از طرفی خروج ما به معنای خالیشدن یک شهر نیست، جوانان پرتلاش، غیرتمند و خوشفکر دیگری بهعنوان فعالان و رهبر اکوسیستم، نخواهند گذاشت پرچم کارآفرینی زادگاهتان روی زمین بماند.
بازمیگردم به حرف آغازین سرمقالهام: به هرکجا که مهاجرت کنید، در مقابل اکوسیستم شهرتان و کشورتان مسئول هستید. هرگز این را فراموش نکنید. شما از امکانات آن شهر استفاده کرده و شیره وجودتان از فرهنگ آنجا تغذیه کرده است.
بعد از چند ماه، هفته قبل میهمان پیمان سرحدی در استودیو آروکو بودم. سوال کرد نظرت چیست در همدان مرکزی برای جوانان استارتآپی راه بیندازم؟ ما هرگز نمیتوانیم جایی را که از آن برخاستهایم، فراموش کنیم. پس تردیدهایتان را کنار بگذارید و به موفقیت خودتان و تیمتان و استارتآپتان فکر کنید. شما خیانتکار نیستید، کارآفرین هستید. بازار منتظر شما نمیماند.
این مطلبی بود که برای سرمقاله این هفتهی هفته نامه شنبه نوشتهام.