هر چیزی که تو سری پست های مهارت های نرم ادعا میشه ٬ نتیجه تحقیقات علمی هست که لینک همشم موقع ادعا خدمتتون ارائه می کنم. خب از این مسئله بگذریم میرسیم به یه قلمرو بی حد و حصر. چیزایی که تو ادامه خواهم گفت حاصل تحقیقات علمی و تجربیات خودمه.
چرا باید چیزایی که اینجا مطرح میشن رو جدی بگیرین؟ ممکنه سوال احمقانه ای به نظر برسه اما واقعیت اینه که این مباحث و مسائل مواردی هستند که من رو به موفقیت رسوندن. اما شاید شما نخاین شبیه من بشین و یا این که اصن اون موقعیت براتون جذاب نباشه . خب من براتون یه چاره ای که دارم اینه بوده که مباحث دیگه ای رو هم از افراد دیگه بگم .
اغلب مفاهیم این بخش توسط نویسنده ها و افراد خفن که تو کار خودشون هم موفق تلقی میشن نوشته شده. و ایده هایی هم از بعضی کتابای اونا اینجا استفاده شده.خفن ترین ایده هم که باهاش یکم درگیر خواهیم بود اینه که ذهن یک تاثیر گذار بزرگ و موثر روی بدنه
من برای خودم یه عادتی درست کردم که هر وقت فرصتی پیش میاد که بتونم با یه آدم معروف یا خیلی موفق صحبت کنم ازشون میخام که بهم یه کتاب که به نظرسون خیلی تاثیر گذاشته باشه تو زندگیشون رو بهم معرفی کنن. شگفت انگیزانه تعداد زیادی از اون ها روی دو یا سه کتاب با هم متفق القول بودن.(لیست کتابا رو تو پستای آینده میزارم)
تقریبا هیچ چیزی وجود نداره که شما بدون اعتقاد داشتن به انجام اون بتونید اون رو انجام بدید. خیلی جالبه و شگف آوره که بدونیم ذهنمون چقدر روی بدنمون و توانایی موفقیتمون تاثیر داره. راحته که الان این ایده رو که میگه اگه باورش کنی می تونی انجامش بدی رو نادیده بگیریمو اما این یه حقیقت جدی وجود داره . حداقل برعکسش هم چیز دور از عقلی رو نمی گه: اگه باورش نداشته باشی ٬ مطمئنا بهش نمی رسی.
خیلی واجبه که شما یاد بگیرین که چطور می تونین قدرت ذهن رو مهار کنین و روش تسلط پیدا بکنین . این موارد توی عملکرد شما تو کوچکترین کارها هم بدرد میخوره . اما بدونید که کار ساده ای نیست. اصن شده تا به حال تلاش کنین که یه چیزی رو باور داشته باشین؟ امتحان کردین؟
یه امتحانی بکنید حتما. مثلا سعی کنید که باور داشته باشید که فیل ها صورتی هستند .تونستین با خودتون کنار بیاین؟ دیدین که یه باور ساده رو تغییر دادن چقد سخته . جالبه هیچ راه تقلب یا میانبر ی برای این که یه تیکه اطلاعات رو به خودتون بقبولونید و باور کنید وجو نداره
این معنیش این نیست که شما هیچ وقت نمی تونید چیزی رو باور کنید. (مثلا این که فیلا صورتی هستن). شاید چند قطعه قطعی از شواهد بتونه کمکتون بکنه و ذهنیتتون رو تغییر بده.اما اینم به این معنی نیست که اگه شما به اندازه کافی شواهد قطعی داشته باشین می تونید هر اشتباه نادرستی رو باور کنید. در واقع ذهن شما خیلی قویتر از اون چیزی که شما بتونید اونو با چند تیکه شواهد تغییرش بدین مخصوصا که اگه اون قسمت اطلاعات قبلا تو ذهن شما ساختار سازی شده باشه (مثل رنگ فیل ها)
خب ساده نیست که به زودی بتونین روی ذهنتون تسلط پیدا بکنین. در واقع بیشتر وقت ها هم ما قربانیای ذهن خودمون به شمار میریم.اما ما حیون نیستیم ما آدمیم و می تونیم بعضی پردازش های اساسی زیستی مون رو تغییر بدیم. اینم به علت اینه که ما آزاد هستیم و قدرت تصمیم داریم.
شاید من نتونم به خودم بقبولونم که فیل ها صورتی هستند. اما می تونم در گذر زمان می تونم بعضی از باور ها مو با تکرار تغییر بدم. در واقع تو انی مدت تکرار و تمرین داریم شیوه تفکر خودمون رو شکل می دیم.
اما این وسط چقدر خوبه که اون چیزایی رو که باور داریم عوض کنیم؟ اصن چرا مهمه که شما یه توانایی اضافی را برای تغییر شیوه تفکر خودتون پرورش بدین. و این که اصن جهان واقع واقعا در مقابل این تغییر شما تغییر می کنه ؟
این جای قضیه است که ماجرا جالب میشه. جواب سوالای بالا رو نمی خوام با یه بله ساده بدم. چون اگه به این سادگی تمومش کنم همین الان خوندن بقیه مطالب رو ول می کنید. خب البته که واقعیت فیزیکی شما با تفکراتتون به کلی تغییر نمی کنه ٬ قبول دارید که؟
خب قبل این که سوال رو جواب بدم بزارید یه قدم به عقب برگردیم. بیاین فک کنیم که چطور دنیای فیزیکی تغییر میکنه. خب تصور کنید که یه بلوک روی میز هست و ما میخایم که اون به یه نقطه دیگه منتقل بشه. اگر شما این کار رو نشدنی در نظر بگیرید حتی پا نمی شید اونو انجام بدید.اما در غیر اینصورت میشه پا شد و برای برداشتن و منتقل کردن اون تلاش کرد. در واقع چیزایی که تو ذهنتون بهش باور دارین در واقع شکلی از واقعیتن که به یه واسط مثل بدن شما نیاز دارن که نمود واقعی پیدا کنن
این یکم راز آلوده که چطور ذهن ما دستوراتش رو به سیستم عصب ما می رسونه که مثلا یه انداممونو تکون بدیم. خب ما میدونیم این کار از لحاظ فیزیکی و شیمیایی چطور انجام میشه.اما اینو که کی جرقه رو میزنه رو نمی دونیم.
خب من ساده انگارانه به مسئله نگاه نمی کنم ٬ گرچه خیلیا شاید بگن که خب خیلی ساده است این واکنش ها تو یه چرخه ای انجام میشن اما یه مثال ساده اونم این که شما چطور این کتاب رو اانتخاب کردین بخونین و من اصن چطور این نوشته ها رو شروع بخه نوشتن کردم؟ خب این وسط حتما قدرت انتخاب موثره
وقتی که من کلمات ذهن و بدن رو استفاده می کنم . منظورم اینه از ذهن قسمت نامرءی بدن شماست .قسمتی که به اصطلاح بهش میگن روح مکانیزم ماشینی هوشیاری. این قسمت متمایز از کاربرد بدن شامل هوش است.
این تمایز مهم است. چون زمانی که من میگم ذهن روی بدن اثر داره. منظورم این هست که روی هوش هم موثره. نیازی نیس که برای اثبات این راه دوری بریم.اثر پلیسبو(placebo effect) میگه که اگه ذهن فک کنه داره یه ماده دارویی یا اصن شکر دریافت میکنه واقعا اونو دریافت می کنه و تاثیر دریافت اون ماده قابل رویت هست.
خب این علتش اینه که ذهن ما میتونه با تفکرات دنیای اطراف ما رو بسازه. شبیه این حرفا رو میتونید تو کتابایی مثل راز پیدا کنید.
اما من ادمی نیستم که بخام شما رو با حرف قانع کنم و بیشتر خوشم میاد که با تمرین به یه چیزایی برسیم. انکار نمی کنم که مسئله رازآودی وجو نداره اما من معتقدم میشه کارا رو با تمرین انجام داد و انجام دادنشو بهتر کرد.
بدون توجه به اینکه این مکانیزیم چطوری کار میکنه ولی مهمه که بدونیم این تفکرات چطوری دنیای اطراف ما رو شکل میده برای رسیدن به جواب اصن لازم نیست این نوشته رو حتی بخونید فقط کافیه به اطراف خودتون نگاه کنید.
زمانی که در مورد افرادی که با اونها تعامل دارین فکر میکنین توجه میکنین که نوع تفکر در نوع رفتار و نتایج اون تاثیر داره؟ ادمای زیادی رو دیدیم که هر روز از خودشون و دیگران شکایت میکنن و … بیشتر اوقات هم قربانی همچین اتفاقات میشن.
اگه شما واقعا میخاید که جهت زندگی خودتون رو مشخص کنید باید که کنترل روی ذهن خودتون رو بدست بیارید و رو اون مسلط بشین. به نظرم سر تیتر های بالا عوامل مهم در موضوع ذهن و بدن بودن و به نظرم به اندازه کافی با اهمیت این ارتباط اشنا شدیم. تو سری پست های بعدی چند روش تمرینی برای رسیدن به تسلط رو باهم یاد می گیریم.