
در این مقاله میخواهم توضیح دهم که ما چرا درباره فلسفه غربی چه در زمینه سیاست،چه در زمینه اقتصاد،چه در زمینه اخلاق،چه در زمینه متافیزیک،چه در زمینه ریاضیات و.....صحبت میکنیم،ببينيد بنده به شخصه خودم در یک دوره زمانی بسیار طولانی شیفته هرآنچه که در غرب وجود داشت بودم ولی بعد از مطالعاتی که در حوزه فلسفه غرب داشتم براستی فهمیدم که هرآنچه که در فکر ما در حال حاضر وجود دارد و یا حتی در آینده بوجود خواهد آمد امکان ندارد که قرنها پیش در فلسفه غربی مطرح نشده باشد و چرا اینگونه هستیم؟بدلیل اینکه ما از کودکی توسط تفکر غربی بزرگ شدهایم و تمام چارچوب های فکری ما هم توسط فلسفه غربی طراحی شده است و بهتر بگویم اصلا جای تعجب ندارد اگر اسم مردم ایران را بگذاریم ملت آن دیگری!!وقتی میگوییم تفکر غربی منظور ما صرفا موقعیت جغرافیایی نیست،بلکه هرآن تفکر،دین و یا هرچیز دیگری است که به تفکر غربی منجر شود،این تفکر ممکن است یک دین باشد که در کشورهای آسیاشرقی وجود داشته باشد،یا یک عرفان باشد و یا یک نحله فکری باشد و....مشکل عامه مردم این است که تصور میکنند چون تفکر فلسفی غرب با مسیحیت در ستیز است در نتیجه هیچ دینی در جهان وجود ندارد که با تفکر غربی سازگار شود،هنگامی که شما براهین اثبات وجود خدای یگانه رو در آتئیست نقض میکنید،در واقع نادانسته دارید چند خدایی رو تائید میکنید چون وقتی وحدت وجود نداشته باشد مسلما کثرت وجود دارد که کثرت هم در بسیاری ادیان غیرتوحیدی وجود دارد،اگر شما در مسیحیت تزکیه نفس را میستیزید در واقع بی بند و باری اخلاقی را تائید میکنید که اینهم در ادیان مخالف مسیحیت وجود دارد،وقتی شما قیامت و جهان دیگر را نقض میکنید عقیده و نظریه تناسخ را تائید کرده اید که اینهم در بسیاری از ادیان شرقی وجود دارد،از طرفی بسیاری از نظریاتی که دوره رنسانس مطرح شدند کاملا پایه مسیحی داشتند و با چارچوب کتاب مقدس مطرح شده بودند
مطالعات حوزه ادیان نشان میدهد که ستیز با یک دین،ایمان به دین مخالف آنرا به همراه دارد و آتئیست چیزی نیست جز میل به عدم وجود دین که همین مسئله موجب شده است که آتئیست دین ستیز خود حالت یک دین را بگیرد با این اصل که "یا خدای واحد دارد یا اصلا خدایی وجود ندارد" در واقع آتئیست شرک را تائید میکند ولی نمیخواهد به آن روی بیاورد و گویا گناه در دین آتئیست یعنی ایمان به دیگر ادیانی جز آتئیست که این گناه تقریبا در تمام ادیان وجود دارد.به دیگر نگاه،همه چیز در جهان نسبی است و حتی اخلاق نسبی است،سیاست نسبی است،علم نسبی است و....
حال بحث ما چیست؟ببینید غربگدایی با غربگرایی فرق دارد،زمانی هست که ما میگوییم ما به فلان چیز علاقه داریم و میرویم و مطالعه میکنیم و چیز های مفید و غیر مفید آنرا تشخیص داده و از هم جدا میکنیم و چیز های مفید را برای خود میگیریم ولی غربگدا کسی است که هم چیز های مفید را وارد میکند و هم چیز های مضر را و متاسفانه اکثریت جامعه ایران غربگرا نیستند بلکه غربگدا هستند،آنها وجود هرگونه ناکارآمدی،فقر،تبعیض،رنج و.... در نظام های غربی انکار میکنند و اگر هم کسی آنهارا بگوید به مانند یک انسان خشک مغز به ستیز با او میروند و توجیحشان هم این است که "خب که چی نکنه چون آنها فقر دارند ما هم باید داشته باشیم؟" که خباثت این افراد را نشان میدهد زیرا ببینید ما از ابتدا هم نگفتیم که میخواهیم هر آنچه را که آنجا بود کپی کنیم و وارد ایران کنیم بلکه خود همین غربگدایان هستند که معتقدند هرآنچه در غرب هست را باید وارد ایران کرد و تابلو است که با اين پیشفرض این افراد نمیتوانند یک نظام عادلانه تشکیل دهند زیرا ته ته رویای این افراد این است که کل ایران به یک ایالت از یک کشور غربی تبدیل شود و اینها هم بشوند مسئولین ایالتی همان کشور غربی و از آنجایی هم که این افراد معتقدند امکان ندارد نظام غربی فقر و درماندگی را ایجاد کند در نتیجه وجود فقر و ظلم و فساد را تکذیب میکنند یا نهایتا میگویند که بخاطر خطای انسانی این اتفاق افتاده است و ذات سیستم مشکل ندارد(چیزی که سالهاست خود فیلسوفان غربی منکر آن هستند)که اینهم دروغ است،تاریخچه کشور غربی ها شاهد تغییرات فلسفی و سیاسی عظیمی بوده است و هربار فیلسوفانی و سیاست مدارانی پیدا میشوند که با ادعا نظم نوین،نظامی تازه را تاسیس میکنند که در نهایت هم توسط مردم همان کشور سقوط میکند به دیگر سخن،آنها ما را وارد بازی میکنند که هردفعه میبایست به ساز یک نفر برقصیم و گویا همین فرد هم همیشه عادل است و یک نظام سیاسی عادلانه میسازد که گویا پس از مدتی همین عادل تبدیل به ظالم میشود و گویا طبق تفکر اینها هر عدالتی در نهایت به ظلم بدل میشود و هیچ اشکالی هم ندارد که ایرانیان را نمیدانم ولی اگر به مردم و شهروندان همان کشوری که همین غربگدایان میپرستندشان اینرا بگویند،زنده نمیگذارندشان ولی ظاهرا اکثریت ایرانیان که میخواهند به همان مردم غربی تبدیل شوند اینکار را نمیکنند و از خود هم نمیپرسند که شاید به همین دلیل است که ما تبدیل به آنها نمیشویم!!
من یک سوال دارم از شما مگر قیمت دلار همیشه بالا نمیرود و هرروز خدا قیمت ها گران تر نمیشوند؟!!خب سوال من این است،چه ارتباطی میان بالارفتن قیمت ها در ایران و قیمت تقریبا همه چیز وجود دارد؟مگر به این دلیل نیست که اکثرا کالاهایی که ما استفاده میکنیم وارداتی هستند و درواقع سفره ما وابسته به بیگانگان است؟مگر شما نمیگویید که فقط یک ابله میان پراید و مرسدس بنز،پراید سرنشین کش را انتخاب میکند؟خب چرا الان که ایالات متحده دارد همه جهان را به نام خود ثبت میکند و درواقع سند کشور هارا به نام خود میزنند،چرا سند کل ایران را به نام آمریکا نزنیم؟آن موقع دیگر درآمد ما به دلار است،آن موقع دیگر تمام کارخانههای ما متعلق به آمریکاست و....ولی نکته اینجاست که وقتی درآمد ما به دلار است،خرجمان هم به دلار است و آیا شما میدانید که تورم در آمریکا چگونه است؟آیا از فقر و بیخانمانی و بیکاری و... در آمریکا باخبر هستید که خصوصا این چندساله با فیلم های مثل جوکر و بتمن و.... و همچینین مناظرات انتخاباتی و ... و همچینین توسط محافل سیاسی و ... بسیار مطرح میشود؟صنعت ما دیگر کاملا بدست بیگانگان است و غربگدایان به رویای خود میرسند زیرا که معتقدند که ما ذاتا نمیتوانیم صنعت را بدست خود بگيرند،چون که ببینید اگر ما بتوانیم که خودمان نیاز های خودمان را برطرف کنیم آنگاه دیگر نیازی به واردات نداریم و در نتیجه وابستگی ما به دلار بسیار کم میشود و در نتیجه ما میتوانیم مستقل شویم ولی غربگدایان با تکذیب کامل شعار "ما میتوانیم" صنعت کشور را بدست بیگانگان بدهند و همین غربگدایان هنگامیکه صحبت از کشور های مثل ژاپن و کره جنوبی میکنند این نکته را نمیگویند که این کشور ها هرگز اجازه ندادند که صنعتشان بدست بیگانگان بیافتد و خودشان مسئوليت صنعت خودشان را بدست گرفتند و اگر هم تا حدی بخواهند با این گزاره مخالفت کنند میگویند که "خیلی خب باشد ما میتوانیم صنعت را بدست بگیریم ولی بخش سیاسی ما مانع بخش صنعتی ما میشود" پس میبایست سیاست کشور را بدست بیگانگان بدهیم در صورتیکه تجربه ثابت کرده است که وقتی بیگانگان کنترل سیاست را در دست بگيرند میتوانند برای صنعت محدودیت های عظیمی درست کنند مانند آنکه اوکراین و ژاپن و ... را سالها از ساخت سلاح نظامی منع کردند و با تحمیل خرید کالاهای آمریکایی به کشور های اروپایی توانستند افسار اقتصاد اروپا را بدست سیاستمداران آمریکایی دهند،پس در هرصورت ما میبایست در جهان امروز سند کل کشور را به نام بیگانگان بزنیم با این سیاست غربگدایان!!
اما در باب متافیزیکی که در مقاله قبلی مطرح شد،ببينيد مردم عامه ایران معتقدند که شرایط همواره به سمت بدتر شدن میرود مانند تورم سرسامآور و کمرشکنی که مردم بدبخت را به مرز نابودی کشانده است،در نتیجه این طرز تفکر ما نوعی نظام متافیزیکی را مطرح کردهایم که در آن شرایط همواره در حال بدتر شدن است و بهترین حالت جهان همان حالت اولیه او بود،وقتی ما نوعی جهان متافیزیکی خاصی را بیان میکنیم در نتیجه آن اخلاق،سیاست،فرهنگ و ... خاصه همان نوع جهان بینی هم مطرح میشود،حال در نظام ما که مسئولین سیاسی ما از پایین ترین سطوح تا بالاترین سطوح بطور مداوم در حال عوض شدن هستند و همین مسئولین هم که از میان میان مردم عادی بیرون میآیند و تحت تاثیر افکار مردم عادی دست به عمل میزنند و سیاست میچینند،میخواهیم ببینیم که آیا در چنین نظام متافیزیکی،افکار مردم عادی موجب پیشرفت میشود یا عامل سقوط؟