ویرگول
ورودثبت نام
....
.........
....
....
خواندن ۷ دقیقه·۱۰ ماه پیش

I am here again!!

خب سلام به همه مخاطبان عزیز،ما دوباره برگشتیم( واکنش مخاطبان:( )حقیقتا این سه چهار سال‌،سالهای بسیار بدی برای من بود و البته احتمالا برای یکسری خیلی بد بود و برای یکسری خوب و در کل زندگی همینه،متأسفانه وقتی از خیلی از افراد می‌پرسیم که زندگی رو چطور میدانید،اکثرا تو ایران می‌گویند که:"افتضاح!!" یا "مگه میشه تو این جهنم خوش بود" یا "پوچ و بی معنی" و یا... خلاصه که کمتر کسی رو می‌بینید که بگه "خوشی ها و ناخوشی های خودش را دارد" و اکثرا اون اولی رو می‌گویند و وقتی هم که می‌پرسیم اکثرا از مسائل اقتصادی می‌نالند که خب کار اشتباهی هم نیست بالاخره شما برای امرار معاش به پول نیاز دارید و وقتی این تورم کمر شکن وجود دارد در حالیکه میزان درآمد شما افزایش پیدا نکرده است بلکه میزان قیمت کالا،مسکن،خودرو،خدمات درمانی و اجتماعی و...افزایش پیدا کرده است و خب حق دارید که ناراحت باشید ولی بیایید یکبار دیگر نگاه کنیم و عمیق‌تر بشویم،وقتی می‌گوییم وضعیت اقتصادی افتضاح است در نتیجه زندگی افتضاح دست یعنی داریم می‌گوییم که کسانی وضعیت اقتصادی خوبی دارند قطعا در خوشی کامل بسر می‌برند و امکان ندارد که ناخوش شوند و این یعنی اینکه قبول کنیم لذت را فقط محدود به پول است و بدون پول می‌بایست فقط افسرده بود،خب بخشی از این واقعا درسته،خیلی لذت ها در جهان وجود دارد که بدون پول نمی‌توان به آنها رسید ولی آیا این لذت ها،لذت هایی هستند که هرگز تمام نمی‌شوند،ببينيد همه چیز در جهان رو به سمت زوال و نابودی می‌رود،تمام اشیا جهان از دو حالت که خارج نیست یا زیبا هستند یا زشت،و ما بصورت کلی به زیبایی تمایل داریم و از چیز های زشت بدمان می‌آید،خب وقتی همه چیز در جهان رو به سمت زوال و نابودی برود پس زیبایی به زشتی و زشت،زشت تر میشود و دوست داشتن به تنفر بدل می‌شود در نتیجه تا زمانی که نابودی و مرگ وجود دارد،هیچ تمایلی ابدی نیست البته ما می‌توانیم بسراغ چیزهای بیشماری بصورت متوالی و پشت سر هم برویم و زمانی به یک چیزی دل ببندیم و زمانی به یک چیز دیگر که در این حالت اصطلاحا به این فرد گفته می‌شود "بی بند و بار"!! تقریبا همه ما بی‌بند و بار هستیم،برای مثال امروزه ماهیت شبکه‌های اجتماعی دقیقا براساس همین است که ما همواره کلیپی یا مطلبی یا هرچیز دیگری را بسرعت می‌خوانیم و حتی درست روی آن فکر نمی‌کنیم و بسراغ مطلبی دیگر می‌رویم و همواره در حال رفت و آمد های طولانی میان چیزهای زیادی هستیم که هرگز هم درباره هیچکدام از آنها اطلاعات کافی رو کسب نمی‌کنیم.انسان می‌تواند بی بند و بار باشد ولی آیا می‌بایست هدف زندگی را بی بند و باری بگذاریم؟وقتی ما می‌گوییم که پول واسطه ای است میان ما و یک زندگی عادی و اگر هم بیشتر باشد ما را به لذت هایی نزدیک می‌کند که در دسترسمان نیست،در واقع داریم خودمان را مقید میکنیم به پول که ما را به لذت برساند،خب اگر هدف زندگی بی‌بند‌وباری است پس تقید به پول چه معنی دارد؟بدست آوردن پول مطمئنا برای ما یک کار رنج‌آور تلقی می‌شود و خب فرض اولیه ما این بود که انسان بدنبال لذت است و پس از آن گفتیم که لذت ابدی بی معناست،و کار هم یک چیز رنج‌آور در این فلسفه تلقی می‌شود پس در واقع ما چاره‌ای نداریم برای اینکه بی‌بند و بار باشیم باید خودمان را به چیزی پایبند کنیم.

تا اینجا گفتیم که رنج می‌تواند منجر به لذت شود اگر و فقط اگر لذت را در بی‌بند و باری تعریف کنیم،حال سوال دوم من بیان می‌شود:آیا لذت ها نمی‌توانند منجر به رنج شوند؟برای مثال فرض کنید دو فرد با هم دوست شده و رابطه جنسی برقرار کنند و این رابطه جنسی منجر به ایجاد بچه ای نامشروع شود،یا فرض کنید فردا امتحان دارید ولی به جای درس خواندن سرگرم کار دیگری شوید و یا...در این حالات لذت هایمان یا ما را از انجام کاری که برایمان خوب است باز می‌دارند و یا ما را به دردسر میاندازند،در نتیجه حتی لذت ها هم می‌توانند منجر به رنج شوند.

خلاصه تا اینجا گفتیم که بی بند و باری باعث میشود که کار برایمان رنج‌آور باشد که در این صورت به لذت نمی‌رسیم و انتخاب لذت های دردسر ساز هم باعث می‌شود که لذت منجر به رنج شود،حالا فرض کنید اگر یک چیزی ابدی باشد و هیچگاه رو بسمت زوال نرود و همیشه به یک حالت باقی بماند،انسان ذاتا از چیزهای تکراری خوشش نمی‌آید و همواره بدنبال چیزهای جدید است و اگر همه چیز یکدست باشد انسان از همه چیز دلزده می‌شود و به نوعی حالت پوچی می‌رسد پس این حالت هم منجر به پوچی می‌شود،ولی در اینجا می‌بینیم که در مواجهه با کثرت اشیاء،ما از برخی بیشتر لذت می‌بریم و از برخی دیگر کمتر لذت می‌بریم،پس در نتیجه لذت سطوح مختلفی دارد و ما هنگامیکه چیز جدیدی برایمان لذت بخش تر باشد مطمئنا بسراغ آن می‌رویم و در واقع انسان ذاتا بدنبال لذت بیشتر است و حرکت به سمت این لذت بیشتر بدین گونه است که ما در ابتدا به یک لذت می‌رسیم و سپس به مرور زمان آن لذت برایمان خسته کننده می‌شود و پس از این بسراغ لذتی فراتر می‌رویم اما سوال اینجاست که چگونه می‌توانیم به لذت بالاتر برسیم؟

ما تا اینجا دیدیم که انسان برای رسیدن به لذت بیشتر نیازمند پول است و برای بدست آوردن پول نیازمند شغلی است(حالا بماند که خیلی از افراد ترجیح می‌دهند با تلاشی کم ثمره ای عظیم داشته باشند) تا به لذت برسد ولی همین لذت می‌تواند مانع او شود که بسراغ کار رود یا همین لذت می‌تواند رنج را برای او به ارمغان بیاورد و همچینین دیدیم که انسان ذاتا بدنبال لذت بیشتر است و لذت سطوح مختلفی دارد که هریک پس از دیگری می‌آید و انسان همواره بدنبال لذت بیشتر است ولی خب اگر در مسیری که برای او لذت بخش،سرانجامش رنج باشد یا در جایی بتواند انسان را متوقف کند انسان به پوچی و بی بند و باری می‌رسد،حالا دقت کنید،ما برای رسیدن به پول به کار نیاز داریم،کاری که بتواند مسیری در زندگیمان باز کند و این مسیر بتواند تا آخر عمر ادامه داشته باشد،در جهانی که ما زندگی می‌کنیم هر شغلی بسرعت نابود می‌شود و با پیشرفت علم،ماشین ها جای انسان را گرفته‌اند و در آینده ای نزدیک هم هوش مصنوعی قرار است جای بسیاری دیگر را هم بگیرد و شاید حتی بتوانیم بگوییم که دیگر جایی برای انسان باقی نمی‌ماند مگر برخی جاها که یکی از موضوعاتی که من قرار است در این صفحه مطرح کنم دقیقا همین است!!سوالی دیگر که قرار است مطرح کنیم این است که دقت کنید مسیر شغلی مثل حقیقت است،حقیقت اگر یک چیز بود که با طی کردن زمانی مشخص می‌توانستیم به آن برسیم آنگاه حقیقت محدود بود و آن‌زمان است که می‌توانیم بگوییم همه چیز پوچ است زیرا در نهایت حد مشخصی وجود دارد که می‌توان به آن رسید و همچینین می‌توانیم بگوییم که حقیقت لذت‌بخش نیست زیرا همانطور که حقیقت محدود است،لذت ناشی از آن هم محدود است و اینگونه است که گویا ما تک تک لذت ها را چشیده‌ایم و حالا به انتها رسیده ایم در نتیجه دیگه همه چیز یکدست و پوچ است،در نتیجه حقیقت می‌بایست نامحدود باشد و همواره رو به پیشرفت،کاری هم می‌خواهیم به عنوان منبع درآمد مشخص کنیم باید همینطور باشد،حالا اینکه حقیقت چیست و چگونه می‌توان به معرفت حقیقی رسید و اصلا چطوری میشه به حقیقت رسید و آیا اصلا میشه به حقیقت رسید یا نه هم موضوع دیگری است که باید در اين صفحه مطرح شود!!نکته بعدی این است که وقتی داریم در مورد پول حرف میزنیم می‌بایست در مورد عملکرد سیستم اقتصادی هم صحبت کنیم زیرا اگر انسان سیستمی را که در آن درگیر است را نشناسد آنوقت نمی‌تواند یک برنامه ریزی اقتصادی درست انجام دهد!!

چیزی که در این پست مطرح کردیم با اینکه بسیار ناقص و ابتدایی بود ولی برای آنکه بتوانیم صحبت را شروع کنیم لازم بود،از طرفی از آنجایی که امروزه بی بندوباری به عنوان یک ارزش در جامعه مطرح است و همچنین اکثریت جامعه نادانسته پوچی را تبلیغ می‌کنند درحالیکه نمی‌دانند پوچی براستی یعنی چی،می‌توانیم براستی ببينيم که نابخردی در کشور در میان عامه مردم هم ریشه دوانده است و حتی بصورت ارزش مطرح شده است که جای تاسف دارد،ما سعی داریم تفکرات عامه مردم را که به عنوان ارزش نشان داده می‌شوند ولی ضدارزش هستند را زیر بار تفکر عمیق ببریم و به خوبی نشان دهیم که بسیاری از مشکلات در کشور ریشه در تفکراتی دارد که در میان مردم به عنوان ارزش شناخته می‌شوند ولی اینچنین نیست که بگوییم تمامی آنها ضد ارزش هستند.

منتظر پست های بعدی ما باشید.......

لذتمشکلات اقتصادی
۲
۰
....
....
.....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید