مادرش در آشپزخانه و برادرش روی مبل دراز کشیده بود. او پشت لپ تاپش نشسته و مشغول تایپ کردن. داشت مینوشت، و همه همینطور فکر میکنند که فلانی راننده تاکسیست ، فلانی فوق تخصص مغض و اعصاب است و یا مثلا فلانی تایپ میکند.
مادرش به اتاقش رفت و برادرش همچنان روی مبل دراز کشیده بود. او که تایپ میکرد، آرام بلند شد و با آرامش خاصی به سمت کیفش رفت، یک قرص زیبا را از کیفش بیرون آورد و بدون هیچ عمل خاصی قرص را قورت داد و بعد شاید کمتر از یک لیوان آب نوشید و دوباره پشت لپ تاپش نشست.
مادر از اتاقش بیرون آمد و برادرش روی مبل نشسته بود. او که تایپ میکرد شاید تمام شود ....