ویرگول
ورودثبت نام
Safiye
Safiye
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

هرلحظه و همیشه معقول باش!


رسانه مانند پیامبری نوظهور آمده بود که رسالتی راستین را بنا نهد، ظلمات اخلاقی را با دانه‌های نوین عقل به روشنایی جوانه‌های نورسته تبدیل کند و برود. مانند دینی که ابتدا مبلغانی با خود آورده و از آن پس ناخواسته از دستانش بی‌شمار مبلغ زاده شد باشد و حالا کسی نبود که مبلغی آن را نجات دهد.

گاهی درون مشکلاتی گیر می‌کنم که اگر برای دیگری اتفاق می‌افتاد فکر‌ می‌کردم چقدر راه حلش سادست.
گاهی دقیقا وسط مشکلاتی گیر می‌کنم که از دید ناظر بیرونی راه حلش خیلی سادست. همه ما گاهی درون مشکلاتی گیر می‌کنیم که توسط دیگری یه ماجرا و اتفاق قابل حل و آسونیه که معقولانه می‌شه حلش کرد.
تو یه مبحثی دکتر مکری یه همچین موضوعی رو مطرح می‌کرد که ما وقتی در یک مشکل گیر نکرده باشیم و یک‌ ناظر بیرونی باشیم به علت نبود توی اون تنش احتمال اینکه معقولانه رفتار کنیم زیاده. (مثل یه روانشاسی که شاید خودش درگیر مشکلات زیادی در زندگیشه ولی خب سعی‌ می‌کنه مشکل مراجعانش رو حل‌ کنه.)
گاهی رفتار‌های لجا‌م گسیخته و کودکانه‌ای رو در بحث‌ها می‌بینیم که به‌نظر احمقانه میان، دقیقا وقتی که اون بحث ارتباط چندانی به ما نداره و ما یه ناظر بیرونی و یا سوم شخصیم، اما شاید چون اون تنش رو برای خودمون نمی‌دونیم باعث این موضوع می‌شه. منم گاهی چنان در اتفاقات مرتبط با خودم حساس می‌شم و درنهایت با یکسری رفتارهایی که دارم،‌ می‌ترسم که نکنه از دید بقیه خیلی معقولانه رفتار نکرده باشم.
به‌صورتی که می‌بینم با تمام حساسیت‌ها و در همون لحظه اتفاق، دارم لجام‌ گسیختگیه سرخورده‌ای و انجام می‌دم ( یعنی می‌دونم مشکلی از جانب دیگری آزارم می‌ده و با اینکه با طرف مطرح کردم و بهش توجه نکرده یا اصلاحش نکرده و حالا با عصبانیت ابرازش می‌کنم به‌طوری که مشخصه چقدر ناراحتم اما در همون لحظه و با همون آگاهی می‌ترسم که نکنه اشتباه صد در صدی از منه، نکنه منم که حساسم. اما سوالم اینه این احساس از کجا میاد؟ از من یا از طرز رفتار طرف مقابل و بلد نبودن ما نسبت به برقراری ارتباط با آدما؟ و این ترس زیاد از واکنشم احتمالا از اینکه احساس عصبانیت توسط رسانه و اطرافیان یک ننگ دونسته می‌شه، انگار از عصبانیت دچار شرم‌ می‌شم.)

اره بعضی اتفاقات راه حلش سادست اما این فکر اگه در ذهن ما جا بیوفته می‌شیم کسانی که به همه رفتار‌ها دید بدی داریم و فکر می‌کنیم طرفمون داره به مسئله به‌طرز وحشتناکی واکنش می‌ده.
کاش بشه دامن واکنش‌ها رو وسیع گذاشت، ما خیلی داریم دامن واکنش‌ها رو محدود می‌کنیم و این محدودیت نامعقولانه مشخص نمی‌کنه ما چقدر در رابطه‌هامون سهیم هستیم.
ما زیاده از حد داریم روشنفکر می‌شیم، روشنفکرهایی که دارن از اون ور بوم میوفتن. (فکر می‌کنیم که نیاز به الگو داریم تا بتونیم خوب زندگی کنیم، در حال که باید تشخیص بدیم کجا و چقدر یک چیز لازمه، درسته و یا نه. اینکه ابراز احساساتی مثل عصبانیت کجا نشانه‌ای از بی‌تفکریه و کجا نه.)
ما آدمایی رو که شاید ناگهان در یک اتفاق داد و بیداد کنن و اظهار ناراحتی درباره موضوعی داشته باشن رو ناخودآگاه یک آدم بی عصاب غیرقابل اعتماد می‌دونیم. چقدر این انگ یهویی ناراحت کنندست.
ماهم شاید وقتی کسی رو به رومون شروع به ابراز ناراحتی زیادی کرد ناراحت بشیم، یه مدت از ارتباط با طرف سست بشیم، اما بعد مدتی آروم می‌شیم، زمان به این می‌رسه که می‌شینیم فکر می‌کنیم و اون موقع باید ببینیم دلیل این ابراز ناراحتی شدید از شخصیت بد طرفه یا به خاطر رفتار زننده‌ای از جانب ما که طرف رو به سر حد سرخ شدن رسونده.
زدن برچسب بی‌ثباتی و بیشعوری به طرف در وهله اول چیزی جز سرپوش گذاشتن به اصل ماجرا نیست.
شاید ابراز نگرانی شدید کسی زنگی بوده برای تو که واقعا بشینی فکر کنی خود تو یه مشکلی داری و وقتشه حالا با به ثبات رسیدن شرایط بشینی ماجرا رو با طرف بشکافی و‌ حلش کنی.
محدود کردن دامنه واکنش‌ها محدود کردن روابط ما آدماست.
اینکه ما میایم آدما رو همیشه در مواقع بحرانی به معقولانه رفتار کردن و آروم بودن در هر شرایطی می‌سنجیمشون، محدود کردنشون در واکنشه.
گاهی می‌بینی در یک روابط نسبتا طولانی یک رفتار ناراحت کننده از طرف اصلاح نمی‌شه و با بیانش حس می‌کنین طرف بهتون حق چندانی نمی‌ده و این باعث می‌شه شما به سر حد عصبانیت با واکنش زیاد برسید.
گاهی هم بدون بیان اولیه شما عصبانی می‌شین. این دوتا باهم فرق دارن.
اینکه جفتش و باهم یکی کنین و به هر دو انگ شخصیت ناپخته و نامعقول بزنین ناامید کنندست.
هم من و هم شما جریان این روزای رسانه رو دیدین که چقدر در روند آموزشیش تشویق به آرامش در مواقع عصبانیت داره، اما اینا طبقه‌بندی نمی‌کنن که کی و کجا؟ حق دارن چون اگه بیان طبقه‌بندی کنن کجا یه واکنش طبیعیه کجا یه واکنش زیاده از حد و نامعقولانه‌ست، ما شاهد یه عالمه طبقه‌بندی می‌شیم و کیه که اینا رو در ذهنش نگه داره. و همین نبود امکان طبقه‌بندی باعث شده ما به همه واکنش‌های یهویی و عصبانیت‌ها برچسب بدی بزنیم و باعث شده همه‌ جا فکر کنیم باید مثل یه آدمی رفتار کنیم که انگار داره یه مشکل قدیمی که زخمش بهتر شده رو حل می‌کنه و انگار براش مثل اول مهم نیست و حالش الان بهتره.
این محدود کردن واکنش فقط برای عصبانیت نیست، عصبانیت یه مثاله. ما در جریان روشنفکریه امروزی، ناگهان شاهد محدودیت واکنش‌ها شدیم و نمی‌دونیم که چقدر داریم همه چیز رو مصنوعی می‌کنیم.




رسانهاحساساتدوستیرفتارعصبانیت
برای همه و هیچ‌کس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید