نقد و بررسی فیلم همچون دریک آینه:
شخصیت اصلی دختری به اسم کارین هست که از یه مشکل روانی رنج میبره. و با این که نیاز به حمایت داره اما همسرش مارتین و بقیه اعضای خانوادش تو این زمینه واقعا ناتوان هستند.
دیوید پدر کارین هست که نویسندس و داره به موفقیتای خوبی تو شغلش میرسه. اما خب به قدری غرق تو کارش و نوشتن کتابش شده که کلا پدری نمیکنه برای بچه هاش. که البته این موضوع از نظر بچه هاش پذیرفته شده نیست و تیکه هایی هم میندازن. شخصیت دیوید طبق گفته خود برگمان خیلی شبیه اونه. چون اونم روابط خانوادگی خوبی نداشته و اصطلاحا با کارش ازدواج کرده بود و براش از روابطش مهم تر بوده.
شوهر کارین به اسم مارتین یه پزشک دلسوزه که البته محبت کردن بلد نیست و کارین رو درک نمیکنه. نه که دوستش نداشته باشه که اتفاقا به شدت عاشقش هست. اما تو ابرازش اصلا خوب کار نمیکنه.
در آخر با برادر کارین مینوس طرفیم که بنا به سنش یه شخصیت جسور و کنجکاو داره و با همین سنش حامی اصلی کارین به شمار میره و به طور کلی ویژگی یه پسر تو سن بلوغ رو خیلی خوب به تصویر میکشه
برگمان خیلی روی شخصیتاش و رشدشون طی فیلم وسواس داره و همینطور ارتباط شخصیتا با هم و دیالوگ ها و احساسشون نسبت به هم واقعا به شکل هنرمندانه ای ترکیب شده تا احساسی که در طول فیلم دارن، استرسی که تجربه میکنن و به طور کلی یه همزاد پنداری فوق العاده ای رو رقم میزنه که با سلولای بدن میشه درکشون کرد.
براشون خوشحال شد، یا حتی بعضی وقتا بخاطرشون بغض کرد برگمان تصویرگر انسان های پیچیده نیست بلکه تصویرگر درست و دقیقی از انسانه بنظرم اون عاشق شخصیت هاش و هیچکدومو رها نمیکنه از هیچ کدوم غافل نمیشه انگار که به اونها مدیون باشه همه ی چیزهایی که باید بدونیم رو تو زمان حدود یکساعتونیمه به ما نشون میده .
ویژگی کارهای برگمان اینه که کاراکترها حرفهای روزمرهشون حرفهای درونی و ناگفتههای انسانیه. این لذت تماشا رو برای مخاطب زیاد میکنه و حس جستجوگری رو بیدارمیکنه.
فیلم همون ابتدا همونجا که ۴نفر سر پهن کردن تور و اوردن شیر بحث میکنند دیدگاهی دقیق از شخصیت ها به ما میده
مارتین میخواد با کارین همسرش همراه بشه
کارین اما تمایلی به خلوت باهمسرش نداره میخواد با برادرش بره
و مینوس پسر هفده ساله ی تنها و درگیر با دنیای پرتنشِ خودش تمایل به سرکشی و رهایی داره و میگه من نه شیر میارم نه تور پهن میکنم خودم میدونم چیکارکنم.
گه به مینوس تو طول فیلم دقت کنیم به شدت گسستگی و جداافتادگی اونو میبینیم نوجوونی که میل به پرواز و رهایی داره همیشه درحال دویدنه….خواب و بیداریش معلوم نیست… صبح که نشده میپره رو پنجره اتاق پدرش و اون سرگشتگی رو میبینیم توش. حتی اتاق خوابش از چشم ما به دوره و هرگز نمیبینیم کجا میخوابه و وقتشو میگذرونه.
و دراخر دیوید پدر خانواده که هیچوقت حرفی برای گفتن نداره و هرلحظه درانزوای تظاهر خودش به سر میبره به شوخی میگه تصمیم گرفتم هرچی کارین میگه انجام بدم تا شخصیت خودم حفظ بشه.
کمی بعد این تظاهر رو تو صحبت با مارتین راجب سرمای هوا میبینیم.داره از سرما میلرزه اما اینجاهم با گفتن جمله ای از همینگوی میخواد خودشو به زحمت پشت استعاره ای که حقیقت درونیش نیست پنهان کنه …”تحمل سرما ادم رو ورزیده میکنه..شجاعت مهم تر از سلامتیه درسته؟”
بعدتر هم که فیلم مستقیما مارو با این ویژگی دیوید اشنا میکنه و معترف میشه.
بنظرم شخصیت اصلی فیلم کارین نیست دیوید پدرِ داستانه
اول از همه یک نویسندست و بعد ازون یه پدر که تو زندگی واقعیش عقیم میمونه و تنهایی عجیبی رو تجربه میکنه.
برگمان جایی وایساده که نمیدونه چی درسته و چی غلط و این شک رو به بهترین شکل ممکن تو این فیلم به ما نشون داده
باور به وجود همیشگی خدا تو هرچیزی و یکی کردن عشق و خدا
یا اینکه همه اینها از خیالپردازی یک ذهن خلاق و بااستعداد یه نویسنده میاد و داریم خودمونو گول میزنیم
درواقع نویسنده ی توخالی داستان ما جوری نبوده که ما بتونیم اخرین حرفهاشو به پسرش باور کنیم و از طرفی باهمه اینها شنیدن اون جملات حال مخاطب رو خوب میکنه وبفکر فرو میبره همونجور که مینوس رو روبه راه کرد…
فیلم همچون در یک آینه فیلمیست که ارزش دیدن نه تنها یک بار بلکه چند بارو دارد و انسان را وادار به تفکر و اندیشیدن میکند.
امیدوارم لذت برده باشید
نویسنده :سید محراب قنات آبادی