یک ضرب المثل رایج در دنیای تجارت وجود دارد، "اگر سعی کنید همه چیز برای همه باشید، در نهایت برای کسی هیچ خواهید شد." اغلب اوقات، کسب و کارها در تله قرار دادن محصول(های) خود به عنوان چیزی که «همه» از آن سود می برند، می افتند. منطق آنها این است: اگر آنها شبکه خود را به اندازه کافی گسترده کنند، به زودی مشتریان کافی را جذب خواهند کرد. این رویکرد از دو جهت ناقص است:
در مورد آن فکر کنید: شما یک محصول یا محصولات زیادی را برای حل یک مشکل خاص می سازید. همه 7.9 میلیارد نفر در جهان این مشکل را ندارند. حتی اگر محصول شما چیزی به اندازه یک مسواک ضروری باشد، باید به نوعی از مسواک های موجود در بازار متمایز باشد تا فروش را به ارمغان بیاورد.
مثلاً از رسانهها و صحبتهایتان با دوستان متوجه میشوید که تعداد زیادی از مردم به سمت زندگی پایدار حرکت میکنند. شما این ایده را برای ایجاد مسواک از شاخه های بامبو ایجاد می کنید.
در همان ابتدا، شما قصد دارید با قرار دادن محصول خود به عنوان جایگزینی سازگار با محیط زیست برای برس های پلاستیکی، تمام کاربران مسواک را هدف قرار دهید. این استراتژی قرار است تاثیر ناچیزی، تقریباً مانند قطره ای در اقیانوس، ایجاد کند.
این به این دلیل است که 85٪ از مخاطبان شما به زندگی پایدار اهمیت نمی دهند. در حالی که هنوز می توانید با ایجاد آگاهی به دنبال آنها بروید، ابتدا باید آنها را در مورد اثرات نامطلوب استفاده از پلاستیک بر محیط زیست آموزش دهید. به آنها بگویید که محصول شما چگونه به این موضوع رسیدگی می کند و در نهایت چگونه به طور فردی برای مشتری سود می برد.
این یک فرآیند طولانی است که می تواند زمان و بودجه شما را تحت فشار قرار دهد و در عین حال حداقل بازدهی را داشته باشد. بهتر است 15 درصد دیگر را هدف قرار دهید - افرادی که در حال حاضر به دنبال جایگزین های پایدار هستند. آنها قبلاً از «چرا» به محصول شما آگاه هستند، بنابراین شما می توانید ادامه دهید و مستقیماً آن را در اختیار آنها قرار دهید.
با نادیده گرفتن حرکات، در منابع صرفه جویی می کنید و از آنها در جایی که بیشتر مورد نیاز هستند استفاده می کنید. همچنین، از آنجایی که نیازهای هدف شما با ارائه محصول شما هماهنگ است، هزینه جذب مشتری کم است.
سناریوی فوق یک مورد استفاده مناسب برای مدل تقسیمبندی، هدفگذاری و موقعیتیابی بازاریابی است. اکنون که زمینهای داریم، بیایید عمیقتر به این بپردازیم که مدل تقسیمبندی، هدفگیری و موقعیتیابی (STP) چیست.
بخش بندی، هدف گذاری و موقعیت یابی (STP) یک مدل بازاریابی است که مجدداً تعریف می کند که محصولات خود را برای چه کسانی و چگونه بازاریابی می کنید. این باعث می شود ارتباطات بازاریابی شما برای مشتریان متمرکزتر، مرتبط تر و شخصی تر شود.
به طور خلاصه، STP یک رویکرد بازاریابی است که در آن شما مخاطبان خود را تقسیم بندی می کنید، بهترین بخش های مخاطب را برای محصول خود هدف قرار می دهید و محصول خود را به گونه ای قرار می دهید که بخش هدف خود را به طور موثر جذب کند.
ساده ترین راه برای به خاطر سپردن مدل STP از طریق فرمول STEP است که این است:
تقسیم بندی + هدف گذاری = موقعیت یابی
نگاه دقیق تر به این فرمول به ما می گوید که موقعیت محصول برای هر بخش هدف متفاوت است. این ماهیت مدل بازاریابی STP (بخش بندی، هدف گذاری و موقعیت یابی) را تشکیل می دهد.
بیایید نگاهی دقیقتر به هر یک از این بخشهای تقسیمبندی، هدفگیری و موقعیتیابی بیندازیم.
هنگامی که شروع به ایجاد یک استراتژی GTM برای محصول خود می کنید، تصور می کنید که مخاطبان شما چه کسانی هستند. شما میتوانید کل گروهی را هدف قرار دهید که با تعریف گسترده مخاطبان شما مطابقت دارد، اما به احتمال زیاد یک پیام عمومی ممکن است با بخش عظیمی از آن گروه طنینانداز نشود.
تقسیم کردن مخاطبان به گروههای کوچکتر بر اساس ویژگیهای خاص، به شما وضوح بهتری در مورد اینکه چه کسی و چگونه از محصول شما بیشترین سود را میبرد، میدهد. با این وضوح، می توانید پیام های خود را متمرکزتر و مرتبط تر با گروه های هدف کنید.
در حالی که می توانید مخاطبان خود را با استفاده از هر معیاری که به بهترین وجه برای کسب و کار شما مناسب است تقسیم بندی کنید، معیارهای زیر معمولاً مورد استفاده قرار می گیرند:
برای انجام تقسیم بندی مخاطب، ابتدا باید درباره مخاطبان خود بدانید. راهحلهایی مانند Salesforce CDP (پلتفرم دادههای مشتری) به شما این امکان را میدهند که دادهها را از نقاط تماس - مانند فروش، خدمات، بازاریابی - یکسان کنید و از هوش مصنوعی (AI) برای استخراج بینش مخاطبان غنیتر از آن استفاده کنید. میتوانید این اطلاعات را با دادههای شخص اول از پلتفرمهای دیگر مانند رسانههای اجتماعی، وبسایتها، تالارهای گفتمان مشتریان، و غیره غنی کنید. این به بازاریابان کمک میکند تا با استفاده از یک رابط مرکزی و کاربرپسند، یک نمای واحد و جامع از همه مخاطبان ایجاد کنند. با شمارش دقیق جمعیت و ویژگیهای فعال با هوش مصنوعی، میتوانید بخشهای مخاطبان بسیار هدفمند و سفارشیسازی شده ایجاد کنید.
حتی زمانی که در حال پرورش مشترکین فعلی خود هستید، تقسیم بندی نتایج بهتری به شما می دهد. با استفاده از ابزارهایی مانند استودیوی ایمیل Salesforce ، میتوانید فهرست مشترکین فعلی خود را بر اساس نمایههایشان تقسیمبندی کنید و کمپینهای ایمیل هدفمند ارسال کنید و نرخ باز و کلیک خود را بهبود ببخشید. تقسیمبندی پایگاه مشتریان فعلیتان به شما کمک میکند تا حدس آگاهانهای در مورد مخاطبان بزرگتر خود داشته باشید. با برون یابی داده های مشتری فعلی، می توانید بخش های بالقوه مخاطب را شناسایی کرده و استراتژی بازاریابی خود را حول آنها بسازید.
فرض کنید محصول شما شیر گیاهی است. مخاطبان عمومی شما افرادی هستند که می خواهند از محصولات لبنی دوری کنند. می توانید این مخاطبان را به دو دسته تقسیم کنید:
بخش A: افرادی که به دنبال جایگزین های بدون لبنیات برای اهداف سبک زندگی هستند، معمولاً گروه های با درآمد بالا.
بخش B: افراد مبتلا به عدم تحمل لاکتوز به دنبال گزینه های دیگر هستند.
پیامی که برای این دو بخش استفاده میکنید بدیهی است که با یکدیگر متفاوت است. با استفاده از ابزارهایی مانند Data Studio، میتوانید دو بخش فوق را به گروههایی تقسیم کنید که قبلاً از یک محصول رقیب استفاده میکنند و گروههایی که از آن استفاده نمیکنند. سپس میتوانید پیام خود را بر اساس آن اصلاح کنید.
مرحله بعدی در مدل STP هدف گذاری است. این مرحله ای است که در آن تصمیم می گیرید کدام بخش هایی را که در مرحله تقسیم بندی ایجاد کرده اید ارزش دنبال کردن را داشته باشند. شما باید معیارهای زیر را برای انتخاب بخش های قابل هدف خود در نظر بگیرید:
مرحله بعدی در مدل STP هدف گذاری است. این مرحله ای است که در آن تصمیم می گیرید کدام بخش هایی را که در مرحله تقسیم بندی ایجاد کرده اید ارزش دنبال کردن را داشته باشند. شما باید معیارهای زیر را برای انتخاب بخش های قابل هدف خود در نظر بگیرید:
اندازه: بخش های مخاطبان شما باید مشتریان بالقوه کافی داشته باشند تا ارزش بازاریابی را داشته باشند. اگر بخشهای شما خیلی کوچک هستند، ممکن است تبدیلهای کافی برای توجیه تلاشهای بازاریابی خود دریافت نکنید.
تفاوت: باید بین هر دو بخش تفاوت قابل اندازه گیری وجود داشته باشد. فقدان آن منجر به تکرار بی مورد تلاش ها می شود.
دسترس پذیری: بخش ها باید برای تیم های فروش و بازاریابی شما قابل دسترسی باشند و با عوارض فنی یا قانونی خدشه دار نشوند.
سودآوری: بخش باید هزینه جذب مشتری کم تا متوسط (CAC) داشته باشد و در عین حال بازده بالایی داشته باشد، یعنی مخاطب باید مایل باشد که برای محصول شما پول خرج کند.
مزایا: مزایای مختلف بخش های مختلف را جذب می کند. در مثال شیر گیاهی ما، بخش A بدون ظلم است در حالی که بخش B برای بدون لبنیات.
دانستن اینکه کدام بخش از مخاطبان را باید هدف قرار دهید از دید همه جانبه آن بخش ها در یک مکان ناشی می شود. این امر مقایسه بخش ها و سنجش مزایا و معایب هدف قرار دادن برخی بخش ها نسبت به بخش های دیگر را آسان تر می کند.
در مثال ما از شیر گیاهی، شما از طریق تحقیقات به این نتیجه رسیده اید که گیاهخواری در همه جا رایج است و تقریباً 60 درصد از مردم به دنبال جایگزین های بدون لبنیات هستند. همچنین متوجه میشوید که تقریباً 80 درصد از افراد در جمعیت انتخابی شما به لاکتوز حساسیت ندارند. اگرچه تعداد مخاطبان در بخش دوم مهمتر است، اما احتمالاً وقتی قسمت اول را دنبال میکنید، بازده بیشتری دریافت خواهید کرد، زیرا این بخش شامل گروههای پردرآمدی است که آماده پرداخت حق بیمه برای محصولات با کیفیتی هستند که سبک زندگی را تغییر میدهند.
Salesforce CDP کمک میکند تا دادههای مخاطبان و مشتریان را از منابع متعدد یکسان کند تا بینش جامعتری به دست آورید. با داده ها و بینش های بیشتر، بخش بندی و هدف گیری مخاطبان شما بسیار دقیق تر و دقیق تر می شود. سپس، میتوانید با استفاده از ابزاری مانند Journey Builder همه این دادهها را به عمل تبدیل کنید تا سفرهای بسیار شخصیشده و مرتبط در طول چرخه عمر مشتری ایجاد کنید.
مرحله نهایی مدل STP، موقعیتیابی، جایی است که شما از بینشهای بهدستآمده از تقسیمبندی و هدفگذاری برای تصمیمگیری در مورد نحوه انتقال محصول خود به بخشهای انتخابی مخاطبان استفاده میکنید.
در حالی که تقسیم بندی و هدف گذاری در مورد مشتریان است، موقعیت یابی در مورد محصول شما از دیدگاه مشتری است. شما می توانید موقعیت یابی را به عنوان پلی که محصول شما را با مخاطب پیوند می دهد در نظر بگیرید. این مرحله ای است که در آن تجزیه و تحلیل رقبا را انجام می دهید، ارزش پیشنهادی خود را مشخص می کنید و آن را به مشتریان خود در میان می گذارید.
بر اساس آنچه که نام تجاری شما مخفف آن است، می توانید محصول خود را به روش های مختلفی قرار دهید. اگر در بازار لوکس هستید، می توانید با قرار دادن خود به عنوان یک نماد وضعیت، به «میل به پرستیژ» در میان مشتریان متوسل شوید. یا اگر در رده بودجه قرار می گیرید، می توانید با ارائه مزایای بیشتر به هدف خود با هزینه کمتر نسبت به رقبای خود، خود را متمایز کنید.
بهترین راه برای نزدیک شدن به موقعیتیابی، ترسیم نقشه موقعیتیابی محصول است که دو ویژگی کلیدی بازار را بهعنوان محور خود دارد و ترسیم رقبای شما و شما در آن. این به شما تصویر واضحی از نحوه مقابله با رقبای خود و جایی که باید محصول خود را برای به حداکثر رساندن سود قرار دهید، به شما می دهد.
اکنون که بازار خود را محدود کردهاید، بخشهای خود را تیزتر کردهاید و یک برنامه حمله دارید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که پیام خود را بسازید و ارسال کنید. اینجاست که یک مفهوم اصلی - شخصیسازی - وارد میشود. با نگاهی به گذشته، کل مدل تقسیمبندی، هدفگذاری و موقعیتیابی به سمت شخصیسازی بازاریابی برای مشتریان تنظیم شده است، بنابراین پیام شما و کانالهایی که از طریق آن ارتباط برقرار میکنید باید منعکس کننده آن باشد.
خوشبختانه، برخی راهحلها به شما کمک میکنند تا با مشتریان در جایی که هستند ملاقات کنید و تعامل 1 به 1 شخصی با آنها را افزایش دهید.
Salesforce Marketing Cloud مجموعهای از محصولات را ارائه میکند که بازاریابان را قادر میسازد تا هر تعامل را در کانالها بیش از حد شخصی کنند. در اینجا چگونه است:
تعامل بهبودیافته : از آنجایی که شما بخشهای دقیق مخاطب را با پیامهای شخصیسازی شده هدف قرار میدهید، مخاطبان شما را مرتبط میدانند و احتمال بیشتری دارد که درگیر شوند و تبدیل شوند.
کاهش هزینه های بازاریابی : از آنجایی که شما فقط به دنبال بخش هایی هستید که بازده سرمایه گذاری بالقوه بالایی دارند، دیگر بودجه خود را برای کانال ها و بخش هایی که کار نمی کنند هدر نمی دهید.
محصول قوی تر : از آنجایی که دقیقاً می دانید محصول خود را برای چه کسی عرضه می کنید، می توانید بر اساس بازخورد آن بخش مخاطبان، بهبودهایی ایجاد کنید و نوآوری متمرکز در محصول را تقویت کنید.
اپل مدل STP را میخکوب کرده است. این خود را به عنوان یک سبک زندگی معرفی می کند و آن دسته از مخاطبان را با زیبایی شناسی طراحی مشتاق هدف قرار می دهد که می خواهند از دیگران متمایز شوند و از رفاه خوبی برخوردار هستند. اپل یک اکوسیستم نرم افزاری "بسته" را با تاکید بر امنیت دنبال می کند. با انجام این کار، هالهای از انحصار ایجاد میکند که باعث میشود مردم برای داشتن محصولات اپل احساس امتیاز کنند. مدل STP اپل به قدری خوب کار می کند که نام برند مترادف با گجت های گران قیمت، با کارایی بالا و لوکس شده است.
نام مکدونالد تصاویری از خانوادهای با بچهها را تداعی میکند که از یک «غذای شاد» از همبرگر، سیبزمینی سرخ کرده و کوکاکولا لذت میبرند. مخاطبان مکدونالد بخشهای کم درآمد تا متوسط هستند و خود را به عنوان یک برند قابل دسترس و مقرون به صرفه معرفی میکند و آگاهانه از بازار غذاخوریهای لوکس دور میماند. تقریباً در هر خیابان می توانید یک مک دونالد پیدا کنید که نشان از دسترسی آن است.
مک دونالد جدا از تقسیم بندی مخاطبان بر اساس درآمدشان، تقسیم بندی جغرافیایی را نیز به خوبی انجام می دهد. منوی خود را برای هر کشور بر اساس ترجیحات فرهنگی سفارشی می کند و آن را برای بخش های مخاطب هدف خود جذاب تر می کند.
Godrej Group یک شرکت هندی بسیار محبوب و قابل اعتماد است که در دسته بندی محصولات - از کالاهای خانگی گرفته تا املاک و مستغلات - به مشتریان خدمات ارائه می دهد. هر خانواده هندی از محصولات گودرژ مانند مبلمان و قفل آگاه است. اما برای درگیر کردن و آگاه کردن مشتریان از دیگر دستهبندیهای محصولات نیز، Godrej گوش دادن اجتماعی را به عنوان تاکتیکی برای شناسایی آنچه که مخاطبان هدفشان درباره آن صحبت میکنند و میخوانند، اتخاذ کرده است. آنها از الگوهای مصرف محتوای مخاطبان برای شکل دادن به استراتژی های بازاریابی محتوای خود به گونه ای استفاده می کنند که حداکثر تعامل و آگاهی را ارائه دهد.
کوکاکولا برندی است که کل دنیا را به عنوان بازار دارد. اما در قالب برند دیگری به نام پپسی نیز رقابت جدی دارد. برای به دست آوردن برتری رقابتی نسبت به پپسی، انواع جدیدی مانند کوکای رژیمی و کوکای صفرا را برای هدف قرار دادن بخشهای مخاطب خاص و آگاه به سلامت معرفی کرد. همچنین انواع طعمدار بیشتری را برای هدف قرار دادن جمعیت جوانتر و تجربی وارد کرد.
فراتر از تقسیم بندی و هدف گذاری، کوکاکولا خود را به عنوان نوشیدنی ای که خانواده ها و دوستان را دور هم جمع می کند، قرار می دهد. این از تبلیغات آن مشهود است، که معمولاً شامل گردهمایی ها، جشنواره ها و جشن هایی است که در آنها کوکاکولا نقش مهمی ایفا می کند.
ما اصول اولیه مدل بازاریابی STP را با مزایا و مثال ها پوشش داده ایم. اکنون زمان آن است که به تکه های برنجی بپردازیم. یعنی ببینید چگونه می توانید یک مدل تقسیم بندی، هدف گذاری و موقعیت یابی را برای کسب و کار خود به صورت گام به گام پیاده سازی کنید.
دنیا ممکن است بازار شما باشد، اما تقسیم کردن آن به بخشهای قابل مدیریت راهی است که آن را فتح میکنید. برای دانستن بخش بازاری که میتوانید در آن به اعتدال ضربه بزنید، با تعریف کل بازار موجود (TAM)، بازار قابل سرویسپذیر (SAM) و بازار قابل دسترسی قابل سرویس (SOM) شروع میکنید. بیایید ببینیم هر کدام از اینها چیست:
کل بازار موجود (TAM) : TAM کل تقاضای بازار برای یک محصول یا خدمات است. به عبارت دیگر، این بزرگترین بازار موجود برای برند است. TAM حداکثر درآمدی است که یک کسب و کار در صورت دستیابی به 100٪ از سهم بازار خود می تواند ایجاد کند.
بازار موجود قابل سرویس (SAM) : SAM زیرمجموعه ای از TAM است، یعنی بخشی از کل بازار موجود که متناسب با محصول یا خدمات شما است. شما می توانید SAM را با محدودیت های جغرافیایی یا تخصصی محصول تعریف کنید.
بازار قابل سرویس دهی (SOM) : SOM زیرمجموعه ای از SAM است، یعنی بخشی از بازار در دسترس قابل سرویس که با در نظر گرفتن عواملی مانند تمایز محصول، بودجه و رقابت می توانید به طور واقع بینانه به آن برسید.
در مورد کوکاکولا، TAM آن کل بازار نوشیدنی است، در حالی که SAM آن نوشابه است. SOM آن بازاری است که پپسی آن را تصرف نمی کند. برای کوکای رژیمی، SOM نوشیدنیهای سالم و بدون قند است.
اکنون که تعریف بازار خود را می دانید، می توانید مخاطبان را بر اساس آن تعریف تقسیم بندی کنید.
میتوانید مخاطبان را بر اساس جغرافیا، جمعیتشناسی، رفتار یا روانشناسی تقسیمبندی کنید، اما در حالت ایدهآل، ترکیبی از هر چهار میتواند به شما در دستیابی به بخشهای کاملاً متمایز کمک کند. هرچه لایههای تقسیمبندی یا متغیرهای بیشتری اضافه کنید، بخشهای شما مشخصتر میشوند.
برای مثال، فرض کنید در حال فروش یک محصول آرایشی لوکس هستید. در آن صورت، میتوانید زنان شاغل پردرآمد (جمعیتشناسی) در هند (جغرافیا) را هدف قرار دهید، که دستههای آرایش را در رسانههای اجتماعی (رفتار) دنبال میکنند و مایلند برای محصولات آرایشی ممتاز (روانشناسی) پول خرج کنند.
این نوع لایهبندی و تقسیمبندی مکرر، گروههای مخاطب متمرکزی را ایجاد میکند که میتوانید با پیامهای بیششخصیشده هدف قرار دهید. تحقیقات مک کینزی نشان داد که شرکتهایی که در شخصیسازی برتری دارند، 40 درصد بیشتر از بازیکنان معمولی درآمد حاصل از این فعالیتها ایجاد میکنند.
تمام داده های بخش ها را در یک مکان داشته باشید و جذابیت هر بخش را ارزیابی کنید. می توانید از معیارهایی مانند بازگشت سرمایه، اندازه بخش و پتانسیل رشد در ارزیابی خود استفاده کنید. مجدداً، راهحلهایی مانند Salesforce Data Studio و CDP به جمعآوری دادهها و دسترسی جامع به بخشهای مختلف مخاطب کمک میکنند و تقسیمبندی را بهبود میبخشند.
با طبقه بندی مخاطبان شما، اکنون زمان آن رسیده است که به محصول خود نگاه کنید و تعیین کنید که چگونه در مقابل رقبای شما قرار می گیرد. جدولی تهیه کنید که تمام قابلیتهای محصول شما و رقبای شما را فهرست کند، تجزیه و تحلیل SWOT انجام دهید، شکافها را شناسایی کنید، و مناسبترین نقطه ورود به بخش مشتری مورد نظر خود را مشخص کنید.
زمینه سازی برای تقسیم بندی و هدف گذاری اکنون از سر راه شما خارج شده است، بنابراین می توانید روی موقعیت یابی محصول خود برای تصاحب سهم شیر از بازار تمرکز کنید. شما می توانید هر یک یا ترکیبی از استراتژی های موقعیت یابی زیر را دنبال کنید:
مرحله آخر مدل تقسیمبندی، هدفگذاری و موقعیتیابی، انتخاب «آمیخته بازاریابی» است که به تقویت موقعیتیابی شما کمک میکند. آمیخته بازاریابی از چهار P تشکیل شده است - محصول، قیمت، مکان و تبلیغات.
محصول نشان دهنده عواملی مانند کیفیت، مزایا، ویژگی ها، طراحی، خدمات، پشتیبانی، در دسترس بودن و برتری نسبت به رقبا است.
قیمت نشان دهنده آن چیزی است که مشتریان مایلند برای محصول بپردازند. این لیست قیمت، تخفیفها، روشهای پرداخت و غیره را پوشش میدهد. قیمتگذاری بسیار پایینتر از رقیب شما ممکن است فوایدی برای شما به همراه داشته باشد اما در درازمدت برای درآمد مضر خواهد بود.
محل قرار دادن "جایی" که محصول شما در دسترس است را پوشش می دهد. این شامل تجارت الکترونیک، فروشگاه های فیزیکی، موجودی، تدارکات، کانال های تجاری و غیره است.
تبلیغات "چگونه" محصول شما به مشتری شما می رسد را در نظر می گیرد. کمپین های بازاریابی، تبلیغات، روابط عمومی، تبلیغات فروش، تبلیغات شفاهی، اینفلوئنسر مارکتینگ و غیره را پوشش می دهد.
مدل STP یک رویکرد بازاریابی علمی و آزمودهشده است که به کسبوکارها کمک میکند تا بخشهایی را شناسایی کنند که میتوانند در آن ارزش ارائه کنند، ارتباطات بازاریابی خود را شخصیسازی کنند و سود قابلتوجهی کسب کنند.
اگر میخواهید سفر تقسیمبندی، هدفگذاری و موقعیتیابی خود را شروع کنید، میتوانید راهحلهایی مانند Salesforce Marketing Cloud را امتحان کنید. محصولات داخل Marketing Cloud بینش عمیقی در مورد مخاطبان به شما ارائه میدهند، به شما کمک میکنند تا بادوامترین بخشها را شناسایی کنید، و ارتباطات فوقالعاده شخصی در بین کانالها را به شما ارائه میدهد که منجر به ارتباط 1-1 مشتری میشود.