جنیفر هریتی یک متخصص خدمات حرفه ای باتجربه با بیش از 12 سال تجربه در مربیگری شغلی، استخدام و نقش های رهبری با هدف کمک به دیگران برای یافتن بهترین شغل خود است.
جن، یک مربی حرفهای، سبکهای برتر رهبری در مدیریت را توضیح میدهد و نحوه شناسایی سبکی که برای شما و تیم شما مناسب است را توضیح میدهد.
سبک مدیریت شما به اهداف خاص شما، سازمان شما و افراد درگیر بستگی دارد. هر سبکی مزایا و معایب خاص خود را دارد—شما نمیتوانید سبکی را پیدا کنید که برای همه مناسب باشد. درعوض، باید ویژگی های شخصیتی ، خلق و خوی خود، انواع کارمندان و کسب و کارتان را شناسایی کنید تا رویکرد مناسبی را انتخاب کنید.
در این مقاله هشت نوع سبک مدیریت برای رهبری مؤثر و مزایا و معایب آنها را توضیح می دهیم، به علاوه چند راه برای بهبود سبک مدیریت شخصی شما فهرست می کنیم.
سبک مدیریت روش هایی را توصیف می کند که شخص برای مدیریت یک فرد، جلسه، پروژه، گروهی از افراد یا سازمان استفاده می کند. شیوه مدیریت شما ممکن است به دیگران اطلاع دهد که چگونه کار را سازماندهی می کنید، تصمیم می گیرید، برنامه ریزی می کنید و از اختیارات استفاده می کنید. بسته به سناریوهای مختلف ممکن است از انواع سبک های مدیریتی در زندگی حرفه ای خود استفاده کنید.
مدیران کارآمد از سبک های مدیریتی مختلفی برای حمایت از نیازها و اهداف خود در هر زمان استفاده می کنند. هنگام تصمیم گیری برای استفاده از سبک مدیریت، ممکن است برخی از عوامل زیر را در نظر بگیرند:
در حالی که ممکن است از ترکیبی از سبک های مدیریت استفاده کنید، در اینجا چند مورد متداول برای سازماندهی و رهبری یک تیم، با مزایا و معایب بالقوه برای هر یک ذکر شده است:
یک مدیر مقتدر از رویکردی از بالا به پایین برای رهبری پیروی می کند. در این سبک، مدیران تقریباً به تنهایی تصمیم می گیرند. آنها سیاست های مشخص و مشخصی را تعیین می کنند که همه باید از آنها پیروی کنند و معمولاً از کارمندان بازخورد نمی خواهند.
مثال: بسیاری از رستوران ها از سبک مدیریت مقتدرانه استفاده می کنند. ناهارخوری ها منتظر خدمات منظم و غذای با کیفیت هستند. از آنجایی که اکثر رستورانها با حاشیههای کم کار میکنند و از اشتباهات کوچک رنج میبرند، مدیریت مقتدر به خوبی عمل میکند تا همه را بر روی نتایج و کارایی متمرکز کند.
مدیران مشاور به طور مداوم از کارمندان بازخورد می خواهند و نگرانی های کارکنان را جدی می گیرند. آنها اغلب یک خط مشی درهای باز دارند که کارکنان را تشویق می کند تا آنچه را که در سازمان کار می کند و یا کار نمی کند به اشتراک بگذارند. در حالی که مدیران با کارمندان مشورت خواهند کرد، اما در نهایت قدرت تصمیم گیری را حفظ می کنند.
مثال: یک رهبر تیم یک پروژه جلسات هفتگی یک به یک را با هر یک از اعضای تیم دیگر برگزار می کند. از آنها خواسته می شود پیشرفت در مسئولیت های خود، آنچه فکر می کنند خوب پیش می رود و آنچه فکر می کنند نیاز به بهبود دارد را به اشتراک بگذارند. رهبر تیم از این بازخورد برای تنظیم برنامه، تخصیص منابع و اولویت بندی اهداف برای هفته بعد استفاده می کند.
فرآیند تصمیم گیری یک مدیر دموکراتیک یا مشارکتی به شدت تحت تأثیر کارمندان است. این سبک شامل ارتباط مؤثر و باز بودن در تمام سطوح سازمان است و کارکنان و مدیران برای رسیدن به اهداف چشم انداز خود با یکدیگر همکاری می کنند. سبک مدیریت دموکراتیک مخصوصاً زمانی مؤثر است که تصمیمات بلندمدتی اتخاذ شود که کل شرکت را تحت تأثیر قرار دهد.
مثال: مدیران فروشگاه اغلب از سبک مدیریت دموکراتیک یا مشارکتی استفاده می کنند. آنها اعضای تیمی را استخدام خواهند کرد که میتوانند برای تکمیل طرحبندی فروشگاه، کمپینهای بازاریابی و خدمات مشتری با یکدیگر همکاری کنند. این مدیران به عنوان یک تعدیل کننده عمل می کنند تا به تیم خود کمک کنند تا با ایده های خود به جلو حرکت کند و برای پاسخ به سؤالات در دسترس هستند.
در سبک مدیریت لایسزفر، مدیران بیشتر شبیه مربی هستند تا رهبر. آنها زمانی در دسترس هستند که کارمندان به راهنمایی نیاز داشته باشند، اما اغلب به کارمندان اجازه میدهند خودشان در مورد چگونگی پیشبرد پروژهها تصمیم بگیرند. مدیریت Laissez-faire شباهت های زیادی با سبک دیگری به نام «مدیریت با سرگردانی» دارد. در این سبک مدیریت، مدیران بر آنچه که با کارکنان اتفاق میافتد نظارت میکنند، اما خیلی درگیر وظایف یا پروژههای روزمره نمیشوند.
مثال: با توجه به ماهیت غیرقابل پیش بینی صنعت مد، اجازه دادن به خریداران مد برای انتخاب محصولات خود اغلب بهترین کار را دارد. تا زمانی که خریداران فردی آگاه و پرشور باشند، معمولاً بیشتر با روند مد هماهنگ هستند تا مدیریت.
مدیران متقاعد کننده کنترل تصمیم گیری را در دست دارند اما تلاش می کنند تا به کارکنان کمک کنند تا بفهمند چرا تصمیمات اتخاذ شده توسط مدیریت برای شرکت بهترین است. آنها در پشت سیاست های تصمیم گیری که می تواند محیطی فراگیر و قابل اعتماد را ایجاد کند، منطق صادقانه ای دارند. هنگامی که یک سازمان موفق است، کارکنان به طور کلی تصمیمات از بالا به پایین را می پذیرند و برای اجرای آنها سخت تلاش می کنند.
مثال: در نظر بگیرید چه اتفاقی میافتد وقتی یک متخصص خارجی، مانند یک مشاور مستقل، برای تجزیه و تحلیل عملیات شرکت وارد میشود. کارمندان ممکن است نسبت به آنچه مشاور می گوید شک داشته باشند و ممکن است تمایلی به اجرای تغییرات پیشنهادی نداشته باشند. مدیران متقاعد کننده قادر خواهند بود کارکنان را متقاعد کنند که انتقادات و توصیه های متخصص معتبر است.
سبک مدیریت تحول آفرین بر ایجاد محیطی متمرکز است که از نوآوری پشتیبانی می کند. رهبران با این سبک اغلب کارکنان خود را برای تعیین و رسیدن به اهداف تحت فشار قرار می دهند، حتی اگر این کار آنها را کمی ناراحت کند. این مدیران با گزارشهای مستقیم همکاری میکنند و الهامبخش میشوند تا به پتانسیل کامل خود برسند و رشد حرفهای را هدف قرار دهند.
مثال: شما اغلب می توانید مدیران تحول آفرین را در صنعت فناوری بیابید. این مدیران دائماً در حال تطبیق با بازار هستند و کارکنان خود را برای ایجاد محصولات خارق العاده به چالش می کشند و الهام می گیرند.
رهبری تعاملی یک سبک نتیجه گرا است که بر دستیابی به اهداف از طریق ساختار، نظارت و سیستم پاداش و تنبیه تکیه دارد. رهبری تعاملی بر اهداف کوتاه مدت متمرکز است و با کارکنان خودانگیخته به خوبی کار می کند.
مثال: میتوانید سبک مدیریت معاملاتی را در بخشهای فروش بیابید که در آن به کارکنان برای رسیدن به سهمیههای فروش خاص در یک دوره زمانی مشخص پاداش داده میشود.
رهبران مشارکتی از نزدیک با اعضای تیم خود کار می کنند و بر این باورند که وقتی افراد احساس رضایت شخصی و حرفه ای می کنند، موثرتر هستند و به احتمال زیاد به طور منظم کار عالی تولید می کنند. به دلیل تأکید آنها بر رضایت کارکنان و کار تیمی، آنها تمایل به دستیابی به سطوح بالاتری از احترام دارند.
رهبر مشارکتی یک سبک رهبری عالی برای سازمانهایی با هر صنعت و اندازه است، اما به ویژه در سازمانهای غیرانتفاعی رایج است. این نوع از رهبران در ایجاد روحیه کارکنان و کمک به افراد برای مشارکت مجدد در کارشان مهارت فوق العاده ای دارند.
مثال: یک مدیر محصول غیرانتفاعی میزبان جلسات قهوه انفرادی ماهانه با هرکسی است که نگرانی، سؤال یا فکری در مورد بهبود یا استفاده از محصول دارد. این زمان برای او در نظر گرفته شده است تا به نیازهای افرادی که در هر ظرفیتی از محصول استفاده می کنند کمک کند.
منبع : akobdc.com