عکس مهتاب
عکس مهتاب
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

خوش‌نام و بدصفت

در منطقهٔ ما روستایی بود که تقریبا فامیل همهٔ مردم‌اش یکی بود. نام‌هایشان هم به آن‌قدر تنوع داشت که نام پدربزرگ و نوه یکی نشود احیانا. مردم آن شهر اما برای آن‌که همدیگر را اشتباه نگیرند روی هر شخص لقبی گذاشته بودند. لقب‌های عجیب و غریب: جورج، نام حیوانات، نام ابزار، ... (صدای بوق). هر لقبی هم داستانی داشت برای خودش.


تقریبا همهٔ شرکت‌ها با آرزوهای بلند تأسیس می‌شوند. برای همین نام هیچ شرکتی زشت نیست، چون نام‌ها محصولِ آغاز هر حرکت‌اند. محصول آرزویند.


بوی بد یک مرغ‌داری کل منطقه را گرفته بود. مردم عاصی شده بودند و شکایت به بهداشت (صحت) منطقه بردند. شکایت‌ها کارساز نبود و مجبور شدند بروند بالاتر. نام مرغ‌داری هم مثلا این است: «سیمین بال خوش‌پز».

مشکل این بود که بوی بد را نمی‌شد در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشت. هنوز تکنولوژی‌اش نیامده. برای همین پرونده همچنان در جریان است. [خبرش تقریبا واقعی است].

بیایید به این فکر کنیم که چرا تقریبا کسی نام بدی روی فرزندش، مغازه‌اش، شرکت‌اش، نمی‌گذارد اما بسیاری خوش‌نام و بدبو می‌شوند؟ مثل همان سیمین‌بال خوش‌پز [بوگندو]. نامش اشتهاآور است و صفتش تهوع آور. نام محصول آن‌چه قرار بود بشود است و صفات معمولا نمایان‌گر آن‌چه که هست.


در گویش ما به شکم می‌گویند «تِک». معلمی غیر بومی در یکی از روستاهای منطقه پدر یکی از دانش آموزان را برای پاره‌ای توضیحات به مدرسه (مکتب) احضار کرده بود. از دانش آموزان کلاس شنیده بود که به پدر این دانش آموز مثلا می‌گویند «حسن تِک» (نام را تغییر داده‌ام). معلم هم در دفتر مدرسه به ایشان این‌طوری خوش‌آمد گفته بود: سلام آقای (tek) خوش اومدید. دعوا شده بود.

نامصفت
نوشته‌های عبدالله محمد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید