خداوند، مؤمنان را دوست دارد. جای ایمان میتوان خیلی کلمهها گذاشت. دوندگان تا لحظهٔ آخر، امیدواران همیشگی، برندگان دقیقهٔ آخر.
بیایمانی زندان است. زندانی این سلول، اسیر شرایط حال است. از نظر او هر حالی که اکنون هست همیشگی است، و حتی اگر این را به زبان نیاورد، بر همین اساس زندگی میکند. دیکتاتوری قرار است یک ساعت دیگر سرنگون شود؛ این یک ساعت برای بیباوران آن سرزمین، ابدی است.
انتظار فرج را عبادت دانستهاند. دلیلش صرفِ انتظار نیست، دلیلش این است که شما در همهٔ این مدت باوری داشتهاید قویتر از دیواری که میان شما و آن صبحِ نزدیک فاصله انداخته. دیوار قطوری که موریانه آن را از بین برده، برای اهل شک، سد ذوالقرنین است.
انتظار گشایش پیش از هر چیز، حُسنِ ظن است. شما هر چه هم تلاش کنید، هر چقدر اشک و عرق و خون بریزید، باز هم لحظهٔ رسیدن نتیجه دست تو نیست. با این فاصلهای که میان تلاش و نتیجه میماند چه میکنی؟ حُسن ظن داروی این فاصله است.
لحظهٔ اکنون را آنقدر بزرگش نکن. ناباورانه اگر زندگی کنی، طلوع ربع ساعت بعد را هم از دست خواهی داد. سختترین پنج دقیقه، پنج دقیقهٔ پایانی است.