میگویم: غفلت این است که برای پیشامدهای گوناگون، شخصیتِ مناسبش را نساخته باشی. این مثل آن آدمی است که ماشین گران قیمتی خرید اما خانهاش در ماشینرو نداشت، سایه بانی نداشت، خانهاش به ماشینش نمیخورد.
برای پیروزیهایت چقدر تواضع به جای گذاشتهای؟ برای احترام مردم چقدر اخلاص و نماز خلوت داری؟ برای آزارشان چقدر سجده ذخیره کردهای؟ اسمت با جنست میسازد؟
دنیایت اگر یکبار تاریک شد چه؟ اگر سرمای نهفته ناگهان خودنمایی کرد؟ اگر این «اَبَر سرمایش» منتظر یک نطفهٔ یخی باشد برای عصر یخبندانی جدید، چه؟
بسیاری از کفرها، نتیجهٔ آماده نبودن است. باد بهانه بود، درخت ما ریشه نداشت...
این سرما را میبینی؟ تنها آمادهها از دل آن زنده بیرون خواهند آمد. همین الان هم خیلیها مردهاند.
ناشناسی، جایی گفته بود: برای بلا، حسن ظنی کنار بگذارید.
اما حسن ظن هم نوعی آمادگی است. ناشناختهها ترسناکند، حتی اگر در حقیقت تنها پناهِ ما باشند. کفر و جهل برادرند. برای روز مبادا، معرفت به دست آور. تا وقتی بدانی این راه به جای خوبی میرسد تحملش میکنی، اما امان از راه تاریک ناشناخته. گلستان هم که باشد، شب که باشد، مهتاب که نباشد، راه را که ندانی، ترس به جانت میافتد، مخلوط جهل و ترس و حیرت میشود جنازهای افتاده در میان گُلها.
#عبدالله_محمد #خودنصیحتی