میدانست که طرف مقابلش بازیگر است و نیازمند نیست، اما دلش نیامد سنگ روی یخش کند و بالاخره طوری او را رد کرد. طوری که آن بازیگر نداند که او دانسته. شبش هم غصه خورد برایش، غصه خورد از ناکامی یک فریبکار.
خوب بودن فقط به دل پاک نیست. خوب بودن پوست کلفت هم میخواهد. ارکان خوبی دو چیز است: قلب خیرخواه و تحمل. بیشتر مردم آدمهای بدی نیستند اما نتوانستهاند تاوان خوب بودن را بدهند. بیشتر مردم روزی به یک کلاهبردار کمک کردهاند و دیگر دست از کمک کشیدهاند.
خیلیها خوبی کردهاند و با بیظرفیتی طرف مقابل روبرو شدهاند و عطایش را به لقایش بخشیدهاند. بسیاری از چهل سالهها ـ حتی سی سالهها ـ اینطورند… دنیا را یک دردسر بزرگ میبینند که باید تا حد امکان از مردمش دوری کرد. سلامشان را پاسخ نگفت… مشکل دیگران مال دیگران است، تو گلیم خود را بچسب…
اینها همهاش دلیل بر نگاه فانتزی مردم به خوبی است. در فیلمها فقرا قدرشناساند. در فیلمها خوبی کردن خیلی سرراست است. در واقعیت اما پر است از دزدان احساسات خیرخواهانه و پر است از آدمهای فراموشکار «نمک نشناس».
در واقعیت برای خوبی کردن باید نقشه کشید و خود اقدام کرد، به یک دلیل ساده: صدقهبگیران حرفهای خودشان میآیند، اما مستحقان را باید پیدا کرد.
خداوند متعال دربارهٔ مستحقان واقعی میفرماید:
﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا﴾ [بقره: ۲۷۳]
(از شدت خویشتنداری شخص بیاطلاع آنان را بینیاز میپندارد. آنها را از سیمایشان میشناسی. با اصرار از مردم [چیزی] نمیخواهند)
انسان خوبِ قوی برای خوبیاش برنامه دارد. او یابنده است نه هدف، که اگر منتظر نیازمند بنشیند بسیاری از نیازمندان واقعی هیچگاه او را نخواهند یافت.
ضعف و تنبلی دشمن خوبیهاست و «مومن قوی نزد الله بهتر و محبوبتر از مومن ضعیف است» (به روایت مسلم).